نانوا هم جوش شیرین می زند...
کوتاه نوشته (2)
شب ها قبل از این که بخوابم، وقتی که لامپ را خاموش می کنم و توی رخت خواب دراز می کشم، هنوز بخشی از ذهن من نیازی دارد که می بایست ارضاء شود و آن چیزی نیست جز بازدید از ویدئوها و عکسهای مجازی است و اگر در کنارش به جدید ترین ترکیب های طولانی موسیقی هم گوش بدهم، چنان دوپامینی در مغزم ترشح می شود که روند به خواب رفتنم را کمی جلوتر می اندازد. هرچند که این دیدن و شنیدن به خاطر کند بودن سرعت اینترنت و نداشتن فیلتر شکن خوب گاهی باعث عذاب هم میشود.
اما وقتی اثر دوپامین از بین می رود و چشمانم از گشت و گذار در فضای مجازی دچار خستگی می شوند، هنگامی که چشمانم را می بندم و گوشی را برای صبح کوک می کنم، ناگهان تمام فکرهای پر از آشوب به من هجوم میآورند و مثل خوره مغزم را می خورند و من مجبورم تا مدتی بیدار بمانم و اندیشه های پریشانم را مرتب کنم.
به خودم و به آینده فکر می کنم. همچنین به فردا می اندیشم که باید به محل کاری آموزی بروم که اصلا معلوم نیست که به آن علاقه دارم یا اصلا از عهدهی پیچیدگی آن بر می آیم یا نه. بلکه فقط میروم که شاید آن را در آینده یاد بگیرم تا بلکه بتوانم به زندگی ام سر و سامانی بدهم.
آری قبل خواب هر چقدر هم خودم را با شبکه های اجتماعی سرگرم می کنم، باز نمی توانم از فکر کردن به این آیندهی لعنتی خلاص بشوم و مثل آدمیزاد به خواب بروم. با خود می گویم کاش دارویی اختراع بشود که با مصرف آن، بخشی از مغز که مسئول فکر کردن به آینده است را از کار بیندازد و این طوری آدم یک نفس راحت میکشید و به معنای واقعی کلمه می توانست در لحظه ی حال زندگی کند.
هر چند در دنیای واقعی نمی شود منتظر معجزه بود اما در دنیای کلمه و جمله، صحبت از آن مجاز است و من تنها وقتی مشغول به نوشتن می شوم حال بهتری پیدا می کنم و شاید اگر در این حال از خدا درخواستی داشته باشیم، معجزه اتفاق بیوفتد و ما به آنچه در دل آن را آرزو می کنیم، در واقعیت به آن برسیم.
این آرزو چیزی جز رسیدن و مشغول شدن به آن کار دلخواه نیست. شغلی که به شوق آن شب را با آرامش پشت سر بگذرانیم و از سختی هایش بیشتر خوشحال شویم و در نهایت هر چه جلوتر برویم در آن رشد کنیم و دیگران را هم در این شکوفا شدن سهیم کنیم.
11 خرداد 1403
مطلبی دیگر از این انتشارات
من وارث این تنهاییام
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوتاه نوشته(۴)
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی نیستم، قطعا کسی مرا کشته!