۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاهنامه خوانی؛ قسمت دوم
آنچه گذشت...
خب دوستان رسیدیم به بخش حیاتی داستان تو قسمت قبل دیدیم که اقای کیومرث پس از اینکه شاه شد و کلی کیف کرد که یهو بچه دیوه زد بچه ی کیمورث راکشت و حالا کاخ(بهتره بگم غار )به جنب و جوش افتاده...
نشستدند چنین سالی سوگوار / یکسال به سوگواری و عزای پسر کیومرث گذشت
پیام آمد از داور کردگار / خدا به کیومرث و یارانش پیام داد
درود آوریدش خجسته سروش / فرستاده ی خدا گفت: درورد بر تو (کیومرث)
کز این بیش مخروش و باز آر هوش / بابا بس کن این لوس بازیو دیگه اه ناله بسه و حواستو جمع کن
سپه ساز و برکش به فرمان من / یک لشکری بساز و به فرمان من حمله کن
بر آور یکی گرد از آن انجمن / کیومرث یک فرماندهی جمع کن
از آن بد کنش دیو روی زمین / از ان دیو بد رفتار بی شرف... روی زمین
بپرداز و پردخته کن دل ز کین / حمله کن و خودتو با گرفتن انتقام بچه ات راحت کن
کی نامور سر سوی آسمان / کی دیدی شاه به این بزرگی و شهرت که عظمتش به اسمون رسیده
بر آورد و بدخواست بر بدگمان / جنگ کرد و بدی خواست بر بد نظر( بشمر!)
بر آن برترین نام یزدانش را / کیومرث نام خدا را
بخواند و بپالود مژگانش را / خداو رفت دست و صورتشو اب زد و چشماش رو مالید
و زان پس به کین سیامک شتافت / و بعدش سریع به سراغ کینه سیامک رفت
شب و روز آرام و خفتن نیافت / شب و روز براش نمونده بود(عکس دیو را زده بود به سنگ و مشت میزد!)
خجسته سیامک یکی پور داشت / جناب سیامک یه بچه ای داشته
که نزد نیا جاه دستور داشت / که دست به سینه واسه ی بابابزرگ بوده
گرانمایه را نام هوشنگ بود / این گرانقدر اسمش هوشنگ بوده
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود / انقدر بچه تیزی بود که انگار فقط حاوی هوش و ادب بوده
به نزد نیا یادگار پدر / در پیش کیومرث یادگار سیامک بود
نیا پروریده مر او را به بر / پدر بزرگش خیلی اساسی تربیتش کرده بود
نیایش به جای پسر داشتی / کیومرث عین پسرش دوستش داشت
جز او بر کسی چشم نگماشتی / کیومرث فقط به اون نگاه میکرد(این یکی هم لوس کردن رفت!)
چو بنهاد دل کینه و جنگ را / کیومرث وقتی که دلش را به کینه و جنگ سپرد
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را / هوشنگو صدا زد
همه گفتنیها بدو بازگفت / و کل ماجرا را برای هوشنگ گفت
همه رازها بر گشاد از نهفت / و کلا همه چی رو برای هوشنگ روشن کرد
که من لشکری کرد خواهم همی / کیومرث گفت من لشکری فراهم میکنم
خروشی برآورد خواهم همی / یه جنجالی به پا میکنم!
تو را بود باید همی پیشرو / تو باید از همه جلوتر بری
که من رفتنیام تو سالار نو / من که پام لب گوره تو باید پادشاه بشی
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر / از فرشته گرفته تا پلنگ و شیر
ز درّندگان گرگ و ببر دلیر / از ببر و گرگ و انواع و اقسام حیوانات خونخوار
سپاهی دد و دام و مرغ و پری / سپاهی از مجموع اینها
سپهدار پرکین و کنداوری / و فرماندش پر از کینه و هوش
پس پشت لشکر کیومرث شاه / پشت لشکر کیومرث بود
نبیره به پیش اندرون با سپاه / نوه کیومرث جلوی سپاه
بیامد سیه دیو با ترس و باک / دیو با ترس و چه کنم چه کنم و ددم وای ببم وای امد
همی بآسمان بر پراگند خاک / به سمت اسمان خاک پراکنده شد
ز هرّای درّندگان چنگ دیو / درندگان با دیو ها درگیر شدن!(یکی زنگ بزنه۱۱۰!)
