Innovation Catalyst Investment Enthusiast تسهیلگر نوآوری و علاقه مند به سرمایه گذاری گاهی برای ساخت یک کسب و کار وارد عمل میشم و گاهی به کسب و کارها برای حل مسائلشون مشاوره میدم
5 + 1 معیار اصلی من برای انتخاب شغل
اجبار یا اراده باعث میشه تصمیم بگیریم شغل قبلی مون رو ترک کنیم و یک شغل جدید در یک شرکت جدید پیدا کنیم. بخشی از این روند احتمالا مربوط به احساسات خوشحالی و یا غم مربوط به ترک کار قبلیه و بخش دیگرش که به نظرم مهم تره، انتخاب قدم حرفه ای بعدیه. مسیر گشتن به دنبال یک موقعیت شغلی جدید که بتونه تا جای ممکن انتظارات ما رو برآورده کنه. این انتظارات از معیارهای ما به وجود میان و من در این نوشته می خوام از معیارهای اصلی خودم برای انتخاب شغل جدید بگم. البته این مواردی که مطرح می کنم الزاما بر هم اولویت ندارن و در بررسی هر شرکت و موقعیتی می تونن وزن های مختلف بگیرن.
یک- فضای رشد من
برای من خیلی مهمه طی مدتی که در اون شرکت و شغل هستم، مطالب جدیدی رو یاد بگیرم و در عمل تجربه کنم. کار تکراری و روزمره ای رو که هیچ یادگیری و تجربه جدیدی برام نداشته باشه دوست ندارم و دلم می خواد هر روز، هر هفته و هر ماه چیزهای جدیدی رو تجربه کنم و یاد بگیرم. این یادگیری ها می تونه از جنس تعامل با همکارانم، هم تیمی هام، مشتری ها و کارفرماهای شرکت باشه؛ همین طور از جنس فرایندها، ابزارها و شیوه های جدید و متفاوت برای انجام کارها و رسیدن به جواب چالش ها. شغلی که بتونه هر روز من رو با چالش های حرفه ای جدید مواجه کنه و در عین حال این زمینه رو هم در بسترش داشته باشه که من بتونم با توانایی هام بر اون چالش ها غلبه کنم، حتما برای من موقعیت شغلی جذابی خواهد بود.
دو- فضای رشد شرکت در بازار
اینکه شرکت موردنظر کجای بازار خودش قرار داره و چه اهدافی رو برای رشد و توسعه خودش داره، برای من پراهمیته. بر اساس تجربه هایی که داشتم، شرکت هایی می تونن فضا و زمینه رشد کافی رو برای من فراهم کنن که هدف خودشون هم رشد و توسعه در بازار خودشون باشه. همیشه نیم نگاهی دارم به ظرفیت های بازاری که شرکت در اون فعالیت می کنه، جایگاه فعلی شرکت و برنامه ها و بلندپروازی هاش برای رسیدن به قله ها و چشم اندازهای جدید.
در واقع به دنبال یک شرکت جاه طلب می گردم. البته جاه طلب واقعی؛ و نه صرفا شرکت هایی که حرف از رشد و نوآوری و توسعه می زنن و اما در عمل امسالشون با پارسالشون تفاوتی نداره.
سه- فرهنگ حاکم
حدس و تخمین اینکه چه فرهنگ و ارزش هایی درون یک شرکت جاریه از بیرون اون شرکت کار سختیه. البته در مورد شرکت های ایرانی سخت تر هم میشه چون اطلاعات خیلی کمتری در مورد عمده شرکت های ایرانی در رسانه ها وجود داره. اما با بررسی و دقت در بعضی از موارد میشه حدس زد که چه ارزش هایی احتمالا در اون شرکت وجود داره و در ادامه وقتی رزومه مون قبول شد و برای مصاحبه رفتیم هم میشه با تیزبینی یه چیزهایی رو در مورد جو و فرهنگ حاکم دریافت کرد؛ که البته هیچ وقت نمیشه درک کامل و درست و دقیقی پیدا کرد.
با این وجود نوع جو حاکم گاهی انقدر می تونه مهم بشه که حتی اگه سایر شرایط اون شغل مناسب باشن، بخوام قید اون شغل رو بزنم و بی خیالش بشم. چون در مورد من اینطوریه که حس و حال روحی و روانیم در شغل و کارم، ارتباط خیلی مستقیم با بهره وری و کاراییم داره. و می دونم هر چقدر با فرهنگ اون شرکت عجین تر باشم، هم اون شرکت و هم خودم از کیفیت کارم راضی تر خواهیم بود.
چهار- تیم همکار و مدیر
به نظرم واقعا نسبت دادن عبارت خانواده دوم به تیم همکار اشتباه نیست. ما قراره ساعت ها و روزها در کنار این آدم ها باشیم و باهاشون هم صحبت باشیم و ایده ها و نظراتمون رو با هم به اشتراک بذاریم. در کنار هم بشینیم و تعامل داشته باشیم. این مورد هم از اون مواردیه که واقعا از بیرون نمیشه حدس زد که چطوریه و خیلی اوقات هیچ دیدی نسبت بهش نداریم و صرفا شاید بتونیم مثل فرهنگ شرکت، در زمان مصاحبه کمی آدم ها رو ببینیم و یه قضاوتی داشته باشیم.
