"فکر کردن" روی کاغذ

برای من نوشتن با شنیدن یک نه شروع شد. بعد از آن روز، در کار و در زندگی شخصی ام، نه های زیادی شنیده ام و گفته ام و برای مسلط شدن به شرایط هر بار به نوشتن پناه برده ام.

احتمالا نوشتن برای خیلی ها اینطور تعریف شده باشد: فکر کردن به صورت مسئله ای یا خاطره ای مثلا از همان روز، تجزیه و تحلیل آن مسئله یا رویداد، نتیجه گیری و در نهایت مکتوب کردن آن. برای من اما روند به این شکل است: دغدغه ای پیدا می کنم. شروع به نوشتن می کنم. همراه نوشتن مسئله را بیان می کنم. همراه نوشتن مسئله را تجزیه و تحلیل می کنم. همراه نوشتن به پاسخی مناسب برای دغدغه ام می رسم.

نوشتن برای من قسمتی از روند تفکر است. یا حتی قسمتی از ذهن من. راهی برای اینکه فکرم پایش را از مغز تو در تو بیرون بگذارد و از امکانات محیط اطراف برای تکامل و بزرگ شدن استفاده کند. حالا می خواهد به کمک مداد و در لابه لای خطوط کاغذ امتداد پیدا کند، یا به شیوه مورد علاقه من یعنی به کمک کیبورد و در پیکسل های سیاه و سفید صفحه مانیتور، همه بسط یافته ذهن من می شوند تا کمی بیش از توان خودم فکر کنم.

نوشتن از اثراتِ نوشتن ساده نیست. باید مفهومی بی نهایت انتزاعی از جنس تجربه شخصی را در قالب کلمات آورد. اما تلاش می کنم برداشت خودم از آنچه باعث می شود نوشتن یک تجربه پربار برای من باشد را بیان کنم.

در هنگام نوشتن چهارچوب مسئله ای که به دنبال حل آن هستم، در مشت من قرار می گیرد. به راحتی می توانم حاشیه ها را به چند خط بعد موکول کنم. آن ها را در قالب کلماتی کوتاه مطرح کنم تا به خودم اطمینان بدهم که چیزی قرار نیست از قلم بیفتد و به آن چه موضوع اصلی فکر من است در خط جاری بپردازم. اطمینان پیدا می کنم که برای نتیجه گیری درباره چیزی چند بعدی، هیچ چیز از قلم نمی افتد. بعد از یک بار طی کردن جزئیات مختلف مربوط به یک مسئله و نوشتن آن ها، ناگهان همگی بدون قید زمان در برابر من قرار می گیرند. در مقابل، هنگام فکر کردن بدون نوشتن، در هر لحظه می توان تنها به یک جزء فکر کرد و برای مطمئن شدن از اینکه چیزی از قلم نیفتاده باید بارها تک تک مسائل را از اول مرور کرد. آرامشی که از مکتوب شدن تک تک جزئیات به ذهنم راه پیدا می کند، کمک می کند تا بی ترس از جا افتادن جزئیات نتیجه گیری کنم.

نوشتن، صادق و حتی بی رحم است. ذهن ما به سادگی می تواند مسائل ناخوشایند را دور بزند و از تحلیل قسمت های رنج آور و تاریک طفره برود. مثلا جایی که به سهم ما از اتفاقی ناگوار مربوط می شود ناخودآگاه تمایل پیدا می کنیم به آن فکر نکنیم یا عمل خود را با بهانه ای توجیه کنیم. اما هنگام نوشتن از خود فاصله می گیریم و حالا نقد راحت تر انجام می شود. دروغ گفتن به خود به صورت مکتوب، بی نهایت سخت تر از توجیه خود با افکار پراکنده است. این جاست که حتی زوایایی از تمایلات خود را در می یابیم که از آن ها ناآگاه بودیم یا حتی آن ها را انکار می کردیم. اینجاست که با افتادن پرده ها، راه حل های واقعی تر و عملی تر هم امکان نمایان شدن پیدا می کنند.

نوشتن راه رهایی از مسائل حل نشده یا مسائلی که نیاز به زمان دارند تا حل بشوند نیز هست. تا زمانی که دغدغه ای نوشته نمی شود، قسمتی از تمرکز حواس معطوف آن می ماند تا راه حل آن پیدا شود. برای من نوشتن، کمی از این بار می کاهد. چون می دانم که اگر امروز راه حل را ندانم، دست کم صورت مسئله در جایی با تمام جزئیات محفوظ مانده تا اگر لازم باشد فردا یا هفته دیگر یا ماه دیگر دوباره به سراغ آن بر گردم و هر چه لازم است برای آن انجام دهم.

ذهن ما یاد گرفته راه راحت و کوتاه را برای حل کردن مسائل پیدا کند. پس گاهی از سر تنبلی، از مرور دوباره جزئیات برای حل مسئله ای طفره می رود. برای همین هم هست که توضیح یک مسئله برای یک نفرِ بی خبر از همه جا مشکلات ما را حل می کند. این کار ما را مجبور می کند تا تنبلی را کنار بگذاریم و تمام جزئیات را از اول مرور کنیم و چیزی را از قلم نیندازیم. مثل صحبت کردن با یک مشاور و پیدا کردن راه حل بدون اینکه او حرف مهمی بزند و یا تکنیک Rubber Duck Debugging در مهندسی نرم افزار که با توضیح مسئله برای یک اردک پلاستیکی راه حل پیدا می شود! برای من نوشتن می تواند نقش یک شنونده خوب را بازی کند که به هنگام بیان تک تک جزئیات برای او، راه حل ها را می یابم.

بیشتر مواردی که گفتم در ارتباط با زمان نوشتن هستند. موارد زیادی هم هست که روزها و هفته های بعد از نوشتن به کار می آید. مثلا اینکه در آینده بدانید که چرا نتیجه ای مشخص را گرفته اید و آن را قضاوت کنید. برای من این مورد کمتر کاربرد پیدا کرده. اما در مواردی که تصمیماتی همراه با شک و شبه زیاد گرفته ام، کمکم کرده تا زمانی که به چرایی تصمیمم فکر می کنم برگردم و روند فکری خودم را قضاوت کنم. قانع شوم یا آن را نقد کنم. صرفا نوشتن اینکه چه تصمیمی گرفته ام هیچ وقت این کمک را به من نمی کرد. مکتوب شدن کل روند است که این امکان را فراهم می کند.

شاهد مواردی که در بالا بر شمردم اینکه همین متن هم زاده روند تفکر هنگام نوشتن است. وقتی این مطلب را شروع کردم هیچ دیدی نداشتم که قرار است از چه بنویسم. نزدیک به 5 سال تجربه نوشتن دارم و فقط می فهمیدم که این نوشتن هاست که در بسیاری مواقع به کمک من می آید. اما تا زمان نوشتن این متن، چندان عمیق به این مسئله فکر نکرده بودم که چطور نوشتن می تواند در زندگی من این همه موثر باشد. همگام با نوشتن همین متن بود که بعضی از گره ها و معماهای نوشتن را برای خودم حل کردم.

جا دارد اشاره کنم که جنبه های احساسیِ نوشتن هم دست کمی از جنبه های منطقی آن ندارد و البته با آن در هم تنیده است. در این لحظه فقط می توانم به شما اطمینان بدهم که درباره چیزی بزرگ صحبت می کنم. شاید درک چیزی که می تواند از نظر احساسی در زمان نوشتن اتفاق بیفتد، نیاز به نوشتنی دیگر داشته باشد.

اما چند مورد از تجربیات شخصی من:

  • من دفترهای زیادی خریدم و چیزی ننوشتم. اما نوشتن به کمک کامپیوتر برایم تجربه ای فوق العاده بوده. من مدت هاست که فقط در Google Doc می نویسم. اگر با آن آشنا نیستید بگویم که همان Microsoft Word است که توسط شرکت گوگل ارائه شده. برای استفاده از آن باید آنلاین باشید و فایل های آن در فضای ابری و نه روی کامپیوتر یا موبایل شما، ذخیره می شود. نسبت به نوشتن روی کاغذ و Word مزایایی دارد از جمله اینکه از هر جایی به آن ها دسترسی دارید، فضایی را روی کامپیوتر یا گوشی شما اشغال نمی کنند، تا زمانی که پسوورد شما دزدیده نشود کسی به آن ها دسترسی ندارد و شما قابلیت جستجو در آن ها را دارید بنابراین به سادگی می توانید از میان نوشته های خیلی قدیمی مطالبی که می خواهید را پیدا کنید.
  • هر چقدر سرعت نوشتن شما بیشتر باشد، امکان فکر کردن شما به وسیله نوشتن گسترده تر می شود. پس باید یاد بگیرید که سریع بنویسید و فاصله بین فکرتان و نوشته تان را کم کنید. اگر مثل من با استفاده از کامپیوتر می نویسید با استفاده از سایت های زیادی می توانید تواناییتان را در سریع تایپ کردن بهبود دهید. با یک جستجوی ساده این دوسایت را برای تمرین تایپ فارسی پیدا کردم: تایپکده، وی تایپ. خودم گاه گداری با دوستانم روی 10fastfingers مسابقه می دهم و سرعتم را می سنجم.
  • نوشته هایتان را به کسی ندهید که بخواند. شاید در آینده تصمیم گرفتید بخش هایی از آن را برای کسانی بفرستید اما اینکه پیش فرض را بر استفاده شخصیتان بگذارید باعث می شود بدون سانسور بنویسید. در غیر اینصورت می توانید مطمئن باشید که نوشتن هایتان فایده ی چندانی نداشته اند. متقابلا اصرار نکنید نوشته های دیگران یا حتی عزیزانتان (مخصوصا همسر/دوست) را بخوانید و این فضای خصوصی را برای آن ها محترم بشمارید.
  • با خودتان رو راست باشید. سخت است که تیغ نقد را روی خودتان قرار دهید. اما شک نکنید که نشئگی حاصل از آن ارزشش را دارد. صد البته بهره ای که از آن می برید چندین برابر است.
  • برای من برنامه ریزی برای اینکه در زمانی مشخص از روز بنشینم و بنویسم اصلا و ابدا جوابگو نبوده! شاید چون اساسا اهل برنامه منظم داشتن نیستم. در عوض با شروع کارم در روز یک صفحه خالی در مرورگر باز می کنم و هر جا نیاز شد چند جمله ای می نویسم. برای مسائل غیر کاری هم در قسمتی جدا هر زمان که نیاز داشته باشم چند صفحه ای را پر می کنم.
  • هر کس باید شیوه ای که با آن راحت است و از آن نتیجه می گیرد را پیدا کند. جزئیات شیوه اختصاصی شما با شروع نوشتن، به تدریج و بر اساس نیاز خودتان شکل می گیرد.

در آخر بد نیست اشاره کنم که بسط دادن ذهن حرف تازه ای نیست. ما هزاران سال است که در حال استفاده از تکنیک های مختلف برای بسط دادن ذهن خود از مغز به دنیای اطراف هستیم. تکنیک هایی به سادگی استفاده از انگشت ها برای شمردن و دم دست نگه داشتن اعداد، کشیدن طرح خانه ای روی کاغذ و دور ریختن کاغذ و دوباره کشیدن و یا ساختن مدل ساختمانی با خاک و سنگ. همین حالا هم بشریت در متن یک رشد بزرگ در این زمینه است که می توانید در صحبت های Maurice Conti بیشتر درباره اش بشنوید.

من فکر می کنم انواع نوشتن می توانند سهم بزرگی در رشد و تکامل یک جامعه داشته باشند. خوشحال می شوم تجربه خود را از نوشتن با من و دیگران به اشتراک بگذارید.