من نمیدانم از کی نوشتم اما این را میدانم که میخواهم نامم به نویسنده تغییر کند...
آنچه خوکار با چشم می کند !
من سالهاست که می نویسم، از زمانی که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم، از زمانی که بابا آب داد و من مدادم را ناشیانه روی کاغذ خط دار دفتر جلد سیندرلا ام که برادرم برایم خریده بود گذاشتم و با خط های بد خط اولین جملات مرسوم را نوشتم و انگار همین کافی بود برای جوشش حسی نهفته از نوشتن در من!
ثاثیری که نوشتن در انسان می گذارد خارق العاده است و چه بسا می تواند عامل پیشرفت شود البته این پیشرفت همیشه ملموس نیست و صرفا به معنای نوشتن برای نویسنده خوب شدن نیست.
1_بنویسید تا باورهای خودتان را بفهمید.
نوشتن یکی از اصلی ترین راه های نفوذ به درون خود است. سفری در میان افکار خود که تنها از طریق نوشتن ممکن می شود. اگر بخواهم واضح تر بگویم نوشتن دریچه ایست به روی خودشناسی.
اما چگونه این سفر را آغاز کنیم؟
شاید نوشتن جزء تنها هنرهایی باشد که برای آموختنش نیاز به هزینه های گزاف نیست و بیشترین هزینه ای که باید پرداخت کنید این است که از مغزتان بیگاری بکشید.
نویسنده ی خوب کسی است که نوشته هایش از افکار منحصر به خودش الهام بگیرد اما نوشتن برای انسانی که در ولع خودشناسی دست و پا می زند مثل نوری است در تاریکی.
وقتی شما خودتان را به دست افکارتان و آنچه در لحظه از ذهنتان می گذرد بسپارید خواهید دید که چه موجودی در درون شما وجود دارد وبه مرور زمان چهره ی او برایتان آشکار خواهد شد و آن موجود چیزی نیست جز خود واقعی تان.
قرار نیست وقتی قصد نوشتن می کنید ادای شکسپیر و هزاران نویسنده ی مشهور جهان را دربیاورید بلکه قرار بر این است که بنویسید حتی با غلط های املایی و نگارشی فراوان چرا که آنچه حائز اهمیت است این است که شما یکی از بی نهایت میوه های خودشناسی درون خود را مزه کنید.
اما اگر سودای نویسنده شدن در سر داشته باشید باز هم به نظر من چیز زیادی تغییر نکرده است بلکه بازخورد این عمل یعنی نوشتن که آن را مسیری برای شناخت خود معرفی می کنیم علاوه بر این به داشتن یک ایده ی خلاق، مهم و کارآمد نیز تبدیل می شود و شما با نوشتن آنچه از باورهایتان سراغ دارید یک متن چه بسا منحصر به فرد خلق کرده ایید چرا که هیچ انسانی کپی دیگری نیست.
جمله ی کلیدی: بنوسید تا خودتان را بشناسید.
2_ نوشتن به دید شما عمق می دهد.
نوشتن باعث می شود شما به اطراف خود درست تر نگاه کنید، عینک سطحی بین را از چشمانتان بردارید و بخواهید با دیدی دقیق و زاویه ای بلند تر و وسیع تر اطراف و اتفاقات زندگیتان را بررسی کنید. اگر بحث نوشتن روزی برای شما جدی شود به طوری که شما را به دنبال کشف ایده های جدید و خلاقانه تر هل دهد خواهید دید که حتی افتادن برگی از درخت دیگر به چشمتان مسئله ای ناچیز نیست بلکه شما را به تامل دعوت خواهد کرد.
اجازه بدهید مثالم را همین افتادن برگ از درخت انتخاب کنم:
به این فکر کنید که روزی تابستانی در پارکی همانطور که نشسته ایید به درختی تکیه داده ایید و ناگهان برگی از درخت بالا سرتان روی شما می افتد، همین کافیست تا سوالات، جواب ها و برخی جملات مربوطه در ذهن شما رژه بروند.
_چرا میان آن همه برگ سبز این برگ زرد شد؟
_افتادن هیچ برگی از درخت بی حکمت نیست.
