شاهنامه خوانی؛قسمت سوم

تو قسمت قبل دیدیم که اقا هوشنگ انتقام پدرش را گرفت و کیومرث و مرد و هوشنگ به شاهی رسید و حالا اون جرایانات تموم شده و یکی دو تا داستان کوتاه هست که میخونیم

قالی هوشنگ شاهی
قالی هوشنگ شاهی


یکی روز شاه جهان سوی کوه / یک روز که شاه اومد سمت کوه

گذر کرد با چند کس هم‌گروه / و با همراهانش بود

پدید آمد از دور چیزی دراز / از دور یک جسم یا حالا جک و جونوری دید

سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز / سیاهرنگ و تیره و سریع

دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / دو چشم عینهو کاسه خون روی سرش بود(بنظرم موزه!)

ز دود دهانش جهان تیره‌گون / از بوی بد دهنش جهان سیاه بوده(نچ نچ چرا مسواک نمیزده؟!)

نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ / هوشنگ باهوش نگاه کرد

گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ/ یک سنگی پیدا کرد و خودشو مسلح کرد

به زور کیانی رهانید دست/ سنگ را بازور خیلی زیادی به سمت مار شلیک کرد

جهان‌سوز مار از جهان‌جوی جست/مار بدبخت خونه خراب شد

بر آمد به سنگ گران سنگ خرد/ سنگ گنده ای که هوشنگ پرت کرد خورد شد

همان و همین سنگ بشکست گرد/و همین موقع سنگ شکست(ادامه مسرع قبل)

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ نوری از /بین سنگ های خورد شده بیرون زد

دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ /سنگ از نور اتشین شد

نشد مار کشته ولیکن ز راز /ماره نمرد ولی راز

از این طبع سنگ آتش آمد فراز/اتش از این کار پیدا شد

جهاندار پیش جهان آفرین/ شاه پیش خدا

نیایش همی کرد و خواند آفرین/دعایی کرد و افرین گفت

که او را فروغی چنین هدیه داد/که خدا چنین نوری را هدیه کرد به ما

همین آتش آنگاه قبله نهاد/ اتش را قبله کرد

بگفتا فروغی است این ایزدی/گفت نوری است از این خدا

پرستید باید اگر بخردی/اگه عقل تو کلت هست باید بپرستیش

شب آمد بر افروخت آتش چو کوه/شب که شد رفتن سراغ اتیش بازی

همان شاه در گرد او با گروه/شاه و درباریان

یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد/هشونگ جشنی بپا کرد شروع کرد بخوردن نوشیدنی های غیر مجاز

سده نام آن جشن فرخنده کرد /نام ان جشن را فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار/از هوشنگ این جشن به یادگار موند

بسی باد چون او دگر شهریار/همیشه باشد مثل او شاه

کز آباد کردن جهان شاد کرد/که از خودش جهانو شاد کرد

جهانی به نیکی از او یاد کرد/ کل دنیا از او به باحالی یاد میکند

خب حالا سراغ داستان چو بشناخت اهنگری پیشه کرد

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد/ هوشنگ وقتی با شغل اهنگری شد زد تو این کار

از آهنگری ارّه و تیشه کرد/اره ،تیشه،مته،دریل و...امثالهم را وارد بازار کرد

چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت /وقتی که اینکارو کرد چاه اب زد

ز دریای‌ها رودها را بتاخت/مثل اسب روی دریا و دریاچه و منابع ابی تاخت

به جوی و به رود آب‌ها راه کرد/هرجا اب دید پل و سد و این چیزا درست کرد

به فرخندگی رنج کوتاه کرد/با شادی سختی ها را کم کرد و زندگی دیجیتال را عرضه کرد

چراگاه مردم بدان برفزود/به مراتع و غذای دام مردم اضافه کرد

پراگند پس تخم و کشت و درود/کشاورزی را وارد

برنجید پس هر کسی نان خویش/ هرکسی واسه یه لقمه نون حلال تلاش کرد

بورزید و بشناخت سامان خویش/وضعش را سامون داد

بدان ایزدی جاه و فرّ کیان/از اون فره ایزدی

ز نخچیر گور و گوزن ژیان/ از شکارگاه و گوررخر و گوزن وحشی شکار زد

جدا کرد گاو و خر و گوسفند/ خر را از گوسفندا و گاوا جدا کرد

به ورز آورید آن‌چه بُد سودمند/ هر چی خوب بود را انجام داد

ز پویندگان هر چه مویش نکوست/از جانوران هرکدوم که موی خاص و پر کیفیتی داشتن

بکشت و به سرشان برآهیخت پوست کشت و از پوستشون کلاه گیس ساخت(وووو)