تو فضا چی بپوشیم؟
ایستگاه فضایی، اپیزود هفتم
لباس فضانوردان، داستان اپیزود شماره هفت پادکست ایستگاه فضایی است. لباسی کمنظیر که مرزهای فناوری و دانش بشر را درهم میآمیزد تا تداوم حیات انسان را در ماورای زمین امکانپذیر کند. همچنین در این اپیزود فیلم پرماجرای ماموریت فالکون و کپسول فضایی دراگون را بررسی میکنیم. ایستگاه فضایی کاری ازسیاوش صفاریان پور با همکاری مجله نجوم است.
در لینک زیر میتوانید نسخه صوتی این متن را بشنوید:
آریا در حال نصب بازوی رباتیکی بود که به دلیل رسیدن بادهای خورشیدی به راهپیمایی فضایی پایان داد و داخل ایستگاه فضایی شد. اما منظور از بادهای خورشیدی چیست؟ ذرات باردار که از لباس و حتی بدن فضانوردان میگذرد و تشعشعات بالایی دارند را بادهای خورشیدی در نظر میگیرند. فرض کنید شما را به درون یکی از اتاقهای تصویربرداری تشعشعات هستهای بگذارند و تمام این تشعشات از بدن شما عبور میکند و تاثیرات مرگ باری دارد. بنابراین تا این حد خطرناک است. حتی اگر لباس به تن داشته باشیم از لباس هم عبور میکند، مخصوصا زمانی که حجم آن از یک میزان زیادی هم بیشتر شود.
طوفان خورشیدی چیست؟ مگر خورشید باد ایجاد میکند؟ مگر جریان هوا جا به جا میشود؟
محمدصالح تیمار پاسخ میدهد: خورشید ستارهای است که از موادی تشکیل شده و مواد داخل این ستاره جریان دارند و یک واکنش های هسته ای داخل آن در حال انجام است. در نتیجهی این واکنش های هسته ای گاهی اوقات ما میبینیم که ذره هایی از سطح خورشید جدا میشوند و به سمت سیاره ها و فضای داخلی منظومه شمسی حرکت میکنند و این ذرات، ذرات بارداری هستند که انرژی بالایی دارد و این انرژی ها میتواند آسیب زننده باشد.
محمدصالح تیمار: روایت تخیلی این را در فیلم چهار شگفت انگیز دیدیم که این طوفان خورشیدی باعث میشود که فیزیولوژی هر کدام از آنها به شکلی تغییر کند، یکی از بدن سنگی بشود و دیگری از دستش آتش پرتاب کند. اگر فضانوردی مشغول به راهپیمایی فضایی باشد شبیه به آریا که مشغول نصب بازوی رباتیکی برای ایجاد ارتباطات جدید بود چون این طوفان هر دقیقهای ممکن است اتفاق بیفتد، فضانوردان در هر لحظه در خطر هستند.
در این قسمت در مورد لباس فضایی و لباسی که جناب وزیر ارتباطات در مورد آن در توییتر عکسی منتشر کرد و بسیار جای حرف داشت و آن جای دوختی که از قبل روی آن بوده و پرچم ایران هم دارد، صحبت خواهیم کرد و البته این لباس فضایی به آن لباس فضایی بسیار تفاوت دارد.
در فضا چند دست لباس داریم؟ با خودمان در چمدان چند دست لباس میتوانیم ببریم؟
آریا جواب میدهد: در حقیقت زمانی که تمرینها را شروع کرده بودیم فکر میکردم، چند دست لباس میتوان برد ولی اصلا این طور نیست و هر چیزی حساب شده است. ما چندین دست لباس از پیش آماده شده داریم که هر کدام برای موقعیت خاصی استفاده میشوند و اتفاقا برخی از آنها هیجان انگیزند و خب البته در درون ایستگاه لباسهای معمولی شلوار و تی شرت برای کارهای روزانه معمولی میپوشیم.
البته تا قبل از آن چون در اینجا جاذبه خیلی خیلی کم وجود دارد، قلب هم در نیمه بالایی بدن وجود دارد و قسمت زیادی از خون در بالا در ناحیه سر و گردن وجود دارد. در زمین که جاذبه وجود دارد این خون به قسمتهای پایینی بدن هم میرسد و به نوعی تعادل وجود دارد. اما در فضا اینگونه نیست. اصلا به طور کلی اگر ما در فضا به دنیا میآمدیم این سیستم گردش خون بر اثر جاذبه متفاوت میشد و اینجا جاذبه ای نداشتیم و از نظر فیزیولوژی همه چیز متفاوت میشد حتی استخوان بندی بدن هم تغییر میکرد.
در فضا شلوارهایی وجود دارد به نام چیپّس که تعداد زیادی فنر یا کش دارد که موقعی که میپوشیم پای ما را ماساژ میدهد به طوری که خون را از بالا به سمت پایین و به سمت پاهای ما میکشد. در صورتی که اگر دقت کنید در زمین ما هراز گاهی پاهای خود را به سمت بالا نگاه میداریم که خون به سمت بالای بدنمان برود. البته چیز جالبی که وجود دارد این است که اگر کسی فشار خون بالایی داشته باشد و این شلوار را به او هدیه بدهید بسیار از این هدیه خوشحال میشود چون خون را پایین میکشد و جریان خون در بدن آن به حالت عادی میرسد.
در صورتی که در فضا چون خون در قسمت بالایی بدن وجود دارد و جاذبه ای وجود ندارد که خون را به سمت پایین بکشد، خون زیادی در پشت مویرگهای چشمها و در سر قرار میگیرد و به شدت برای فضانوردان چشم درد ایجاد میکند به حدی که به کوری موقت میرسند. این پدیده کوری موقت در فضا برای فضا نوردان ممکن است 24 تا 70 ساعت پیش آید. اگر در فیلمها و عکس های فضایی دقت کنید فضانوردان چشمهای خونی و صورتهای پف کردهای دارند.
لباس دیگری هم در فضا وجود دارد به اسم لباس پنگوئنی. این لباس دستها را در بدن جمع میکند و نمیگذارد راحت بتوانی دستهایت را باز کنی دقیقا مثل پنگوئن که دستهایش در کنارش قرار دارد. این لباس به بدن فشار وارد میکند که آن فشاری که در فضا نیست را جبران کند تا بدن شما، عضلات و استخوانها افت نکند در صورتی که در زمین چون جاذبه وجود دارد و فشار وارد میشود این تراکم استخوانی را در زمین داریم.
در صورتی که فرض کنید این فشار نبود، بدن شما درون آن یک اتمسفر فشار دارد و بیرون فشار هر چه کمتر باشد فشار درونی بیشتر میشد و رگهای شما بزرگ تر میشد یک انبساط صورت میگرفت تا زمانی که انفجار صورت بگیرد.
فیلم پرتاب فالکون 9
در مورد لباسهای فضایی و هم چنین پرتوهای کیهانی که میتواند روی سلامت انسان آسیب بگذارد صحبت کردیم و اینکه ایستگاه فضایی یک فضای امنی برای فضانوردان در فضا است. به سراغ فیلم هیجان انگیزی که در زمان خودش سر و صدای زیادی داشت، برویم. فیلم پرتاب فالکون 9 که دوفضانورد را درمدار زمین به ایستگاه فضایی بین المللی برد. در فیلم موشکی را میبینید که از حرارت بالا داغ شده و در قسمت بالای آن یک موجود زندهای شبیه به موش میبینید که در حال حرکت بود. حالا آیا موش بود یا خطای انسانی یا چیز دیگر؟ برای این سوال به سراغ آریا میرویم. داستان چیست؟ به نظرتون ارتفاع آن در چه حد بود؟
موشک در ارتفاع بالای 100کیلومتری زمین بود و البته موتور مرلین هم آن موقع روشن شده بود و حرارت بالایی روی موتور است و خب امکان ندارد با این میزان داغی روی موتور موجودی به این راحتی روی آن حرکت کند. تازه در شرایطی وارد میشدیم که شرایط بی وزنی بود و واقعا میشود گفت موجود زنده ای آن لحظه نمیتوانست باشد اما خب پس چه بوده؟ موش نبوده؟ پس باید از دیگر فیلمهای پرتاب موشک استفاده کرد. جالب است که در دیگر فیلمهای پرتاب هم اجسام متحرک وجود دارد.
از نظر صالح که شاید این فیلمها ساختگی باشد و همچنان فکر میکند ساختگی باشد. به دلیل اینکه خیلی راحت موش روی آنجا بازی میکند.
خلاصه سوال بود که آیا این موش بود یا زباله فضایی یا یک تکه از فویل های محافظ است یا پوستههای حرارتی که معمولا از جنس طلا ( آلیاژهای مختلف) ساخته میشود.
چقدر احتمال داردکه یک موجود زندهای درون محفظه قرار بگیرد؟
میتوان گفت تقریبا صفر. چون انقدر پروسه پک کردن این سیستمها و پروسه ی در تشعشع قرار دادن پکها دقیق است که نا خواسته حتی باکتری از طریق انسان وارد فضا نشود و تمام این پروسه خیلی خوب و دقیق انجام میشود اما وقتی فیلمهای دیگری از پرتاب موتور موشکها را میبینیم شاهد آن هستیم که تکههایی در آن اطراف حرکات عجیب غریب انجام میدهند.
برخی از آنها تکههایی هستند که از اتصال بخشهای قبلی باقی ماندهاند و وقتی که این انفجارها و رهایشها اتفاق میافتد روی آن تکه اولیه باقی ماندند و امکان دارد حرکت کنند. بخشهایی از سوخت خود موشک است که امکان دارد که در آنجا به صورت رشتههای باقیمانده باشد و از بین برود و این فقط یک ثانیه یک تصویر تصادفی هست از اتفاق خیلی معمول در پرتاب فضاپیما های مختلف و هیچگونه موجود زنده ای در آن فشار بسیار کم ( خلا) نمی تواند باشد.
اصلا فرض کنید موش باشد، در ارتفاع بیش از ۱۰۰ کیلومتری در جایی که هم حرارت موتور و هم فشار است و وضعیت جاذبه زمین متفاوت است، اصلا موجودی بدون لباس فضانوردی که فشار درون بدن آن بسیار بیشتر از فشار بیرونی هست (حالت خلا) میتواند آن جا باشد؟ بنابراین تنها تردد در آنجا باعث میشود سیستم رگها و مویرگها در درون بدن دچار یک انفجارشود.
بعد به این فکر کنید که آن موجود زنده طبیعتا اگر رو به خورشید باشد یعنی جایی که تابش مادون قرمز خورشید باشد و به یک دمای بسیار بالا میرسد و اگر در جایی سایه باشد شروع به یخ زدن میکند. تقریباً یک چیزی در حدود ۷ تا ۹ دقیقه برای یک انسان طول میکشد که تقریباً تمام خون داخل بدنش یخ بزند و پودر شود و یا بستگی دارد کدام سمت باشید شاید به جوش بیاید. خلاصه اتفاق بسیار وحشتناکی است شاید بهتر باشد به آن فکر نکنید.
گنبد آسمان نما و احمد کریمی
اینجا آسمان نمای خیالی است روی صندلی هاش لم دادیم و به گنبدی که بالای سرمان قرار دارد نگاه میکنیم. قرار است زیر این گنبد پر ستاره به دیدار جلوه های طبیعت فراموش شده ای برویم که بسیار حیرت انگیز و پر شورند و حیف است که در مورد آنها نگوییم و نشنویم.
رصد سیارههای پرنور منظومه شمسی یکی از آسانترین کارهایی است که در یادگیری و شناخت آسمان شب میتوانیم انجام دهیم. در اپیزودهای قبلی گفتیم که مشتری، زحل و مریخ را در حوالی نیمه شب در شرق آسمان میبینیم. دو نقطه نورانی کنار هم یکی مشتری و دیگری زحل است. مشتری پر نور تر از زحل دیده میشود و اگر با یک تلسکوپ یا دوربین دوچشمی کوچک به آن نگاه کنید چهار قمر گالیله آن را میبینید که مثل نقاطی کوچک و کم نور به چشم میآید.
این قمرها اروپا، گانیمد، کالیستو و آیو نام دارد. اگر از زحل ۵۰ درجه به سمت شرق بریم مریخ را میبینیم که مثل ستاره سرخ رنگ میدرخشد و اینچنین رازآمیز خودش رو به نمایش میگذارد. مریخی که از پشت تلسکوپها و دوربینهای دوچشمی کوچک به چشم کم تجربه ترها مثل یک نقطه بدون جزئیات به چشم میآید و برای باتجربهترها پر از جذابیت و زیبایی است.
در اپیزودهای بعدی راجع به این جزئیات بیشتر خواهیم گفت تا سعی کنیم حتی با تجربههای اندک به دیدار این جزئیات فریبنده برویم.
از همه اینها که بگذریم زهره بعد از مدتی غیبت دوباره به آسمان برگشته. سیارهای درخشانی که اندکی پیش از طلوع خورشید در رصد گاهی با افق شمال شرقی باز طبق معمول دل هر ناظری را خواهد برد. در اپیزود ۵ مفهوم جدایی زاویه ای را معرفی کردیم مثلا اگر این شبها زیر آسمان شب بروید و یک دستتان را به سمت زحل و یک دست دیگرتان را به سمت مریخ دراز کنید زاویه ای که راس آن بدن شماست و اضلاعش دستانتان است تقریباً ۵۰ درجه است.
همچنین گفتیم این زاویه را میتوانیم با روشهای ساده تر و بدون کمک هیچ ابزاری اندازه بگیریم برای این کار کافی است، دستانتان را به عنوان ابزار زاویه سنجی استفاده کنیم. ابزارهایی که در اختیار ماست مانند وجبمان، مشتمان و قرار دادن سه انگشت وسطمان کنار هم یا هر ترکیب دیگری از انگشت های ما میتوانند به عنوان زاویه سنج عمل کنند.
برای این کار باید دستمان را اصطلاحاً کالیبره کنیم. مثلا من میدانم که دو وجب متوالی من روی کره آسمان فاصلهای بین زحل و مریخ را در این شبها پر میکند و این یعنی هر وجب من ۲۵ درجه است. همین زاویه بین مریخ و زحل با پنج مشت من پر میشود و این نشان میدهد هر مشت من 10 درجه است. اما این کار را نمیشود همین طوری سر خود انجام داد و باید از یک رویه مشخص پیروی کنیم تا کارمان دقیق انجام شود. مثلا همین امشب بروید زیر آسمان و سعی کنید جدایی زاویه ای زحل و مریخ را با مشت و وجبتان اندازه بگیرید. زیر آسمان بایستید و دستتان را کاملاً دراز کنید و فاصله بین این دو سیاره را وجب بزنید. در حالی که یکی از چشمانتان باز و چشم دیگر را بسته اید دقت کنید این رویه را برای همه شبهای رصد حفظ کنید تا کم کم دقتتان بالا برود.
هر چیزی که در بالا گفته شد مهم است و هر منجم آماتور باید این مهارت را به مرور در خودش تقویت کند مثلا در مورد رویت هلال و همچنین وقتی که شما مثلاً یک شهاب درخشان در آسمان می بینید میخواهید که طول دم آن را گزارش کنید از این ابزار مشت و وجب میتوانید استفاده کنید.
برای کسانی که برایشان مهم است به صورت خیلی جدی نجوم آماتوری را پیگیری میکنند و برای دیدن دنباله دارها، برای دیدن فاصله بین یک ستاره با یک ستاره دیگر برای آدرس دادن ها همه اینها را یاد بگیرند.
همراه با محمد جواد ترابی و آریا و شهرزاد میرسلطانی در مورد لباس فضانوردان صحبت میکنیم داستان و پرونده موش فضایی به اینجا رسید که به نظر میآید که باید مهر غیر واقعی روی این پرونده بزنیم و این داستان داستان واقعی نیست بر اساس دلایل مختلفی که وجود دارد که اصلیترین دلیل اینکه یک موجودی در چنین ارتفاعی با چنین وضعیتی و شتاب و سرعت حرکت نمی تواند قرار بگیرد. در واقع سرعت خود فالکون که حداکثر به 27هزار کیلومتر برساعت میرسد. فکر کنید که بر روی قطاری با این سرعت می توانید بابستید؟ قطعا نه.
هر ماموریت فضایی که انجام میشود تعداد زیادی رقبای خارجی غیر از افرادی که در آن کشور هستند مسئول نظارت فضایی هستند و از شبکه علمی شان استفاده می شود تا بتوانند جایگاه این فضاپیما را در فضا چک کنند.
زمین به دور خودش میچرخد و زمانی که این فضا پیما پرواز میکند و از 100 کیومتر دور میشود زمین حرکت کرده برای همین مثلا اگر یک پایگاهی در آمریکا این پرواز را رصد میکرد حالا یک پایگاه دیگر در چین ژاپن روسیه و جاهای مختلف وارد این پروسه رصد بشود تا این پرواز را ببیند بنابراین نیاز به شبکه های عظیم آنتن است که برای کنترل ماموریت با هم کار میکنند و شما سر هیچ کدام را با توجه به اسناد قوی که دریافت میکنند را نمیتوانید کلاه بگذارید.
فرهنگستان زبان و ادب نجوم
یکی از مهمترین مشخصههای هر ابزار اپتیکی، توان بزرگنمایی آن ابزار است و در نگاه اول به نظر میرسد که جذاب ترین و اتفاقاً مهمترین پارامترهای آن ابزار اپتیکی محسوب شود، در حالی که اینطور نیست. بزرگنمایی یک ابزار اپتیکی به معنای این است که این ابزار چقدر میتواند سوژهای که ما میخواهیم رصد بکنیم را به ما نزدیک کند و بتوانیم آن را بزرگتر از آنچه که چشمان ما میتواند نشان بدهد مشاهده کنیم.
اجازه دهید که ابتدا بگویم بزرگنمایی یک ابزار اپتیکی چطور به دست می آید؟ هر ابزار اپتیکی از دو اپتیک اصلی تشکیل شده، اولین بخش اپتیک آن بخشی است که نور را دریافت میکند و آن را یک نقطه کانونی میکند. بخش دوم بخشی است که تصویر را از محل نقطه کانونی شده تشکیل میدهد و به چشم ما منتقل میکند.
در تلسکوپ های شکستی و گالیله ای اپتیک اصلی که نور را جمعآوری میکند یک عدسی است که در ابتدای دهانه لوله قرار گرفته و وقتی نور به آن برخورد میکند، نور را به سمت انتهای لوله کانونی میکند. در تلسکوپ های بازتابی یا نیوتنی اپتیک اصلی یک آیینه است که چون آیینه، نور را بازتاب میکند بنابراین آینه را در انتهای لوله تلسکوپی قرار میدهند و وقتی نور به آن برخورد میکند به سمت دهانه تلسکوپ کانونی میشود. به محل نقطه کانونی شدهی نور تا اپتیک اصلی اصطلاحاً فاصله کانونی میگوییم و به فاصله آن نقطه تا اپتیک ثانویه که یک عدسی چشمی است و ما چشممان را پشت آن میگذاریم و تصویر را مشاهده می کنیم فاصله کانونی چشمی میگوییم. بنابراین به حاصل تقسیم فاصله کانونی عدسی شیئی به فاصله کانونی عدسی چشمی بزرگنمایی آن ابزار میگوییم.
وقتی که یک تلسکوپ ساخته میشود عدسی یا آینه اصلی آن را ما نمیتوانیم دست کاری کنیم و بنابراین فاصله کانونی آن را که در صورت این کسر قرار میگیرد نمیتوانیم تغییر دهیم. اما اگر بخواهیم بزرگنمایی های متغیر داشته باشیم میتوانیم مخرج این کسر را که فاصله کانونی عدسی چشمی است را تغییر دهیم چرا که عدسی چشمی باز میشود و می توانیم یک عدسی چشمی دیگری قرار بدهیم با فاصله کانونی بیشتر یا فاصله کانونی کمتر تا بتوانیم حاصل آن تقسیم را کم و زیاد بکنیم و بزرگنمایی دلخواه خود را به دست آوریم.
اما هر بزرگنمایی زیادی مطلوب رصدگران نیست این طور نیست که ما هرچقدر بزرگنمایی را بتوانیم بیشتر کنیم در تلسکوپ تصویر بهتری ببینیم اتفاقاً از یک حدی وقتی تصویر بزرگنمایی آن بیشتر شود و آن را بزرگتر کنیم دچار افت کیفیت و عدم وضوح میشویم.
اما حد بزرگنمایی مطلوب برای هر ابزار را چطور محاسبه میکنیم؟ فرض بر این میگذاریم مثلا یک تلسکوپی که بر حسب اینچ صدا میکنیم مثلا میگوییم 4 اینچ، 5 اینچ یا 6اینچ به چه صورت است؟ به ازای هر اینچ قطر دهانه تلسکوپ ۵۰ برابر بزرگنمایی منطقی و معقول است و افت چندانی در تصویر ایجاد نمیکند هر اینچ حدود ۲۵ میلیمتر است اگر بر حسب میلیمتر به کار بگیریم بایستی بگویم که به ازای هر میلیمتر قطر دهانه تلسکوپی قطر آینه و عدسی اصلی آن دو برابر بزرگنمایی برای ما منطقی است.
اگر یک تلسکوپ 5 اینچ دارید 5 تا۵۰ برابر یعنی ۲۵۰ برابر بزرگنمایی از تلسکوپ بگیرید منطقی و معقول است تصویر شارب و واضحی دارید بدون این که تصویر افت کند. بنابراین دقت کنید از این به بعد وقتی میخواهید یک ابزار اپتیکی خریداری کنید حتما توجه کنید که بزرگنمایی منطقی برای ابزارتان چقدر است و فریب اعداد اغوا کننده ای که بعضاً به عنوان تبلیغ روی تلسکوپ مینویسند را نخورید و خودتان بزرگنمایی منطقی تلسکوپتان را حساب کنید.
عاشقانههای فضایی
صدای بنانو می شنوم که این غزل حافظو میخونه دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم و حالا هم که روی تو صورت ماهتو در نظرم جلوه میکنه دارم از دور بوسه بر رخ مهتاب میزنم شما که خورشیدی و من دنباله دار از دور دست ها به سمت خودت میکشی، آخه چقدر میشه جاذبه بیپایان باشه چی شد که این کشش خواستنت این دنبالهدار و وارد مسیر خورشیدش کرده.
خیلی ها میگن تو رو چه به خورشید خیلی ها میگن میسوزیا نرو از ما گفتن. اما توی اتفاقا توی این بالا و پایین زندگی این خود اتفاق نیست که مهمه مهم طرز فکر کردن ماست نسبت به این اتفاق و همین که ما ها را از هم متمایز میکنه. میدونی حالا که این عاشق دنبالهدار میخواد بیاد و دورت بگرده خورشید خانوم بدون که با اینکه قلبش پر از چاله و حفره با اینکه بدی کم ندیده اما هنوزم همین قدر قلب پر از شوق رسیدن به توعه. حالاهم میزون میشه توی آغوش خورشیدی شما و می خوام اینقدر به شما نزدیک بشم که دیگه معلوم نباشه که هستم یا نیستم که اگه این جور بشه همه چی جور جوره و من خوشبخت ترین دنباله دار هستی میشم. فقط این بخش میانی ما که هدیه شماست همین گیسو رو میگم مراقبش باش چون به قول حافظ در حلقه ما همیشه قصه گیسوی شما بوده و هست. من دارم نزدیک میشما می خوام بیام دورت بگردم و میون غوغای بادهای خورشیدی برات بخونم بیا گیس گلابتون چه خوشگلی خاتون. نکنه نسبتی داره ماه شب چهارده باهاتون.
فقط یه چیزی هم بهت بگم من مثل دنباله دار هالی نیستم هر ۷۶ سال یه بار پیدا میشه بیام یه چیزی بگم و برم.
ادیسههای کیهانی
به سرعت به زمین سری خواهیم زد و به سراغ محسن ایرجی در کنار غار برویم و از ادیسهی کیهانی برای ما بگوید. این بار پیشنهاد من این است که به سراغ صورت های فلکی برویم در واقع به یادگار دوران اساطیر در دوره نجومی که ما هم به آسمان نگاه میکنیم و من فکر میکنم که یادگارهای هستند گاهی برای عبرت گرفتن گاهی هم در واقع نمادهای درخشانی برای راهگشایی این جاده سخت زندگی بشریت است.
صورت فلکی محبوب اکثر منجمان جبار است، اما صورت فلکی برساوش با آن بارشهای شهابی در شبهای تابستانی هم میتواند بسیار جذاب باشد. هم چنین صورت فلکی رای الغول با داستانی که در واقع سربریدهای است در دست یک قهرمان که یک جدال تاریخی را حکایت میکند.
داستانهای صورتهای فلکی فوق العاده است. اگر به آسمان نگاه کنیم و صورتهای فلکی و مرزبندی هایشان را در نجوم امروزی در نجومی که علاقمندان به آسمان که منجمان آماتور هستند بپردازیم، اینگونه است که هنوز از همان داستانهای افسانهای داریم برای مرزبندی ها استفاده میکنیم برای اینکه حدود آسمان را مشخص کنیم و اینکه بتوانیم ستارههای پر نور هر محدوده را شناسایی کنیم با تغییر فصل ها و اتفاقات نجومی که میافتد مثل بارش های شهابی مقارنه برج های فلکی و مسیر حرکت خورشید و ماه و سیارات منظومه شمسی و چیزهای دیگری از این دست.
پس این صورتهای فلکی ریشه در گذشته و افسانهها و خیالپردازی بشر نسبت به توضیح و تفسیر از جهان پیرامون داشته است. وقتی به آسمان نگاه میکنیم، موزهای است از خیال پردازی انسان در دوران های مختلف باستان و بعضی داستانها جدیدتر است حتی داستانهایی داریم که نزدیک به دوران معاصر است. مثل صورت فلکی تلسکوپ، صورت فلکی میکروسکوپ که بعد اختراع تلکسوپ نام گذاری شدند و ... در دوره های مختلف و از اسطوره های مختلف صورت فلکی داریم. یعنی هم در دوره های مختلف و هم در فرهنگ های مختلف.
آنهایی که ماندگار شدند به نظر من یا نمادی از تباهی بودند یا یک نماد درخشانی از امید در زندگی بودند.
برخی از صورتهای فلکی مثل دب اکبر و دب اصغر دو یا چندین اسم دارند. مثلا به صورت فلکی دب اکبر آبگردان هم می گویند. برخی از آن ها اسم های دوگانه ای دارند و به نوعی داستانهای دیگری را به نوعی روایت میکند که به نظر میرسد داستان آن را بردیم و به آسمان سپردیم، در واقع جایگاه امنی یافتیم و آن ها را جاودانه میکنیم.
با صورتهای فلکی در اصل نقشه کشی کردیم که آدرسها را پیدا کنیم و قراردادهای فرضی برای ما هستند و هم چنان منجمان از آن ها استفاده میکنند. با 88 صورت فلکی که تقسیم بندی کردیم در آسمان یک تصویر سازی ذهنی برای خودمان ایجاد کردیم که آدرسها را پیدا کنیم. وقتی که ما داریم در مورد ناحیه از صورت فلکی جبار صحبت میکنیم یک منجم آماتور میداند در چه فصلی به کدام منطقه آسمان نگاه کند و آسمانی که برای افراد غیر آشنا( تازه ورود) فقط یک تعداد ستاره کم نور و پر نوراست و در شبهای رصد از افراد حرفه ای تر میپرسند که شما از کجا میدانید چه چیزی کجا است؟ وقتی صورتهای فلکی را یاد میگیریم در واقع بلوک و مناقطی را در آسمان برای خودمان با تصویر و داستان نشانه گذاری میکنیم که به راحتی فراموش نمیشود. بنابراین صورت های فلکی همان تصاویر ذهنی که قراردادعمومی شده است. مانند قرار داد چکمه در نقشه زمین که مربوز به ایتالیا است یا ایران که به صورت گربه است، صورت فلکی هم به نوعی آدرسهای سماوی هستند برای منجمان که بتوانند قرارداد مشترکی داشته باشند برای یافتن چیزهایی که در پیرامون این صورتهای فلکی است.
طبق گفته های بالا یکی از دلایلش این است که در دوره معاصر صورت های فلکی را حفظ کردیم برای آدرس دهی در نجوم آماتوری، دلیل دیگرش وقتی شما داستان های اسطوره ای رو میفهمید که در موردش میخوانید و ارتباط بین آنها را میبینید خیلی هیجان انگیزه یعنی این ارتباط برقرار کردن با تمدن های کهن و فرهنگهای مختلف کره زمین در اصل یکی از جنبه های هیجان انگیز آن است.
بازگشت به فضا
در مورد لباس فضانوردان صحبت میکنیم و داستان به اینجا رسید که هر مرحله از ماموریت فضایی لباس مخصوص به خودش را طلب میکند و حتی درواقع مقاطع آغاز مأموریت با پایان مأموریت لباسهایی که عروق و جریان خونی را هدایت کند و به نوعی تنظیم میکند.
بهتر است یکم جزئی تر نگاه کنیم، ما چند تا کار در فضا انجام میدهیم، یکی سوارسفینه میشویم و میریم تا ایستگاه فضایی بعد وارد ایستگاه فضایی میشویم، آنجا زندگی میکنیم و کارهایمان را انجام میدهیم. آنجا فضایی شبیه به داخل هواپیما درست کردند که فضای پایدار و ایمنی است.
حالا گاهی به راهپیمایی فضایی میرویم یعنی به فضای سخت و کشنده بین ایستگاه و زمین میرویم به نوعی فضا را در آغوش گرفتیم و کارهای روزمره حرفه ای انجام میدهیم. برای فضانوردان کار روزمره است و برای ما یک کار عجیب و غریب و سخت است، بنابراین در راهپیمایی فضایی هم لباس مخصوص نیاز داریم.
اصلی ترین ها را گفتیم، مورد دیگری که هست موقع برگشت به زمین یک لباس دیگر مانند آن که موقع آمدن از زمین استفاده کردیم می پوشیم و با یک فضا پیمای دیگر به زمین بر میگردیم.
اگر بخواهیم مرور کنیم یک لباس که می پوشیم و به فضا میآییم و لباس به نسبت راحت تری از لباس راهپیمایی فضایی است. در این لباس تحرک بیشتری میتوان داشت. 3 تا لوله دارد برای دم و بازدم و لوله ی دیگر برای کار شماره یک ( ادرار).
البته که پوشک برای بزرگسالان هم هست و به این قسمت هم میرسیم. داخل لباس ها سنسورهایی است که پارامترهای حیاتی بدن انسان را می سنجد. مثلا ضربان قلب، فشار خون، دی اکسید کربن آزاد شده و دمای بدن. این لباس ها در اصل زیاد کار حفاظت از ما را انجام نمی دهد در اصل همین کپسول های فضایی مه درون آن هستیم مثل دراگون، شاتل و ... محاظ ما فضانوردان در برابر تشعشعات فضایی است.
وقتی وارد ایستگاه میشویم عملیات الحاق را داریم. الحاق کپسول فضایی به ایستگاه فضایی. مثل بستن در زودپز قفل ها وصل میشوند، چفت و محکم و با دقت بالا. البته در گذشته این الحاق به صورت دستی بود و خلبان ها با دقت بالا این کار را میکردند و خیلی سخت و وحشتناک بود.
