به تن کن پیرهنی رنگ محبت؛ اگر خواستی بیایی دیدن من🥀
نشود فاش کسی...
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست / تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم / پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید / همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه / ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت / گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل / هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر / وه از این آتش روشن که به جان من و توست
زبان نگاه - هوشنگ ابتهاج
مطلبی دیگر از این انتشارات
چون باد میروی و به خاکم فکندهای...
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای ساربان آهسته ران...
مطلبی دیگر از این انتشارات
سلطان منی و اندر دل و جان ایمان منی...