نشود فاش کسی...

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست / تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم / پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید / همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه / ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت / گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل / هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر / وه از این آتش روشن که به جان من و توست


زبان نگاه - هوشنگ ابتهاج