بازنشستگی با سئو: از تجربه به درآمد


بازنشستگی

ماجرا از زمانی شروع شد که در حال صحبت با همکارم، حرف افتاد به بازنشستگی. با یک حساب سرانگشتی دیدم سه سال دیگه بازنشسته‌ام. حالا فکر نکنید خیلی پیرم. سازمان ما، خانم ها را در 55 سالگی بازنشسته می‌کند.

از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد. من هیچ وقت به طور جدی به بازنشستگی فکر نکرده بودم، ولی می دانم که آدم یکجا نشینی نیستم. یعنی نمی توانم مثل بقیه آدم‌ها بنشینم خانه و فقط فکر ناهار و شام باشم.

یا حتی مثل بعضی‌ها آنقدر اکتیو که دائم در کلاس‌های طاق و جفت ورزشی و هنری باشم یا چه می دانم با دوستانم بروم کافه‌ای، موزه‌ای ، پارکی.

من صبح بلند می شوم و می آیم سر کار و بعد می‌روم خانه و پخت و پز و رفت و روب و خواب. ولی یک خصوصیت اخلاقی خوب دارم و آن هم عشق به یادگیری است.

بعد پیش خودم فکر کردم که تا حالا من کار کرده ام تا کمی از بار زندگی را به دوش بکشم و البته که اون وسط‌ها کمی زرنگی کرده‌ام و علاقه‌های شخصی‌ام را داخل کار، جا داده‌ام. مثلا الان دبیر اجرایی نشریه هستم.

علاقه های شخصی

باید برای شما توضیح بدهم که من کار با نرم افزارهای کامپیوتر رو دوست دارم. شاید شما هم بدانید که در بعضی از سازمان‌ها، یک نفر صفر تا صد یک کار را انجام می‌دهد (البته که سازمان ما هم همینجوری است). بنابراین من به خاطر علاقه‌ام مطالب نشریه را جمع‌آوری می‌کنم. جاهایی که نیاز باشد، مطلب می‌نویسم. مطلب ترجمه می‌کنم، طراحی نشریه را انجام می‌دهم و خوب خیلی هم خوشحالم. چون همه این کارها جزو علاقه‌های شخصی من هستند و من تجربه کاری خوبی هم از این کارها به دست آورده‌ام.

پس نشستم و کارهای مورد علاقه‌ام را نوشتم: خواندن کتاب (مخصوصا رمان های کلاسیک)، نویسندگی، نوشتن شعر، زبان، کار با نرم افزارهای کامپیوتر، یاد دادن هر کاری که بلدم به دیگران و ...

بعد فکر کردم شاید بهتر باشد بعد از بازنشستگی بروم سراغ کاری که دوست دارم و البته درآمد خوبی هم داشته باشد. مثلا یک سایت بزنم و زبان درس بدهم. به شما گفته بودم که من کارشناسی زبان روسی خوانده ام و کارشناسی ارشد زبان شناسی؟

دوره طراحی سایت


با این تفاصیل باید چکار می‌کردم؟ خوب، دخترم راه خوبی پیش پایم گذاشت. یک روز که نشسته بودیم و حرف می زدیم گفت پله به پله دوره طراحی سایت گذاشته و من هم ثبت نام کردم.

وقتی دوره طراحی سایت تمام شد، پیش خودم فکر کردم چطور باید سایت خودم را مطرح و پر بازدید کنم. این بار جواب را از خود پله به پله گرفتم. ثبت نام دوره سئو شروع شده بود و من هم ثبت نام کردم.

دوره سئو


حالا کلاس ها شروع شده و استاد دوره سئو آقای علی بخشی است؛ استاد خوبی که دوست دارد، هرچه بلد است به دیگران یاد بدهد و کارش را هم خوب بلد است.

البته تا همین جلسه پنجم، من اینطور فکر نمی‌کردم. به نظرم خیلی پراکنده درس می‌دادند. در اولین جلسه پرسش و پاسخ هم، وقتی وارد شدم دیدم یکی از بچه ها دارد درس را توضیح می دهد، نمی‌دانم چرا فکر کردم استاد دارد بچه ها را صدا می کند تا حرف بزنند و زود خارج شدم.

وقتی فیلم جلسه پرسش و پاسخ را دیدم و فهمیدم صحبت کردن، دلبخواهی است؛ کمی خیالم راحت شد و این بار در جلسه‌های پرسش و پاسخ تا آخر ماندم.

ترس های کودکی

خوب من که با شما رودربایستی ندارم. سن من بالاست، در اجتماع هستم، کار می‌کنم، ازدواج کرده‌ام و فرزندم دانشجوست. ولی همه این‌ها باعث نمی‌شود که کم رو و خجالتی نباشم. بد هم نیست، تا حالا که زندگی‌ام را کرده‌ام و کارم را پیش برده‌ام. حالا هم نمی‌خواهم به خودم سخت بگیرم و اخلاقم را عوض کنم، که چه بشود؟ وقتی حال دلم خوب است، دیگر نظر دیگران برایم مهم نیست.

استاد خوب


فکر کنم از موضوع اصلی دور افتادم. داشتم در مورد کلاس می‌گفتم. الان پنج جلسه از کلاس گذشته و من که در جلسه دوم حس می‌کردم ثبت نامم در این کلاس اشتباه بوده و استاد خیلی پراکنده‌گویی می‌کند و دوره قبلی چقدر شسته و رفته‌تر بود، حالا با اشتیاق منتظر جلسه بعدی هستم.

سئو شبیه طراحی سایت نیست. نمی‌شود گفت از این جا شروع می‌شود و اینجا تمام. باید برسی به نوشتن مقاله و چیزی بنویسی، تا دستت بیاید که کلمه کلیدی و فرعی یعنی چه، پیلار و کلاستر چه صیغه‌ای است و بریف محتوایی به چه دردی می خورد.

تازه دارم می‌فهمم، چقدر استاد خوب درس می‌دهد و چقدر همه توضیحات الان دارد به هم ربط پیدا می‌کند.

حالا من مشتاق جلسه بعدی هستم؛ ولی شما که غریبه نیستید، من مطمئنم هیچ وقت سر کلاس‌های پرسش و پاسخ حرف نخواهم زد ولی بعد از دیدن جلسه پنجم فکر می‌کنم ثبت نام کلاس‌های تولید محتوا کار بعدی من خواهد بود.

تشکر از ویرگول

یک توضیح آخر هم به شما خوانندگان بدهکار هستم. چرا من، این مطلب را در ویرگول نوشتم؟ باید پاسخ دهم که این دیگر ایده من نبود. این متن؛ تکلیف کلاسی جلسه پنجم است که استادمان آقای علی بخشی داده و من هم با رضایت خاطر آن را نوشتم.

ویرگول، ممنونم از فرصتی که در اختیارم قراردادی.