شادترین، بهترین، پیشرفته ترین...
این روزها و در ایام گذشته با این دست جملات زیاد مواجه می شوم که فلان کشور اروپایی "بهترین" کشور جهان است! فلان کشور اسکاندیناوی "شادترین" کشور جهان است! فلان کشور غربی بسیار پیشرفته است! و البته بیان وضعیت کشور خودمان در قعر جدول های رده بندی با عنوان غمگین ترین، عصبانی ترین، عقب مانده ترین و سایر این گونه صفات که در آن وضعیت کشور ما در اوج فلاکت و بی چارگی و وضعیت سایر کشور ها به خصوص کشورهای غربی ممتاز مانند اروپای غربی و امریکا و کانادا در اوج بالندگی و شکوفایی و خوشبختی!
قبلاً در مورد توصیفات اکستریم در این پست لینکدین کمی نوشته ام اما اینجا نمی خواهم از این زاویه به این دست ادعاها نگاه کنم. بلکه می خواهم از زاویه ی علمی و منطقی این دست ادعاها را به صورت موشکافانه بررسی کنم و با هم ببینیم اعتبار آن ها چه میزان است.
اندازه گیری
وقتی صحبت از بهترین، شادترین، غمگین ترین و یا هر ترین دیگری می شود یعنی اندازه گیری رخ داده. به عبارت دیگر از سنجه هایی وجود داشته اند، میزان این سنجه ها در جاهای مختلف اندازه گیری شده، نتایج این اندازه گیری های با هم مقایسه شده و در انتها نتایج آن اعلام شده است. اجازه دهید با یک مثال پیش برویم؛ فرض کنید می خواهم کشور ها را بر اساس توسعه ی جاده ای بررسی کنیم و در نهایت ببینیم کدام کشور بیشترین میزان جاده را دارا است
خب سنجه ما چیست؟ واضح است! کل طول جاده ای که در هر کشور وجود دارد به متر! یعنی سنجه ی ما "متر" است. آیا این ملاک سنجه ی معتبری برای این اندازه گیری است؟ بله! چرا؟ به این دلیل که این سنجه ویژگی های زیر را داراست:
- روشن بودن: هر کسی می تواند به میزان فاصله ای که 1 متر است، دسترسی داشته باشد و هر فاصله ای را با آن اندازه گیری کند، از قد انسان گرفته تا طول جاده های یک کشور. هیچ محدودیتی برای هیچکس در دسترسی به میزانی که سنجه آن را معادل 1 واحد می داند، برای هیچکس وجود ندارد
- ثابت بودن: یک متر، یک متر است و با تغییر زمان و شرایط تغییری نمی کند و اصطلاح مستقل از وضعیت است. اینکه از آسمان سنگ ببارد یا کائنات متلاشی شود یا زمان به عقب و جلو برود، هیچ تغییری در فاصله ای که آن را 1 متر می دانیم پیدا نمی شود.
- جهانشمول بودن: 1 متر در همه جای جهان یک مقدار است. 1 متر ایران، 1 متر فرانسه، 1 متر آمریکا، 1 متر آفریقا و اگر شما به دورترین نقاط کهشکان ها هم بروید همان 1 متری است که در زمین بود.
- غیر قابل تفسیر بودن: کسی نمی تواند فاصله ای غیر از 1 متر را، 1 متر بداند! یعنی کسی نمی تواند از جانب خودش فاصله ای را معادل 1 متر را بداند. اشکالی که در سنجه ی سنتی "وجب" وجود داشت که به تناسب سایز دست افراد نشان دهنده ی فاصله های متفاوتی بود.
پس برای اندازه گیری به یک سنجه ی معتبر، یعنی سنجه ی روشنِ ثابتِ جهانشمولِ غیر قابل تفسیر نیاز داریم. علاوه بر این، چیزی که می خواهیم آنرا اندازه گیری کنیم هم باید برای همه در دسترس باشد تا همگان بتوانند اندازه گیری های انجام شده را راستی آزمایی کنند و در صورت وجود خطا در اندازه گیری، آن اندازه گیری را باطل اعلام کند و نتایج جدید را جایگزین نتایج قبلی کند.
مقاسیه
بعد از اندازه گیری، نوبت به مقایسه می رسد. حال فرض کنیم دو کشور الف و ب به ترتیب 10,000 و 15,000 کیلومتر جاده دارند. خب در نگاه اول به نظر می رسد کشور "ب" در زمینه ی توسعه ی جاده ای، جلوتر از کشور "الف" باشد که 2/3 آن جاده دارد! اما اگر عمیق تر به موضوع نگاه کنیم، می بینیم به همین سادگی ها نمی توان مقایسه کرد زیرا کشور "الف" مساحت بسیار کمتری از کشور "ب" دارد. توجه کنید که مساحت هم خود مشتق از سنجه ی متر است که سنجه ی معتبری است. پس می توانیم این دو سنجه را با هم ترکیب کنیم و مقایسه ی دقیق تری داشته باشیم. اگر طول راه های دو کشور را به مساحت شان تقسیم کنیم، می بینیم کشور "الف" با وجود برخورداری از طول کمتری جاده، از آنجایی که مساحت کوچکتری دارد در مقایسه با کشور "ب" در نسبت طول جاده به مساحت، جاده های بیشتری دارد! یعنی در مساحت کوچک کشور "الف"، جاده های بیشتری از کشور "ب" با مساحت بیشتر وجود دارد در حالی که طول جاده های کشور "الف" کمتر از "ب" است.
