نانوا هم جوش شیرین می زند...
بالاتر از چهل درجه
باز هم بالای چهل درجهی سانتیگراد
امسال هم در روزهایی که دما بالای چهل درجه است فرصتی پیش آمده که در خانه بمانم و در معرض نور مستقیم خورشید قرار نگیرم اما سالها قبل وقتی تابستان فرا میرسید و مدرسه و دانشگاه تعطیل میشد، مجبور بودم سر کار بنایی بروم.
روزهای سختی بود، پوست صورتم زیر آفتاب داغ میسوخت و از طرفی هم نمیشد به شرایط موجود اعتراض کرد یا شاید من بلد نبودم که شکایت کنم.هر چه بود گذشت و الان جز خاطرهای دور از آن چیزی نماینده است.
هر چند که همین الان هم مجبورم زیر آفتاب مشغول به کار شوم اما کار یدی انجام دادن با کار سرپرستی و مهندسی خیلی فرق دارد و قطعا دیگر آن سختی گذشته را به همراه ندارد.
قرار بود کار جدیدم را شروع کنم که آن هم زیر آفتاب داغ است اما کارفرما هنوز درگیر دریافت مجوزها هست و من از فرصت پیش آمده استفاده میکنم و به کتابخانهها سر میزنم و کتاب میخوانم.
دوست دارم خودم را در نوشتن به چالش بکشم و کمتر دنبال این باشم که از نوشتههایم بازخورد بگیرم. شاید با این کار کمی بتوانم از کمال گرایی دور شده و عادت به روزانه نویسی را در خود تقویت کنم.
۷ مرداد ۱۴۰۳
یک روز داغ تابستانی
https://vrgl.ir/07hnC
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوتاه نوشته (3)
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوتاه نوشته(۵)
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی نیستم، قطعا کسی مرا کشته!