شده سست از خشم کیهان خدیو / دیو ها از خشم فرمانده شل شدند
به هم برشکستند هر دو گروه / اقا زدن به تیپ تاپ هم
شدند از دد و دام دیوان ستوه / هر دو تیم خسته شدند
بیازید هوشنگ چون شیر چنگ / حالا هوشنگ مثل شیر وارد میدان میشه
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ / و حالا دیو خستگی ناپذیر دنیا براش تیره تار میشه
کشیدش سراپای یکسر دوال / هوشنگ سر وپای دیو را گره میزنه
سپهبد برید آن سر بیهمال / بعد کله یقر بی مانند دیو را عین گوسفند میبره
به پای اندر افگند و بسپرد خوار / بعد عین گونی هویج پرتش میکنه روی زمین
دریده بر او چرم و برگشته کار / بعد پوستشو غلفتی میکنه (وای عجب بازیکن بی رحمی!)
چو آمد مر آن کینه را خواستار / بعد از اینکه کیومرث انتقام میگیره
سرآمد کیومرث را روزگار / کیومرث مرد(گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است!...)
برفت و جهان مردری ماند ازوی / او رفت و مرده ای از او ماند
نگر تا که را نزد او آبروی / ببین تا چه کسی نزد خدا ابرو دارد
جهان فریبنده را گرد کرد / جهان پر کلک را ترک کرد
ره سود بنمود و خود مایه خْوَرد / راه سود را پیمود
جهان سر به سر چو فسانست و بس /جهان همش قصه است و تمام!
نماند بد و نیک بر هیچکس / بر هیچ کسی خوبی و بدی نمیمونه
جهاندار هوشنگ با رای و داد / هوشنگ شاه با عدل و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد / پس کیومرث شاه شد
بگشت از برش چرخ سالی چهل / چهل ساله شد
پر از هوش مغز و پر از رای دل / هوشنگ با هوش و عدالت
چو بنشست بر جایگاه مهی / وقتی نشست برجای گاه بزرگی
چنین گفت بر تخت شاهنشهی / روی تخت شاهی اینجوری گفت که
که بر هفت کشور منم پادشا / که بر هفت تا کشور پادشاه منم (امریکا اونموقع بودی میخواست چیکار بکنی؟)
جهاندار پیروز و فرمانروا / شاه پیروز و دستور دهنده
به فرمان یزدان پیروزگر / به فرمان خدای پیروز
به داد و دهش تنگ بستم کمر / به بزل بخشش کمر بستم
و زان پس جهان یکسر آباد کرد / و پس از اون جهان یهو اباد شد
همه روی گیتی پر از داد کرد / کل جهان را پر از عدالت کرد
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ / اول یک سنگ پیدا کرد
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ / با اتش اهن را از سنگ جدا کرد
سر مایه کرد آهن آبگون / با اهن صیقل خورده وسایل درست کرد
کز آن سنگ خارا کشیدش برون / که از اون سنگ کشیدش بیرون
خب این قسمت هم دیگر با پایان نیمه تلخ(مرگ کیومرث) نیمه شیرین(مرگ دیو) تموم شد جالب اینکه هر دو تا اتفاق تهش مرگ بود و بخاطر بد بودن دیو و کشتن سیامک بد جلوه کرد و مرگش خبر خوب بود و کیومرث که سالها پادشاه خوبی بود مرگ غمگین و ناراحت کننده بود ولی با این حال وارد پادشاهی هوشنگ شدیم من را تا قسمت های بعد دنبال کنید! لایک و نظر فراموش نشود!
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاهنامه خوانی؛قسمت پنحم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاهنامه خوانی؛قسمت سوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاهنامه خوانی؛قسمت چهارم