۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاهنامه خوانی؛قسمت سوم
تو قسمت قبل دیدیم که اقا هوشنگ انتقام پدرش را گرفت و کیومرث و مرد و هوشنگ به شاهی رسید و حالا اون جرایانات تموم شده و یکی دو تا داستان کوتاه هست که میخونیم
یکی روز شاه جهان سوی کوه / یک روز که شاه اومد سمت کوه
گذر کرد با چند کس همگروه / و با همراهانش بود
پدید آمد از دور چیزی دراز / از دور یک جسم یا حالا جک و جونوری دید
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز / سیاهرنگ و تیره و سریع
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / دو چشم عینهو کاسه خون روی سرش بود(بنظرم موزه!)
ز دود دهانش جهان تیرهگون / از بوی بد دهنش جهان سیاه بوده(نچ نچ چرا مسواک نمیزده؟!)
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ / هوشنگ باهوش نگاه کرد
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ/ یک سنگی پیدا کرد و خودشو مسلح کرد
به زور کیانی رهانید دست/ سنگ را بازور خیلی زیادی به سمت مار شلیک کرد
جهانسوز مار از جهانجوی جست/مار بدبخت خونه خراب شد
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد/ سنگ گنده ای که هوشنگ پرت کرد خورد شد
همان و همین سنگ بشکست گرد/و همین موقع سنگ شکست(ادامه مسرع قبل)
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ نوری از /بین سنگ های خورد شده بیرون زد
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ /سنگ از نور اتشین شد
نشد مار کشته ولیکن ز راز /ماره نمرد ولی راز
از این طبع سنگ آتش آمد فراز/اتش از این کار پیدا شد
جهاندار پیش جهان آفرین/ شاه پیش خدا
نیایش همی کرد و خواند آفرین/دعایی کرد و افرین گفت
که او را فروغی چنین هدیه داد/که خدا چنین نوری را هدیه کرد به ما
همین آتش آنگاه قبله نهاد/ اتش را قبله کرد
بگفتا فروغی است این ایزدی/گفت نوری است از این خدا
پرستید باید اگر بخردی/اگه عقل تو کلت هست باید بپرستیش
شب آمد بر افروخت آتش چو کوه/شب که شد رفتن سراغ اتیش بازی
همان شاه در گرد او با گروه/شاه و درباریان
یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد/هشونگ جشنی بپا کرد شروع کرد بخوردن نوشیدنی های غیر مجاز
سده نام آن جشن فرخنده کرد /نام ان جشن را فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار/از هوشنگ این جشن به یادگار موند
بسی باد چون او دگر شهریار/همیشه باشد مثل او شاه
کز آباد کردن جهان شاد کرد/که از خودش جهانو شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد/ کل دنیا از او به باحالی یاد میکند
خب حالا سراغ داستان چو بشناخت اهنگری پیشه کرد
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد/ هوشنگ وقتی با شغل اهنگری شد زد تو این کار
از آهنگری ارّه و تیشه کرد/اره ،تیشه،مته،دریل و...امثالهم را وارد بازار کرد
چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت /وقتی که اینکارو کرد چاه اب زد
ز دریایها رودها را بتاخت/مثل اسب روی دریا و دریاچه و منابع ابی تاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد/هرجا اب دید پل و سد و این چیزا درست کرد
به فرخندگی رنج کوتاه کرد/با شادی سختی ها را کم کرد و زندگی دیجیتال را عرضه کرد
چراگاه مردم بدان برفزود/به مراتع و غذای دام مردم اضافه کرد
پراگند پس تخم و کشت و درود/کشاورزی را وارد
برنجید پس هر کسی نان خویش/ هرکسی واسه یه لقمه نون حلال تلاش کرد
بورزید و بشناخت سامان خویش/وضعش را سامون داد
بدان ایزدی جاه و فرّ کیان/از اون فره ایزدی
ز نخچیر گور و گوزن ژیان/ از شکارگاه و گوررخر و گوزن وحشی شکار زد
جدا کرد گاو و خر و گوسفند/ خر را از گوسفندا و گاوا جدا کرد
به ورز آورید آنچه بُد سودمند/ هر چی خوب بود را انجام داد
ز پویندگان هر چه مویش نکوست/از جانوران هرکدوم که موی خاص و پر کیفیتی داشتن
بکشت و به سرشان برآهیخت پوست کشت و از پوستشون کلاه گیس ساخت(وووو)
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاهنامه خوانی؛قسمت پنحم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاهنامه خوانی؛ قسمت دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاهنامه خوانی؛قسمت چهارم