کسی می تواند بگوید چرا طول جاده را به نسبت مساحت مقایسه می کنید؟ چرا به نسبت جمعیت کشور ها مقایسه نمی کنید؟ البته درست می گوید چون نسبت طول جاده/مساحت وحی منزل و ختم کلام نیست که فقط این سنجه را بتوان در نظر گرفت و هیچ منعی برای در نظر گرفتن سنجه های دیگر وجود ندارد. همچنین جمعیت هم یک سنجه ی معتبر است پس می توان آنرا با سایر سنجه های معتبر ترکیب کرد و دید جدیدتری بدست آورد. به همین ترتیب می توان طول جاده های یک کشور را در نسبت به تعداد خودرو ها، تعداد شهر ها و روستا ها و سنجه های متعدد دیگری سنجید و حتی در مراحل پیشرفته تر، نرخ رشد طول جاده های کشور های مختلف را با همدیگر مقایسه کرد یعنی مثلاً به ازای افزایش 1 میلیون نفر جمعیت، چه میزان جاده به هر کشور در نسبت با سایر کشور ها اضافه شده است.
چیزی که تا به حال خواندید، روش علمی مقایسه است یعنی با استفاده از سنجه ی معتبر با شرایطی که گفته شد، اندازه گیری دقیق قابل تکرار و قابل راستی آزمایی صورت می گیرد و سپس با استفاده از تنایج بدست آمده یا ترکیب "علمی" نه دلبخواهی و سلیقه ای سنجه ها با یکدیگر، فهم عمیق تری از وضعیت یک پدیده پیدا می کنیم. حال تصور کنید می خواهیم چیزی را در کل جهان با 197 کشور و بیش از 8,000,000,000 نفر جمعیت اندازه بگیریم. خب پس ابتدا باید سنجه ی معتبری داشته باشیم سپس بتوانیم در همه ی این کشور های جهان اندازه گیری کنیم و در انتها نتایج همه ی جهان را پردازش کنیم و در انتها نتایج آن را اعلام کنیم.
بررسی ادعاها
در ابتدا قبل از ورود به بررسی، توجه شما را به یک سوال مهم جلب می کنم:
در دنیایی که هر کسی به دنبال منافع خود است، چرا یک موسسه باید تمرکزش را روی بررسی کل جهان! قرار دهد؟ اگر کسانی این بررسی ها سفارش می دهد، منافع آن ها از این بررسی ها چیست؟
من پاسخی برای این سوال دارم که در انتها بیان خواهم کرد. اما اکنون به بررسی این ادعاها بپردازیم. برای نمونه یکی از این ادعاها را در نظر بگیریم:
شادترین کشور های جهان
لیست شادترین کشور ها در گزارش CNN
https://edition.cnn.com/travel/article/worlds-happiest-countries-2022-wellness/index.html
خب شروع کنیم. در ابتدا باید ببینیم شادی را چطور اندازه گرفته اند. جداً چگونه اندازه گرفته اند؟ اصلاً سنجه ی شادی چیست؟ شرایط سنجه ی معتبر را به یاد بیاوریم، سنجه باید "روشن، ثابت، جهانشمول و غیر قابل تفسیر" باشد. با این شرایط چه سنجه ای برای اندازه گیری شادی وجود دارد؟ بیاید کمی عمیق تر به پدیده ی "شادی" نگاه کنیم و ویژگی های سنجه ی معتبر را برای آن بررسی کنیم:
- روشن بودن: شادی دقیقاً چیست؟ معلوم نیست! برای هر کسی شادی، مفهومی منحصر به فرد و تظاهر متفاوتی دارد. چه کسی می تواند بگوید چیزی که من شادی می نامم خودِ خود شادی است و چیزی که دیگران شادی می نامند شادی نیست؟؟ هیچکس! هیچکس نمی تواند بگوید شادی تعریفی دارد که من یا امثال من می گوییم و چیزی که دیگران شادی می نامند، شادی نیست!
- ثابت بودن: چیزی که تعریف روشنی ندارد، چگونه می تواند ثابت باشد؟ هر کسی فهم متفاوتی از شادی دارد و در نتیجه مصداق های متفاوتی برای شادی وجود دارد! کسی شادی را در شرکت در مهمانی های متعدد می داند دیگری در موفقیت سطح بالا در تخصصی خاص و دیگری در ازدواج! شادی دقیقاً کدام است؟
- جهانشمول بودن: چیزی که نه تعریف روشنی دارد نه مصداق ثابتی دارد چگونه می تواند جهان شمول باشد؟! هر فرهنگی رفتارهای شادمانه ی متفاوتی از سایر فرهنگ ها دارد. چه بسا رفتاری که در یک فرهنگ بسیار شادمانه باشد، در فرهنگ دیگری رفتار بی معنی ساده و معمولی یا حتی تابو باشد و بر عکس. شاید فعالیتی از نظر فرهنگ دیگری غمگینانه به نظر بیاید اما افراد داخل آن فرهنگ پس از انجام آن فعالیت شادی را تجریه کنند!
- غیر قابل تفسیر بودن: خب این قسمت دیگر نیازی به توضیح اضافه ندارد! چیزی که به ازای هر شخص، هر فرهنگ، هر اجتماع فهم و مصداق های متفاوتی دارد و هر کسی می تواند مبدا تعریف شادی باشد، بی نهایت تفسیر متفاوت دارد که هیچکدام هم راضی به پذیرفتن سایر تفسیر ها نیستند.
پس بر خلاف طول، زمان، نیرو، حجم، جمعیت و... که سنجه های معتبری دارند، شادی به دلیل ماهیتش نمی تواند سنجه ای داشته باشد و چیزی که سنجه ندارد، اصلاً قابل اندازه گیری نیست! این را از من بپذیرید هیچ راهی برای "اندازه گیری" شادی به صورت علمی و منطقی همانطور که می توان مثلاً طول را اندازه گرفت، وجود ندارد! آیا این ندا در ذهن شما طنین انداز شده:
مگه میشه؟ انتشار دهندگان این نتایج، موسسات بزرگ و معتبر بین المللی هستند! همین گزارشی که خودت از CNN گذاشتی بر اساس اعلام سازمان ملل متحد است! از این بالاتر مگه داریم؟ یعنی سازمان ملل با اون جایگاه میاد حرف غیر علمی بزنه که خودش رو خراب کنه؟ کارشناس های سازمان ملل نمی فهمن، تو می فهمی؟
پاسخ این ندا را هم در ادامه خواهم. اما اکنون بررسی را ادامه دهیم. خب به هر حال این رده بندی "شادترین کشور های جهان" سنجه هایی داشته که بر اساس آن ها این نتایج بدست آمده است. ببینیم این سنجه ها که برای اندازه گیری شادی در جهان استفاده شده چه چیزهایی هستند؟
https://www.trackinghappiness.com/happiness-index-2018/
بر اساس سایتی که لینکش را ملاحظه می کنید، معیار های سنجش شادی در جهان این موارد هستند:
- نسبت تولید ناخالص ملی به جمعیت
- حمایت اجتماعی
- امید به زندگی سالم
- آزادی انتخاب در مسیر زندگی
- میزان سخاوتمندی و بخشش در جامعه
- میزان درک فساد
- شادی های غیر قابل توضیح!
آیا واقعا نیاز به توضح برای تک تک این موارد و پرسش این سوال که "اینها چه ربطی به شادی دارند وجود دارد؟" برای اینکه در این نوشته "برای همیشه" تکرار کنندگان این ادعاها را ساکت کنیم و جایی برای بهانه گیری کسی باقی نماند با وجود بی ریط بودن به موضوع اصلی همه ی این موارد را بررسی می کنیم:
- نسبت تولید ناخالص ملی به جمعیت: نمی دانم می دانید که GDP یا تولید ناخالص ملی دقیقاً چیست یا نه اما اگر می دانستید حتماً از حضور این شاخص در صدر سنجه های شادی شگفت زده می شدید! تولید ناخالص ملی، چیزی است که هر دولت به صورت خود اظهاری از میزان ارزش کالاهای تولید شده و خدمات ارائه شده در طول یک سال در کل کشور اعلام می کند. عدد بدست آمده را تقسیم بر کل جمعیت می کنند و آنرا به عنوان یک سنجه در نظر می گیرند. معیارهای سنجه ی معتبر را به یاد دارید؟ چه کسی می تواند بفهمد دولت X که می گویید تولید ناخالص ملی ما n است، راست می گویید یا دروغ؟ برخی از دولت ها بخش هایی از آماری که محل محاسبه ی GDP است را محرمانه اعلام کرده اند مانند بخش های نظامی و... چگونه می توان این رقم را راستی آزمایی کرد؟ مشخص شده برخی کشور های برای آنکه GDP شان در مقایسه با سایر کشور ها افزایش پیدا کند، شیر مادر و کار زنان خانه دار را هم جزو GDP به حساب آورده اند! اگر کشور هایی مثل هند یا چین بخواهند با همچین محاسباتی GDP را محاسبه کنند که رقم شان سقف آسمان را سوراخ خواهد کرد!! خود GDP یک سنجه ی نامعتبر است زیرا روشن نیست و قابل تفسیر است چه برسد به اینکه سنجه ی چیز دیگری باشد! حالا چه ربطی به شادی دارد؟ یعنی شادی با GDP علیت یا همبستگی دارد؟ یعنی با افزایش GDP، شادی هم افزایش میابد؟ نه الزاماً چون GDP بالاتر الزاماً به معنای درامد بیشتر برای همه ی جامعه نیست. می تواند نشان دهنده ی کار بیشتر قشر متوسط جامعه باشد اتفاقاً ممکن است نشان دهنده ی فقیر تر شدن قشر ضعیف و متوسط جامعه باشد (واگرایی). GDP بالاتر هیچ چیزی در مورد درامد یا رفاه جامعه نمی گوید. GDP چین هم بسیار بالاست اما سطح زندگی مردم بسیار نازلتر از کشورهایی است که GDP کمتری دارند. معیار دقیقتر که بتواند قدرت مالی مردم یک کشور را که احتمالاً با شادی همبستگی داشته باشد نشان دهد، میزان توزیع ثروت در جامعه است. یعنی پولی که در یک کشور وجود دارد چگونه بین مردم تقسیم شده است؟ بریم بررسی کنیم در کشوری که بالاترین GDP را دارد چگونه ثروت توزیع شده است؟ 10 درصد ثروتمند ایالات متحده، 70% کل ثروت موجود در آن کشور را در اختیار دارند، یعنی 90% دیگر تنها به 30% درصد کل ثروت را در اختیار دارند! چرا این سنجه که اتفاقاً بسیار معتبرتر از GDP است و می توان ربط آن به شادی را فهمید، در این سنجه ها جایی ندارند؟
https://www.statista.com/chart/19635/wealth-distribution-percentiles-in-the-us/
- حمایت اجتماعی: دقیقاً چیست؟ در هر جامعه ای معنای خاص همان کشور را دارد زیرا مشکلات هر کشور با سایر کشور ها متفاوت است. ممکن است مشکلی که در بسیاری از کشور ها نیازمند حمایت اجتماعی باشد، اصلاً در کشوری مشکل حساب نشود! پس نه روشن است، نه ثابت است، نه جهان شمول است نه غیر قابل تفسیر! خود حمایت اجتماعی قابل اندازه گیری نیست چه برسد به اینکه سنجه ی چیز دیگری باشد! و همچنان پرسش اصلی باقی است: چه ربطی به شادی دارد؟
- امید به زندگی: اتفاقاً این یکی تعریف مشخصی دارد و اندازه گیری آن را در سطح جهان می توان نسبتاً معتبر دانست. اما در نهایت چه ربطی به شادی دارد؟ امید به زندگی می گوید شما احتمالاً چند سال زنده هستید، نمی گوید با چه کیفیتی زندگی می کنید! ممکن است جامعه ای امید به زندگی بالایی داشته باشد اما غمگین و افسرده باشد!
- آزادی انتخاب در مسیر زندگی: آزادی چیست؟ از حوصله ی این نوشته خارج است اما آزادی انتخاب مسیر زندگی تحت هیچ شرایطی سنجه ی معتبر نیست! نه مشخص است نه غیر قابل تفسیر است و در نهایت باز هم معلوم نیست چه ربطی به شادی دارد؟!
- میزان سخاوتمندی و بخشش در جامعه: این یکی سنجه ی خوبی است اما نمی توان آنرا دلیل شاد بودن یک جامعه در نظر گرفت در بهترین حالت می توان پذیرفت تا حدودی همبستگی با شادی دارد
- میزان درک فساد: برای من قابل هضم نیست که چگونه می توان ادراک را اندازه گرفت؟ نمی دانم اما فرض کنیم افرادی رفته اند در کل جهان!! میزان ادراک مردم را نسبت به هر پدیده ای که در اینجا فساد است اندازه گرفته اند. خب که چی؟ ادراک را می توان در ابعاد وسیع مثل آب خوردن ساخت و به ملت غالب کرد! یعنی ممکن است جامعه ای فساد های بزرگ و گسترده ای وجود داشته باشند اما مردم تصور کنند در جامعه شان فساد وجود ندارد. حالا فرضاً همچین تصوری را چه درست چه غلط داشته باشند. به دلیل نبود حس فساد جامعه شاد می شود؟ می توان حس فساد را عامل کم شدن شادی در نظر گرفت اما حس عدم فساد به خودی خود باعث شادی نمی شود.
- شادی های غیر قابل توضیح: دیگر چه حرفی می توان زد وقتی خودشان نمی توانند توضیح دهند که در مورد چه صحبت می کنند؟ فقط تقاضا دارم با ورود به سایت مرجع سنجه ها خودتان مشاهده کنید که میزان شادی های غیر قابل توضیح در عربستان سعودی از روسیه و آمریکا بیشتر است. و عجیب تر از آن میزان این سنجه ی شادی در سومالی از شادترین کشورهای اروپایی بیشتر است! تفسیر با خودتان.
خب تا اینجا دیدیم که شادی را نمی توان به صورت واضح و دقیق تعریف کرد و به همین دلیل نمی توان سنجه ی معتبری را برای آن در نظر گرفت و موسساتی که مدعی ارائه ی شادترین کشور ها هستند، بر اساس سنجه هایی ادعا می کنند که یا سنجه ی معتبری نیستند یا اصلاً ربطی به شادی ندارند! جدای از این ها، هیچکس در دنیا سنجه های عنوان شده را به عنوان ملاک قطعی غیر قابل تفسیر شادی نپذیرفته است. اما هنوز مانده است.
بیاید لیست چند کشور اول را با هم مرور کنیم
1- فنلاند 2- دانمارک 3- سوئیس 4- ایسلند 5- هلند 6- نروژ 7- سوئد 8- لوکزامبورگ 9- نیوزلند 10- اتریش 11- استرالیا 12- اسرائیل!!! 13- آلمان 14- کانادا 15- ایرلند
لیست بالا را یک بار دیگر مرور کنید، افرادی که به آمریکای جنوبی سفر کرده اند عمدتاً می گویند کشورهایی که در آن منطقه قرار دارند، علیرغم مشکلات زیادی که دارند مانند فقر، جمعیت زیاد، مواد مخدر و... جوامع شادی هستند. چند کشور آمریکای جنوبی در این لیست وجود دارد؟ به استثنا کاستاریکا، اولین کشور از آمریکای جنوبی، ارگوئه در رده ی 30 است! از آسیا و افریقا هم که جایی در میان کشور های شاد رده بالا ندارند خب این را هم صرف نظر می کنیم. در خود اروپا به نظر شما چه کشورهایی جلوه های شادی بیشتری دارند؟ فنلاند؟! سوئد؟ آیا کشورهایی مانند ایتالیا، اسپانیا کشور های گرم تر و شاداب تر و شادتری نسبت به سایر اروپا نیستند؟ خودتان به لیست شادترین کشور های جهان مراجعه کنید و مشاهده کنید اسپانیا و ایتالیا در رده های پایینتری از عربستان سعودی قرار دارند!! آیا این جرقه ای در ذهن شما نمی زند؟ اجازه دهید دقیق تر نگاه کنیم. کشور اول لیست، شادترین کشور جهان، کشوری در قلب اسکاندیناوی است. کشوری با هوای ابری، سرد، نزدیک به قطب و دارای روز و شب نامتعادل نسبت به سایر نقاط جهان با روزهایی تنها با طول حدود 7 ساعت در زمستان و در مقابل روزهایی با طول 19 ساعت در تابستان چطور می تواند "شاد ترین کشور دنیا" باشد؟ فقط فنلاند در این لیست نیست، سایر کشور های اسکاندیناوی هم در رده های بالا دیده می شوند. تاثیر نور خورشید بر شادی انسان یک اصل علمی اثبات شده است، چگونه کم بهره ترین کشورهای جهان از نور خورشید، در صدر شادترین کشور های جهان در چندین سال متوالی قرار گرفته اند؟ چرا کشوری مانند اسپانیا نیست؟ چرا ایتالیا نیست؟ چرا کوبا اصلا نیست؟ آمریکای لاتین آنقدر شاد نیست که یک نماینده داشته باشد؟ در آفریقا شادی وجود ندارد؟ در جنوب شرق آسیا شادی یافت نمی شود؟ اگر هنوز در ذهن شما جرقه ای نخورده است اجازه دهید آخرین ضربه را محکمتر بزنم!
ما نمی توانیم بگوییم شادی دقیقاً چیست. اما می توانیم بگوییم شادی چه چیزی نیست! یعنی می توانیم با اطمینان بگوییم شادی، افسردگی نیست. اگر جامعه ای افسرده باشد هیچ جوره نمی تواند شاد باشد. چگونه می توانیم میزان افسردگی یک جامعه را بسنجیم؟؟؟
.
.
.
.
بله از میزان مصرف قرص ضد افسردگی! آمار قدیمی و متعلق به 7 سال پیش است؟ آمار جدیدتر به این شکل منتشر نشده است! لینک مصرف در سال 2022 را در اینجا قرار می دهم تا شما خودتان به سایت Statista مراجه کنید و آمار به روز را مشاهده کنید. هر چند تغییر معناداری با نسبت به آماری که مشاهده می کنید ندارد. قهرمان شادی جهانی، کشور فنلاند جزو 10 کشور پیشگام استفاده از قرص ضد افسردگی است! ایسلند که در رده ی 4 لیست امسال است، بزرگترین مصرف کننده ی قرص ضد افسردگی در جهان است! کشور کوچکی مانند سوئد از کانادا قرص بیشتری مصرف می کرده و البته امسال خیلی شاد بوده! عجیب نیست که همه ی کشورهای اسکاندیناوی و در کل کشورهای اروپایی در صدر مصرف کنندگان قرص ضد افسردگی هستند؟ کشور های غمگین کجا هستند؟ چرا آن ها در صدر مصرف کنندگان قرص ضد افسردگی نیستند؟ آمریکای جنوبی شاد نیست، آسیا شاد نیست، آفریقا نیست، هند نیست اما قاره ای که بیشترین میزان مصرف قرص ضد افسردگی را دارد، شادترین کشور های جهان را دارد! یک بار دیگر لیست شادترین کشور ها و سپس آمار مصرف قرص را مرور کنید... آیا تاثیر نور خورشید را در رده اول بودن ایسلند در مصرف قرص ضد افسردگی مشاهده می کنید؟ سوئد، فنلاند، دانمارک بهره ی خیلی بیشتری از آفتاب نسبت به ایسلند ندارند. آیا هنوز شک دارید که لیستی که به شما ارائه شده هرچه هست، هیچ ربطی به شادی ندارد؟ آیا هنوز برای شما روشن نشده با وجود عدم وجود سنجه ی علمی و استفاده از سنجه های بی ربط و تناقض های آشکاری که جلوی چشم شماست، در تمام این سال ها به شما دروغ گفته اند؟
خانم ها آقایان آنچه شما می بینید، لیست شادترین کشور ها نیست، لیست نیازمند ترین کشور هاست! نیازمند به چی؟
سانتی مانتالیسم و مهاجرت
سرمایه ی انسانی، ارزشمندترین سرمایه ی هر کشوری است و در عین حال یکی از پرریسک ترین سرمایه گذاری هایی است که باید یک کشور انجام دهد. از ترویج ازدواج و فرزند اوری و مراقبت در دوران بارداری گرفته تا مدرسه و دانشگاه و کار و بهداشت، باید سرمایه گذاری بسیار پر هزینه ای روی منابع انسانی انجام شود تا در حداقل 20 سال آینده بتواند به ثمر برسد. معلوم هم نیست این سرمایه ی انسانی بتواند کار مملکت را به خوبی جلو ببرد یا تمام نیاز های کشور را پوشش دهد و یا اصلاً اعتقادی به خدمت به کشورش داشته باشد. اما کشور ها چاره ای جز این سرمایه گذاری برای بوجود آوردن نسل جدید و جایگزین کردن با نسل قبل برای ادامه ی بقا در تاریخ ندارند.
اما برخی کشور ها راه حل جدیدی پیدا کرده اند. این کشور ها به جای پرورش نیروی انسانی با هزینه ی گزاف مالی و زمانی و با ریسک بسیار بالا، سرمایه ی انسانی سایر کشور ها را به سوی خود می کشانند. یعنی کشور دیگری که همه ی هزینه های پرورش منابع انسانی را پرداخت کرده و ریسک های آن را متحمل شده است، مثل آبِ خوردن این سرمایه را از دست می دهد و کشور مقصد بدون هیچ هزینه ی پرورش یا رشدی و البته با کلی منت و منفعت، این منابع را بدست می آورد. با این حساب کشورهایی که منابع انسانی خود را می توانند از سایر کشور ها تامین کنند، چه نیازی به سرمایه گذاری روی منابع انسانی خود دارند؟ عملاً نیازی ندارند و نیروی انسانی از سایر کشور ها می آیند تمام کارهای بزرگ و کوچک، از علمی و تخصصی و مهندسی گرفته تا کارگری و ظرف شویی و توالت شویی را انجام می دهند. ادعای کمتری هم نسبت به شهروند اصیل کشور دارند و با کوچکترین مشکلی می توان با بهانه های مختلف، آن ها را بیرون انداخت! به این ترتیب، ریسک های خود را به خارج از مرز های خود صادر می کنند و سرمایه ای که باید خرج پرورش نیروی انسانی می کردند را آزاد می کنند.
اما همچین اتفاقی به صورت طبیعی رخ نمی دهد. یعنی یک نفر به خودی خود بلند نمی شود کل زندگی اش را با یک هزینه ی سنگین به کشور دیگری منتقل کند. برای این که این اتفاق آن هم در مقیاس وسیع بیافتد، باید انگیزه ی قوی برای این کار وجود داشته باشد. این انگیزه را "اختلاف پتانسیل مهاجرتی" می نامیم. یعنی یک کشور مهاجر پذیر در نسبت با کشور غیر مهاجر پذیر، تا چه میزان می تواند در شهروندان کشور غیر مهاجر پذیر، انگیزه ی مهاجرت به خود را ایجاد کنند. پس کشوری که می خواهد منابع انسانی را از سایر کشورها تامین کند، باید اختلاف پتانسیل مهاجرتی برای خود ایجاد کند. اما چگونه می توان همچین کاری کرد؟
یک روش بحران آفرینی در سطح جهان و ایجاد جنگ در نقاط مختلف جهان است که باعث ویرانی زندگی شهروندان و آوارگی آن ها می شود و آن ها برای بقای خود مجبور به مهاجرت هستند و به ناچار خود را به هر روشی، حتی روش های بسیار خطرناکی که ممکن است به قیمت جان خودشان و فرزندانشان تمام شود، از مرز های زمینی و دریایی حتی به اندازه ی یک اقیانوس عبور می دهند تا بتوانند خود را به جای امنی برسانند و زندگی جدیدی را هر چند غیر قابل مقایسه با زندگی قبلی، شروع کنند. اما این روش یک مشکل بزرگ دارد. منابع انسانی که از این روش بدست می آیند، مهاجر که نه پناهجویان آواره ای هستند که آن کیفیت مورد انتظار برای تامین منابع انسانی کشورهای مهاجر پذیر را ندارند و از هر 100 نفر، شاید 3 یا 4 نفر بتوانند کیفیت لازم را برای براورده کردن انتظارات داشته باشند. بقیه ی افراد صرفاً می توانند در مشاغل بی نیاز به تخصص یا با تخصص پایین مشغول به کار شوند. علاوه بر این مشکل، پناهندگان انواع اقسام مشکلات مالی، اجتماعی، فرهنگی را به خود به همراه می آورند که در نهایت این راه حل را به گزینه ی نامطلوبی تبدیل می کند.
اما روش بسیار کارامدتری هم وجود دارد. این روش بر خلاف روش قبلی که باعث تولید "پناهجوی فله ای" می شود، نیروی کار را با درخواست خودش و با پای خودش به کشور مهاجر پذیر می کشاند و کشور مهاجر پذیر هم می تواند خوب ها و خیلی خوب ها را با دقت و حوصله گلچین کند در نهایت به بهترین ها اجازه ی ورود دهد. این راه حل، ایجاد یک تصویر سانتی مانتال از کشور مهاجرپذیر و رویا فروشی بهشت گونه از حضور و اقامت در آن کشور است. البته به سادگی امکان پذیر نیست. ابتدا کشور ها مهاجر پذیر باید ظرفیت جذب قشر سانتی مانتال، مانند با کلاس نمایی، آرامش نمایی، تصویر زیست خوشباشانه و... را در کشور خود ایجاد کند و در مرحله ی بعد، با استفاده از رسانه های همسو، فضای میان فکری بسیار سنگین و تاثیر گذاری را در سطح جهانی به صورت مداوم و مستمر به طول حداقل یک دهه ایجاد کند تا بتواند از این روش در مقیاس وسیع، "جریان پایدار مهاجرت" ایجاد کند. این روش که قشر سانتی مانتال سایر کشورها را هدف قرار می دهد، انقدر اختلاف پتانسیل مهاجرت قوی ای ایجاد می کند که مردم کشورهایی که تصور می کنند در یک کشور پیشرفته و آزاد زندگی می کنند را هم تحت تاثیر قرار داده و حتی آن ها هم در رویای مهاجرت و تجربه ی زیست ایده آل در کشور دیگری فرو می برد.
اما در نهایت حساب کردن روی مهاجرت برای تامین منابع انسانی خود یک ریسک بزرگ به همراه دارد. اگر روزی "جریان مهاجرت پایدار" به هر دلیلی قطع شود، کشور مهاجر پذیر در کمتر از 2 دهه به معنای واقعی کلمه منهدم می شود. نه به خاطر اینکه مهاجران دست از کار کردن می کشند یا به کشور های خودشان بر می گردند، بلکه به این دلیل که کشور مهاجر پذیر به دلیل عدم سرمایه گذاری در پرورش منابع انسانی جدید در کشور خود، دیگر توانایی پرورش نیروی انسانی لازم برای جایگزینی با مهاجران را نخواهد داشت و حتی اگر همین امروز شروع به سرمایه گذاری برای پرورش مجدد نیروی انسانی کند، حداقل چند دهه طول خواهد کشید تا آن نیرو به مرحله ی اثرگذاری برسد و تا آن زمان کشور همچنان وابسته به نیروی کار مهاجر باقی خواهد ماند. هیچ تضمینی هم وجود ندارد که نیروی انسانی بومی جایگزین در آینده، بتواند تمام نیاز های کشور را برطرف کند و یا به سایر کشورهای دارای اختلاف پتانسیل مهاجرتی نرود. از این رو حفظ "جریان پایدار مهاجرت" و جذب روز افزون مهاجر جدید، به یک امر اجتناب ناپذیر برای کشور مهاجر پذیر تبدیل می شود که عدم وجود آن کشور را با چالش موجودیتی مواجه می کند. به عبارت دیگر موجودیت کشور مهاجر پذیر پس از مدتی، وابسته به "جریان پایدار مهاجرت" می شود. نمونه ی کوچکی از اثر قطع که نه، اختلال در این جریان را در قضیه ی کمبود راننده ی تانکر بنزین در انگلستان مشاهده کردیم که در کل کشوری با حدود 67 میلیون جمعیت! (آمار 2020 میلادی) به اندازه ی کافی راننده ی ماهر برای هدایت تانکر بنزین وجود نداشت! چرا که این راننده ها از سایر کشور های اروپایی به انگلستان مهاجرت کرده بودند و به دلیل خروج انگلیس از اتحادیه ی اروپا (برگزیت)، ویزای کاری آنان تمدید نشده بود و آنها مجبور به ترک انگلستان شده بودند. تصور کنید کشوری که در پرورش نیروی انسانی کافی برای رانندگی نفت کش ناتوان است، اگر جریان پایدار مهاجرت به آن کلاً قطع شود دچار چه اَبَر بحران هایی خواهد شد؟؟
سوالی که در ابتدای بررسی پرسیدم را به یاد دارید؟
در دنیایی که هر کسی به دنبال منافع خود است، چرا یک موسسه باید تمرکزش را روی بررسی کل جهان! قرار دهد؟ اگر کسانی این بررسی ها سفارش می دهد، منافع آن ها از این بررسی ها چیست؟
اکنون ذهن شما کمی روشن تر شده است. شادترین، بهترین، پیشرفته ترین، آزادترین، بالاترین کیفیت زندگی و سایر این "ترین" ها، همه و همه بخشی از تلاش کشورهایی وابسته به جریان پایدار مهاجرت برای ایجاد و تقویت تصویر سانتی مانتال از خود در ذهن مردم سایر کشورهای دنیا است. و در ادامه ی آن باید کشورهای مبدا را بدترین، غمگین ترین، عقب مانده ترین، دیکتاتور ترین، بدون حق انتخاب برای افراد ترین جای دنیا به مردم آن کشورها بقبولانند تا اختلاف پتانسیل مهاجرتی ایجاد شود. اکنون روشن شد که علت تمام این توصیفات منفی از کشور خودمان که در کف جامعه وجود دارد، از کجاست؟
یک بار دیگر لیست شاد ترین کشور های جهان را مرور کنیم
1- فنلاند 2- دانمارک 3- سوئیس 4- ایسلند 5- هلند 6- نروژ 7- سوئد 8- لوکزامبورگ 9- نیوزلند 10- اتریش
11- استرالیا 12- اسرائیل!!! 13- آلمان 14- کانادا 15- ایرلند
همه ی این کشور ها یا اساساً بر اساس مهاجرت تشکیل شده اند یا نیاز بسیار شدیدی به نیروی کار مهاجر برای بقا دارند! و خیلی اتفاقی، شادترین کشور های دنیا هستند. چندی پیش نیز آلمان به عنوان "بهترین کشور جهان" انتخاب شد.
چرا آلمان بهتر از هر کشور دیگری است؟ با رسم شکل:
آیا روشن نیست همه ی این ها برای تحمیق توده ی مردم بوده است؟ هنوز تردید دارید؟ بازهم هست! ملاک هایی که برای سنجش شادی استفاده شده بود را بیاد دارید؟
- نسبت تولید ناخالص ملی به جمعیت
- حمایت اجتماعی
- امید به زندگی سالم
- آزادی انتخاب در مسیر زندگی
- میزان سخاوتمندی و بخشش در جامعه
- میزان درک فساد
- شادی های غیر قابل توضیح!
توضیح دادیم که این ملاک ها به دلیل ماهیت غیر روشن شادی، معتبر نبودن سنجه ها و بی ربط بودن به شادی نمی توانند نشان دهنده ی شادی باشند. اما این ملاک ها از کجا آمده اند؟ به صورت خیلی اتفاقی این ملاک ها، مزیت هایی است که کشورهای نیازمند مهاجر، به عنوان مزیت های خود معرفی می کنند! یعنی چیزهایی که تصور می کنند مزیت کشورشان است یا حداقل می توانند به عنوان مزیت به توده ی مردم جهان بقبولانند را ملاک شادی که ذاتاً چیز خوشایندی است قرار داده اند! به عبارت دیگر جاهایی که خودشان نقطه ی قوت دارند را منشا شادی معرفی می کنند و سپس در یک بررسی جهانی! که نتیجه ی مشخص آن با این ملاک های من دراوردی، رده ی بالای کشورهای هدف است، مردم جنوب شهر جهانی را تحت تاثیر قرار می دهند!
آیا اینها اجازه ندارند ملاک هایی برای شادی در نظر بگیرند؟ حتما دارند اما خب هر کس دیگری هم می تواند ملاک هایی برای شادی در نظر بگیرد! مثلاً در برخی مناطق کشور ما و در برخی از کشور های عربی، در هنگام شادی تیر هوایی شلیک می کنند. تعداد تیر هوایی شلیک شده برای سنجش شادی چطور است؟ سنجه ی جالبی است! اما اگر بخواهیم میزان شادی را با این سنجه در جهان بسنجیم، عرب ها شادترین و اروپایی ها غمگین ترین مردم جهان هستند! با انتخاب هر سنجه، می توان نتایج متفاوتی بدست آورد و هیچکس هم نمی تواند کوچکترین اعتراضی به انتخاب سنجه ها داشته باشد زیرا مفهوم شادی از نظر هر کس منحصر به فرد است! پس می شود با انتخاب عمدی سنجه های دلخواه، نتایجی که دلمان می خواهد را بدست بیاوریم. یعنی فرضاً من می خواهم بگویم عرب ها شادترین مردمان جهان هستند، همان تیراندازی در جشن ها و سایر رفتارهای شادمانه ی آن ها ملاک شادی قرار می دهم. می خواهم بگویم هندی ها شادترین هستند، رفتار های شاد آنها را ملاک شادی در جهان می گرفتم. می خواهم بگویم آمریکای جنوبی شادترین منطقه ی جهان است، به همین شکل! در اینجا کشورهایی که می خواهند تصویر سانتی مانتالی از خود به جهان ارائه دهند، دلشان می خواهد شادترین کشورهای جهان معرفی شوند، با انتخاب مزیت هایی که تصور می کنند مردم جهان از آن ها می شناسند به عنوان ملاک ها شادی، شادترین کشور های جهان می شوند در همین حال، بالاترین نرخ در سنجه های نشان دهنده ی غمگینی و عصبانیت مانند مصرف قرص ضد افسردگی، خودکشی، جرائم خشن و... را هم دارند و کوچکترین خدشه ای هم به شاد بودن این کشور ها وارد نمی شود! اکنون روشن شد که چرا جدیدترین آمار مصرف قرص ضد افسردگی در دسترس عموم در اینترنت، متعلق به 7 سال پیش است.
اعتبار
همچنان یک موضوع باقی مانده است. ندایی که احتمالاً در ذهن شما طنین انداز شده بود. به یاد دارید؟
مگه میشه؟ انتشار دهندگان این نتایج، موسسات بزرگ و معتبر بین المللی هستند! همین گزارشی که خودت از CNN گذاشتی بر اساس اعلام سازمان ملل متحد است! از این بالاتر مگه داریم؟ یعنی سازمان ملل با اون جایگاه میاد حرف غیر علمی بزنه که خودش رو خراب کنه؟ کارشناس های سازمان ملل نمی فهمن، تو می فهمی؟
تقاضا دارم نوشته ی کوتاهی لینکش را در اینجا گذاشته ام را مطالعه بفرمایید
تمام مسئله، اعتبار است. اگر یک آدم عادی یا یک موسسه ی کوچک محلی بیاید بگوید شادترین کشور های جهان کدام هستند که کسی در سطح جهان قبول نخواهد کرد! برای اینکه حرفی در ابعاد جهانی تکرار شود، در بین عامه ی مردم نفوذ کند و تبدیل به باور بدیهی آنها شود، باید توسط یک مرجع بسیار معتبر در سطح جهان گفته شود. مرجعی که اسم و القاب آن را تریلی نتواند بکشد.
- سازمان ملل متحد
- موسسه گالوپ
- روزنامه ی نیویورک تایمز
- خبرگزاری بلومبرگ
- سایت Statista
و سایر این مراجع که خودشان بعضاً به همان موسسات مجری نظرسنجی های معتبر استناد می کنند و به عبارت دیگر با اعتبار خودشان، به این دست ادعاها اعتبار می بخشند و با همین اعتبار، جلوی مطرح شدن هرگونه تردیدی را در مقیاس جهانی در مورد این ادعاها می گیرند. وگرنه شما هرگز اسمی از شادترین کشورهای جهان نشنیده بودید.
حال در تمام چیزی که خواندید "شادترین" را بردارید و به جای آن بهترین، پیشرفته ترین، آزادترین، خوشبخت ترین و سایر این "ترین" ها قرار بدهید، فرقی می کند؟ آیا متوجه شده اید با این ادعا ها، در چه سطحی به شعور شما توهین کرده اند؟ بلا نسبت شما خواننده ی گرامی، پیش فرض کسانی که همچین نتایجی را در ابتدا منتشر می کنند این است که ما با مشتی آدم هالوی ابله نادان طرف هستیم که هر چیزی را که بگوییم، چون "ما" که دارای اعتبار جهانی هستیم می گوییم قبول می کنند و هیچکدام از این ابهامات و سوالاتی که در این نوشته یا در جاهای دیگر خواندید را از خودشان نمی پرسند! و اصلاً عقشان به این حرف ها نمی رسد. فهم چیزی که در این نوشته خواندید نیازی هیچ نیازی به سطح بالایی از توان ذهنی ندارد و هر کسی بدون استثنا می تواند این موارد را بفهمد اما آن ها روی ناآگاهی مردم حساب کرده اند. اجازه ندهید آن ها با همچین کارهای مبتذلی، ذهن شما را تحت تاثیر خود قرار دهند.
پی نوشت:
1- در حین جستجو برای عکس کاور نوشته، جستجوی بسیار برای پیدا کردن عکسی از شادی عمومی در کشورهای اروپایی کردم و در نهایت به عکسی از آمریکای جنوبی رسیدم که ملاحظه می کنید! هیچ رد قابل توجهی از شادی عمومی در شادترین کشورهای جهان پیدا نمی شود!
2- برای مطالعه در مورد آزادی می توانید به این لینک مراجعه کنید
مطلبی دیگر از این انتشارات
اختراع دوباره ی چرخ: یک مغلطه ی ضد پیشرفت
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا هواپیما می فروشند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
دنیایی که نمی بینیم/1: سانسور غیر عامل