_وسط تابستان و برگی زرد؟
_مگه پاییزه؟
_تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی افتد.
این سوال ها و جملات احتمالی است که فقط ریزش یک برگ کوچک در مغز شما آشفته بازار راه می اندازد، البته یک آشفته بازار پر منفعت، جایی که الماس ایده های ناب زیر اجناس ناجور پنهان شده اند !
اینکه شما به میل خود وارد این آشفته بازار شده ایید یا نه اهمیتی ندارد بلکه شما باید حواستان جمع باشد که گول جنس های ارزان و بد را نخورید چون زیر هر یک از آنها الماس هایی پنهان شده که شما را از شر خیلی چیزها آزاد خواهد کرد.این الماس ها چیزی نیست جز ایده های خلاقانه که ممکن است میان بی حوصلگی هایمان ،روزمرگی ها و سطحی نگری هایمان گم شوند و تنها راه یافتن و خرید آن نوشتن است و بس. پس حواستان باشد گول نخورید !
این یکی از هزاران اعجاز نوشتن است که به مریدانش ذهنی پویا تر می دهد و چه بسا در برخی مواقع باعث می شود از زاویه ای شاعرانه تر، علمی تر و خلاقانه تر به جهان اطرافمان نگاهی ذربینی بیاندازیم.
تا این جا شاید توضیحات کمی خشک و جدی بیان شده باشد و از مرحله ی تفکر ذهنی آنچنان فراتر نرفته باشد، پس بیایید کمی جلوتر برویم.
تصور کنید بخواهید سوالات پیش آمده ی ذهنتان را به سبک کاملا انحصاری خودتان جواب بدهید که سبکی خلاقانه شمرده می شود. راجب این سبک در پست های بعدی برایتان مفصل خواهم گفت البته اگر الان بخواهم یک توضیح کلی ارئه بدهم یعنی هر طور دلتان می خواهد پاسخ بدهید حتی شده احمقانه ولی نگذارید سوالاتتان ته بکشد عمدا طوری جواب بدهید که سوالی جدید خلق شود،هر کاری کنید تا نوشتن را کش بدهید البته تا زمانیکه تغییری حس کنید!
منظور از تغییر چیزی است ک جادوی واقعی مد نظر ما را رقم می زند؛ یک اثر زیبا متولد شود، یک تجربه ی جدید به شما اضافه می شود و یا راهی از یادگیری برایتان باز می شود.
جمله ی کلیدی: بنوسید تا فیلسوف زندگی خود شوید.
3_بهتر تصمیم می گیرید یا موضوع تصمیم ریشه یابی می شود.
همیشه در زندگی انسان مشکلاتی هست که ثانیه های عمر را درگیر خود می کند. مشکلاتی که مستلزم به کارگیری تصمیم گیری های اساسی یا حتی کوچک اما مهم و تاثیر گذار هستند.
من اعتقاد دارم وقتی در شرایطی قرار گرفته اییم که کسی برای راهنمایی ما وجود ندارد نوشتن راجب مشکل پیش آمده، ترسی که داریم، موانعی که داریم و بساری از باید ها و نباید ها باعث می شود که مشکلمان تا حدودی حل شود.
حداقل قضیه این است که نوشتن شما را مستلزم به این می کند که مشکل پیش رویتان را از هر جهتی مورد بررسی قرار بدهید تا زمانی که اصل قضیه برایتان مشخص شود. چه بسا ما نخواسته موضوعی کوچک و آسان را بزرگ کرده باشیم و از این طریق به اشتباه خودمان پی ببریم.
جمله کلیدی: بنوسید تا بفهمید با خودتان چند چند هستید.
در پایان از شما می خواهیم که این موضوع یعنی «نوشتن» را جدی بگیرید، کتاب بخوانید و حتما بنوسید.
این کار صدای شما را رساتر می کند و خواهید دید که چگونه احساسات، عواطف، عقاید و باورهایتان را بهتر بیان می کنید و می فهمید.
نویسنده : سیما دهقان
مطلبی دیگر از این انتشارات
« آدم نباشیم » / بخش اول: دین ها
مطلبی دیگر در همین موضوع
هویت از دست رفته
بر اساس علایق شما
نانوشته های من برای تو :)