شاید کاغذی بشود آسمان و واژه ها پر پرواز پرنده ی خانواده ی افکار...
"ساختن " = مبارزه ای برای خویش
از زمانی که با این سه خواهر آشنا شدم حال دگری در درونم جریان گرفت حس و حالی ترکیبی از معنای مبارزه....مبارزه را چه تعریف میکنید؟
با تمام حواشی این اواخر اما معنای مبارزه این سه تن هیچوقت از یاد نخواهد رفت بدین معنا که برای خویش جنگیده اند برای بودن خود جنگیده اند و در همهمه مبهم مشکلات پرچم سفید بالا نبرده با تمام توان جنگیده اند ....حال مسئله ذهنیم آنجاست که چه میشود این مبارزه برای خویشتن را بعضی ها بلد و بعضی ها در بهترین شرایط نابلد هستند؟!
مشکل کجاست؟عدم آموزش درست از جانب خانواده و یا مدارس و یا...؟
همیشه در نظرم علاوه بر شرایط ژن و دی ان ای شرایط محیطی که در آن بزرگ میشویم تاثیرات خودش را میگذارد و زندگی ما همانند تکه های پازل کنار هم چیده میشود....اما وقتی شرایط راحت و آسایش قابل لمس ترین کلمه است انگاری حتی این مبارزه برای خویشتن سخت تر میشود و غیر قابل یادگرفتن چیزی که این روزها اپیدمی مفرط شده که فرزاندان این مبارزه را بلد نیستند ....البته که نیاز ها فرق کرده و حتی روابط اجتماعی به خودی خود مبدل به مبارزه ای برای خویشتن تبدیل شده...مثال عینی بزنم :
یکی از دوستانم بعد از مدت ها رابطه با جنس مخالف را تجربه کرد و بعد از گذر چند وقت به این نتیجه رسید که دنیای پسران و دختران زمین تا آسمان است و نتیجه دوم هم تفاوت درکی از دنیا بود قدم اول تلاش شد برای نشان دادن دنیایی که جنس مخالف از لحاظ درکی برای هدف هایش ندیده و نتیجه دوم بعد از جنگ های اعصاب ممتد کنار هم گذاشتن نکات مثبت و منفی و به نتیجه رسیدن بود زین باب که حال در حجمی از مرداب تکه شاخی را علاوه بر دیدن در دست بگیریم بالا بیاییم یا برای خوشی های مقطعی در مرداب فر.و رویم....چندین اقدام شد و در اخرین لحظه نفس نفس زدن انگار انچه باید شد و نقطه ته خط قرار گرفت به شوخی گفتم باید برایت از این گل های گردنی بگیریم و به قولی به تو افتخار میکنم که رابطه ی سمی را پایان گفتی(((((:
شوخی بود در نگاه ظریف تر اما یکی از مواردی که این روزها رسما معضل شده (امیدوارم درست نوشته باشم.)همین روابط است چه با هم جنس چه با جنس مخالف خود مبارزه ای برای خویشتن شده و حتی هنر ،هنر بلد بودن یک حال ....
در نگاه بزرگتر اما اگر نه شرایط دی ان ای نه شرایط محیطی مبارزه را به ما یاد دهد گاهی باید خودمان بلند شویم و به دنبال معنای مبارزه برویم حال شاکی شدن از عدم بودن ها از عدم وجود مربی شکایت از همه چیز و مقصر دانستن کمکی نمیکند.....مبارزه میتواند از روابط شروع شود و در درجه دوم به هدف تبدیل شود به نوعی از زندگی یک جایی مبارزه تلاش برای خوب است نه الکی خوش بودن بلکه مبارزه برای حال خوب داشتن....
مثل تمام خرید اشیا،لباس،ماشین و...میتوانیم افکار را انتخاب کنیم میتوانیم در حجمی از موج های سهمگین دستی شویم برای خویش انتظار جواب نمیدهد انتظار برای معجزه ای که حال خوب بسازد....
ارزومند ارزوهاتون
م.غ
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرولات و خاور خانمش
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهاجرت من رو به خودم نزدیک تر کرد، به این دلایل:
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارادایم مظلومیت در ذهن یک فمنیسم