تاثیر مدیر هر تیم و مجموعه ای بر سرنوشت اون تیم و موفقیت و عدم موفقیت اون تیم در رسیدن به اهدافش زیاده. این مهمه که مدیر خود شرکت، یا مدیران رده میانی و مدیر مستقیم من چه کسانی هستن. چه تجربیاتی دارن. چه سوابقی دارن. و چطور تصمیم گیری می کنن. این مورد هم از اون مواردیه که کمی در مصاحبه و جلوتر در دوره آزمایشی همکاری میشه بهش پی برد.
پنج- موضوع فعالیت شرکت
خوشبختانه این مورد برخلاف دو مورد قبلی، کاملا قابل شناسایی و مشخص هست. هر چقدر موضوع فعالیت شرکت جدیدتر یا به نوعی نوآورانه تر باشه، جذابیتش برای من بیشتره. هر چقدر نزدیک تر به روندهای به روز جهانی باشه، برای من پر چالش تر و در نتیجه جذاب تره. حضور در یک بازار سنتی و انجام کارها با ابزارها و روندهای سنتی شغلی نیست که برای من انگیزه ایجاد کنه.
وجه خیلی مهم تری از اهمیت موضوع فعالیت شرکت اینه که ماهیت کار شرکت چقدر و چطور در زندگی آدم ها و جامعه تاثیر داره. آیا کاری که مشغولش خواهم بود، نفعی برای مردم داره؟ چه نفعی؟ برای چه قشری؟
من وقتی انگیزه و انرژی پیدا می کنم که می دونم صبح که از خواب بیدار میشم و به سمت محل کارم حرکت می کنم، دارم به استقبال سر و کله زدن با موضوعات پر چالشی میرم که حل کردنشون واقعا در عمل نیازمند نوآوریه و نتیجه کارم تاثیر مثبتی بر زندگی آدم ها میذاره. هر چند هر کاری ممکنه در روندها یا جزئیاتش ریزه کاری هایی داشته باشه که روزمره باشن یا برای من جذابیت ذاتی نداشته باشن ولی دیگه این طبیعت هر کاریه.
پنج + یک- درآمد و دستمزد
درسته! جای خالیش توی موارد بالا حس می شد. بله میزان درآمد برای من مهمه، اما تصمیم گرفتم در این شمارش جداگانه لحاظش کنم. به دو دلیل:
اول به خاطر اینکه دریافت حقوق و دستمزد جزو جدانشدنی از یک همکاری حرفه ای هست. اگر قراره ما یک شغل داشته باشیم و در محیط و ساختاری حرفه ای کار کنیم، مسلما دستمزدی هم باید دریافت کنیم.
دوم بازه ای هست که هر کسی فکر می کنه دستمزدش به صورت منطقی در اون بازه قرار می گیره. هر کسی بر اساس هزینه های زندگی ش و ارزش گذاری ای که روی تجربه یا تخصص و مهارتش می کنه محاسبه می کنه که انتظارش در کمترین یا بیشترین حالت برای دستمزدش چقدره.
بنابراین، به نظرم این معیار غیر قابل حذفه. یعنی تقریبا منطقی نیست کسی این معیار رو در زمان تصمیم گیری و انتخاب شغلش در نظر نگیره. اما بسته به سن، میزان تجربه وشرایط زندگی هر فرد، انتظارات می تونه کاملا متغیر باشه.
وقتی من شغلی رو پیدا کنم که در تمام پنج معیار بالایی انتظاراتم رو به خوبی برآورده کنه، کاملا می تونم در مورد دستمزد و درآمد منعطف بشم و حاضر باشم با کمترین دستمزدی که در بازه انتظاراتم هست در اون موقعیت شغلی قرار بگیرم.
و در انتها
من همیشه از دوره آزمایشی استقبال می کنم. این دوره اگر با مدت مناسب تعریف بشه، کاملا می تونه به اون شرکت و من این امکان رو بده که دقیق تر همدیگه رو بشناسیم و تصمیم بگیریم آیا حاضریم با هم همکاری کنیم یا نه. مواردی مثل شناخت فرهنگ سازمانی شرکت یا تیم همکار، از مواردی هستن که در دوره آزمایشی قضاوت خیلی بهتری میشه در موردشون کرد. البته رسیدن به نقطه شروع یک دوره آزمایشی، مسلما نیاز داره که ما تصمیم بگیریم برای کار در اون موقعیت شغلی رزومه مون رو ارسال کنیم ;)
اینا معیارهای من هستن، طبیعیه که برای بقیه موارد دیگه ای باشن. اما هر چی که هست مهمه که بدونیم کجا هستیم و چه انتظاراتی داریم و برای به دست آوردنش اقدام کنیم. تا وقتی ندونیم دنبال چی هستیم، نمی تونیم حتی بهش نزدیک بشیم.
توضیح در مورد ارتباط متن و تصویر اینکه؛ یکی از فانتزی های من اینه که با اسب برم سر کارم! :))
خوشحال میشم شما هم نظرتون رو در مورد این معیارها یا معیارهای خودتون برای انتخاب شغل مطرح کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
انتخاب درست برای نجات دنیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای ناخودآگاه ناقلا...
مطلبی دیگر از این انتشارات
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق