پرونده دانشجویی: قسمت اول - ز کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
عشق دو حالت دارد: ۱- عشق در یک نگاه ۲- عشق بعد از ازدواج.
اگر قبل از قبول شدن در مهندسی کامپیوتر، دچار عشق در یک نگاه شده بودید، ممکن است چیزهایی را بدانید؛ اما اگر کنکور مسیر شما را به کامپیوتر هدایت کرده است، لازم است نکاتی را یادآور شوم.
اولین و مهمترین نکته: مهم نیست از کی با کامپیوتر آشنا بودید، از چند سالگی کنسول داشتید، اچتیامال را زبان برنامهنویسی میدانید، یا احتمالا به زبان مادری کد مینوشتید. همهی موارد فوق در مقابل تمرکز حواس، نظم، تلاش، تمرین مستمر و شکستهای شما «هیچ» یا به قولی «قابل چشم پوشی» هستند. مهندسی کامپیوتر، آموزش استفاده از کامپیوتر شخصی و نرمافزارهای کاربردی نیست.
احتمالا به این فکر فرو خواهید رفت که «عشق» ارتباط تنگاتنگی با سماجت دارد و اگر در این رشته تلاش کنید کم کم به آن علاقمند میشوید و علاقمند شدن خود اثر مضاعف بر تلاش شما خواهد داشت و الی آخر. هرچه سمجتر باشید احتمالا علاقمندتر خواهید شد. مثل تشنهای که از آب دریا بنوشد. امید که عاشق چیزی باشیم که عاقبت به خیرمان کند و خداوند ما را در آن مسیرها استوار کند و دلمان را بر ایستادگی در مقابل مسیر نادرست استوار و چشمانمان را بینا کند.
قرار است در دانشگاه چه اتفاقی برای ما بیافتد؟
ساده است! دانشگاه اتفاق خاصی را برای شما رقم نخواهد زد. هیج جا هیچ اتفاق خاصی را برای شما رقم نخواهد زد. جز اینکه دانشگاه شما را در محیطی قرار خواهد داد تا بی حرف پس و پیش، دانشبجویید، خودتان را رشد بدهید، آدم خوبی باشید، و روی اهدافی که میچینید، تمرکز داشته باشید.
دانشگاهها باهم چه فرقی دارند؟
در نهایت آنکس که دانشرا میجوید شمایید. اما در محیطهای حرفهایتر، منابع بیشتری در دسترس شماست، تجربههای بیشتری به اشتراک گذاشته میشود، سرنوشت تیمها و پروژههای بیشتری را میبینید و میآموزید، دوستانی را پیدا میکنید که احتمالا در آینده جایگاههای کلیدیتری خواهند داشت، اعتماد به نفس بیشتری برای آزمون و خطا کردن پیدا میکنید، و همچنین هر بدست آوردنی هزینههایی هم دارد و ساختار هزینه و پاداش همیشه پا برجاست.
میگویند در دانشگاه هیچ چیز یاد نمیدهند
جواب کوتاه: درست میگویند. جواب بلند: برای کسانی که به دنبال جواب کوتاه هستند، چیزی برای یادگرفتن وجود ندارد. مخصوصا در محیطهای خشکتر و در بند چارت.
چارت چیست؟
چارت آموزشی یا برنامه چهارساله، عناوین دروس و سرفصلهای ارائه شده توسط «وزارت علوم، تحقیقات، و فناوری» است که وظیفه دارد دانشجویان را برای آینده مملکت تربیت کند. اگر در دانشگاه سراسری درس میخوانید بدان معنی است که شما در خدمت «واحد آموزش دولت» هستید و به این دولت تعهد خدمت دارید. به همین جهت آنها تصمیم گرفتهاند که شما چه چیزی را بلد باشید. در نهایت این واحد آموزش غول پیکر بعد از مدت محدود چهار پنج ساله به شما کارنامهای تحت عنوان لیسانس یا «پایان دورهی کارشناسی» اهدا میکند که برای خیلیها حکم درپوش در کوزهشان را دارد. پس مهم است بدانید که در تعهد خدمت شما چه چیزهایی آمده است و این وزارت خانه چه خوابی برای شما دیده است!
دانلود چارت: http://kouy.ir/bscchart
وزارت خانه چه خوابی برای ما دیده است؟
قراردادی را که امضا کردید بخوانید: http://kouy.ir/bsccourse
اما اگر حال خواندن را ندارید برایتان خواهم گفت:
از مسلط بودن به یک زبان خارجی، تسلط بر دانش تحلیلی ریاضی، استفاده از زبانهای برنامه نویسی تا به کار گیری شبکههای مخابراتی. و نهایتا از پیاده سازی اتوماسیونهای دولتی گرفته تا راهاندازی مراکز داده مورد نیاز کشور در فهرست توانمندیهای دانشآموختگان مهندسی کامپیوتر است. و توانایی جستجو و به روز رسانی دانش طبق آخرین فناوریهای روز.
اینکه این حرفها چقدر شدنی است و در کشور چقدر از اینها پیاده سازی شده است، بحث الان ما نیست. اما شما به عنوان شهروند مفید جامعه باید این قابلیتها را بعد از چهار سال به دست بیارید و اصطلاحا مهندس باشید.
حالا در یک کلام، رسیدن به آنهمه قابلیت در چهار سال شدنی است؟
بله، شدنی است! وقت را غنیمت شمارید.
زمان شما را پیر تر میکند اما گذر زمان شما را آدم بهتری نمیکند. این حرکت کردن است که وضع را تغییر میدهد. پس، خلبان اتوماتیک را خاموش کنید، افسار زندگیتان را از دست روزگار به دست بگیرید و از همین لحظه، که آنقدر خاص است که دیگر تکرار نمیشود، آدمی باشید که دوست دارید. شما اجازه دارید که آدم خوبی باشید که دنیا را جای بهتری برای زندگی خودش و دیگران میکند.
دنبال بهانه برای شروع کردن میگردید؟
همهی عالم محضر خداست. پس هر لحظه به اندازهی خودش برای هنرنمایی شما گرانبها است. صبور باشید، دنیا را ببینید و تاریخ را بشناسید. گول تبلیغات رسانهها را هم نخورید. هیچ عنکبوتی شما را نیش نخواهد زد تا از آن لحظه به بعد حال متفاوتی داشته باشید و این آغازی برای تبدیل شدن شما به یک ابرقهرمان شود. همین عرق ریختن، حرص خوردن، شکستهای ریز و درشت، پای حرف بزرگترها نشستن، کتاب خواندن، ورزش کردن، خودسازی کردن، تفریح کردن و ... از شما آدم بهتری میسازد.
چارت چه نظامی دارد؟
چارت در دو ترم اول، ارادت ویژهای به آشنا کردن دانشجوهای جدیدالورود به محیط دانشگاه دارد. در ضمن، درسهای دبیرستان را هم کمی مرور میکند. درسهای مهم این دو ترم، ریاضی ۱ و ۲ هستند و برنامه سازی و مبانی کامپیوتر. ترمهای سه و چهار کمی با حال و هوای «مهندسی» آشنا میشوید و سعی بر آن است که درک شما از اتفاقاتی که رخ میدهد باز تر باشد. در نهایت ترمهای پنج و شش که درسهای تخصصی گرایش را خواهید داشت و درسهای کلاسیک مهندسی کامپیوتر و ترم هفت و هشت که درسهای کمی به روز تر و کاربردی تر را میگذرانید و کاراموزی میکنید و پروژه پایانی را انجام میدهید.
ریاضی به چه درد ما میخورد؟
بعضی حرفها هست که نمیشود گفت. بعضی مفاهیم هست که در قالب کلام نمیگنجد. اصولا به همین دلیل سراغ ریاضی میرویم. توضیح دادن اینکه آن مفاهیم چهها هستند، باید بگویم حلقهی دام بلا! هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجرا. توضیح دادنش هم سخت است. اصولا «برای فهمیدن سادگیاش باید نابغه باشید». و اگر معلمی دارید که ریاضی را خوب درس میدهد، از نظر من او یک قهرمان و نابغه است و در غیر این صورت «یک جنایتکار» است. زمانی که دو نفر که زبان ریاضی را میدانند باهم تعامل میکنند، دیگران را حیران میکنند. در نهایت هم چیزی از حرفهای آنها نصیب آماتورها نمیشود.
سلسهی موی دوست حلقهی دام بلاست/ هرکه در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست - سعدیUNIX is simple, it just needs a genius to understand its simplicity. - Dennis RitchieTeacher who make Physics boring are criminals. - Walter Lewin.در نظر بازی ما بی خبران حیرانند/ من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند. عاقلان نقطهی پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند. جلوهگاه رخ او دیدهی من تنها نیست/ ماه و خورشید همین آینه میگردانند. - حافظ
خلاصه مطلب اینکه زبان ما توان ارائهی منظور در رابطه با ریاضی را ندارد و باید خودتان در آن وارد شوید و سعی کنید با استفاده از روشهای برهان، مانند مثال زدن و ... آنرا برای خودتان جذاب کنید. و بعدا متوجه خواهید شد که در دام آن گرفتار شده اید.
ریاضی به درد نمیخورد. در اصل درد از ریاضی است و درمان نیز هم. به قول کپلر: «خداوند جهان را به زبان اعداد خلق کرده است». اگر بخواهید بدن ورزیدهای داشته باشید، ورزش میکنید و هر عضله را با وسائل مخصوص خودش تمرین میدهید. اگر بخواهید دلی از عزا دربیاورید، به یک رستوران میروید و همینطور الی آخر. اگر میخواهید فکر کنید (کاری که این روزها بشدت جای خالیاش احساس میشود) احتیاج دارید که ابتدا بدانید چگونه فکر کنید. هر شغلی که داشته باشید و هر عادت روزمرهای میتواند بر چگونگی تفکر شما اثر بگذارد. اما زمانی که به قطعیت و حتی احتمالهای قطعی یا شاید عدم قطعیتهای قطعی احتیاج دارید، بهتر است سراغ شاخهای از علم بروید که دقیقا به تقویت و راهکارهای همین موضوع میپردازد. جبر و احتمال، حسابان، گسسته و هندسه و هندسهی تحلیلی. اینها قرار است به شما شیوهی فکر کردن را بیاموزند. و منظور را متوجه نخواهید شد تا زمانی که برای دیدن هر چه بیشتر ریاضی در زندگی تمرین کنید، مطالعه کنید، علاقمند باشید، صبور باشید، و از خود گذشتگی داشته باشید. از این حرفها گذشته، دانشمندان سراسر جهان (که شما هم با ورود به دانشگاه در واقع در مسیر دانشمند شدن قدم برداشتهاید، زبان مشترکشان ریاضی است. بجز آنهایی که واقعا به دنبال جوابی که کار کند نیستند (مثل فلسفه). ریاضی به شما شعور را میآموزد. اجازهی تصور تغییرات بنیادی در طبیعت را میدهد. ریاضی به شما اجازه میدهد تا بدون به خطر انداختن طبیعت عاقبت کارتان را بسنجید. ریاضی به شما اجازه میدهد تا تغییرات را بهتر درک کنید (معادلات دیفرانسیل). شما با استفاده از ریاضیات گسسته میتوانید طبیعت و دستسازههای بشری را مدلسازی کنید و در نهایت ماندگار باشید. چرا که در ریاضی زمان یک توهم و یک ویژگی بیشتر نیست! در ضمن رشتهی کامپیوتر بینابین الکترونیک و رشتهی ریاضی است. اما بدان معنا نیست که نه شرقی است و نه غربی. بلکه از هر دو رشته، هرانچه که لازم بوده است را دارد! و فقط همین ها هم نیست. وقتی صحبت از ریاضی میشود که جهان را توصیف میکند، در نتیجه شاخههایی مثل هوش مصنوعی را میتوان مثال زد که از عصب شناسی و روانشناسی گرفته تا علوم داده را در بر میگیرد.
یادتان باشد در «همه چیز» باید تعادل را نگه داشت!
برنامهنویسی چرا مهم است؟
دلیل فلسفی آن این است که غایت آدمیزاد این روزها به نظر انجام کارهای تکراری نیست. و کامپیوتر وسیلهای است که کارهای تکراری را با خطای کمتر از انسان و حتی بدون خطا انجام میدهد. و خوب روش گفتمان مسالمت آمیز با کامپیوترها میتواند برنامه نویسی باشد.
اما دلیل درست و حسابیتر این است که با برنامه نویسی میتوانید خروجی زحمات خود در عرصهی کامپیوتر را به کسانی بنوشانید که از فانتزیهای شما سر در نمیآورند. برنامه نویسی میتواند دنیای اعداد را به واسطهی پردازش و ورودی/خروجی به جهان بیرون متصل کند.
و جواب سادهتر این است که میتوان از آن پول دراورد و اساسا دانشجوی کامپیوتر باید ابتدا بلد باشد ویندوز عوض کند و سپس برنامه نویسی بلد باشد. وگرنه دوران دانشجویی ثمر چندانی برای او نخواهد داشت و اگر خوش نگذرانده باشد هم که رسما عمر خود را تلف کرده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرونده دانشجویی: قسمت چهارم - مدار منطقی به چه درد ما میخورد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرونده سردبیر: قسمت دوم - هدف ما از نشر تصاویر پردیسهای دانشگاههای معتبر جهان چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرونده دانشجویی: قسمت هفتم - مراحل کاراموزی تابستان چیست؟