وقتی که این الحاق اتفاق افتاد ما وارد این دریچه هواوند میشویم، یکم که ماندیم و شرایط بدنی و فشار هوا در انجا عادی شد، کم کم لباس ها را در میاریم و لباس های عادی میپوشیم. لباس هایی مثل لباس کار. البته اروپایی ها راحت تر می پوشند.
همه ی لباس ها متناسب با ابعاد و تعداد آن ها متناسب با مدت زمان ماموریت در بسته بندی هایی برایشان آماده میکنند که قبلاً توسط یک فضاپیمای باری به اسم پروگرس آن جا قرار داده شده است. همه چیز خیلی مرتب و منظم است. حالا بعد وارد ایستگاه که شدند شلوار چیپس را داریم همان شلواری که برای تنظیم فشار خون است. بعد لباس پنگوئنی را داریم که اگر گاه گاه نپوشیم استخوان های بدن به دلیل نبود فشار بیرونی افت پیدا میکند و کمک میکند که بدن شما رو فرم باشد.
برخی از فضانوردان ممکن است بر اثر ماموریتشان نیاز باشد و به راهپیمایی فضایی بروند. آن وقت به دریچه هواوند میرود و با یک لباس دیگر به راهپیمایی می رود. این لباس ها مثل یک سفینه دیگری هستند بدن را از تشعشات حفظ میکند و وقتی روبه خورشید هستند دمای آن بالا نمی رود این لباس همیشه دمان بدن انسان را پایدار22 تا 25 درجه نگه میدارد. هم چنین یک فیلتر هم برای تابش نور خورشید دارد. لایه های زیادی دارد که ما را از تمام اشعه ها و پرتو ها حفظ میکند. هم چنین فشار یک اتمسفر درون این لباس وجود دارد. یک مورد دیگری که هست اینکه شیشه ای که جلوی صورت هست اطلاعاتی را جلوی چشم نمایش میدهد. در پشت این لباس هم یک چیزی مثل کوله وجود دارد که به بخشی از آن جت پگ میگویند. مقدار زیادی محموله دارد و میتواند اکسیژن را هم تامین و دی اکسید کربن را جذب کند. هم چنین اگر بند محافظ از ایستگاه فضایی جدا شود این جت پگ یک دسته ای دارد و با فشار هوا باعث می شود فضانورد را از حالت معلق در بیارد تا خودش را به جایی گیر بدهد و از مرگ نجات داد. به مدت 8 ساعت بیشتر نمی توان این لباس را پوشید. بعد 8 ساعت حالت گاز گرفتگی پیدا میکنیم.حالت خواب آلودگی و بعد هم مرگ چون دیگر نمیتواند دی اکسید کربن را تخلیه کند. در لباس راهپیمایی فضایی فقط میتوان آب خورد و چیز دیگری نمیشود با خود برد، البته نکه بتوان آب خورد در حدی که بتوان لب و دهان را تر کرد. در این مدت راهپیمایی فضانوردان از پوشک استفاده میکنند.
داستان پاکت فلزی به روایت شهرزاد میر سلطانی
صدایی که از رادیو فلزی بود قطع شد سر جام خشکم زده بود راستش دیگه ترس، هیجان، تعجب هیچکدوم از کلمه هایی که در نوشتههام برای بیان احساسات ازشون استفاده میکردم به کارم نمیومدند. بعد از شنیدن صدا احساس خاصی داشتم توی وضعیتی به سر می بردم که به سختی می تونم با کلمه ها براتون توصیف کنم فقط کافیه یک لحظه خودتون رو جای من بگذارید تا احساسم رو درک کنید. هر چقدر می گذشت ماجرای پاکت فلزی پیچیده تر می شد و هیجان من در کنار کلی سوال و البته احساس ترس بیشتر.
اما نه دیگه بعد از پشت سر گذاشتن این همه ماجرا باید به احساساتم غلبه می کردم و با عقل و منطق پیش می رفتم تا جایی که من میدونستم هیچ بچه ای به فضا نرفته بود و امکان سفر به فضا برای بچهها وجود نداشت پس صدایی که از رادیو فلزی شنیده بودم چه معنی داشت؟
یه دختر بچه توی ایستگاه فضایی؟ اصلا کدوم ایستگاه فضایی؟ نکنه تمام چیزایی که از رادیو فلزی شنیدم واقعی باشه؟ و این یک پروژه محرمانه و سری باشه و سازمانهای فضایی بی سر و صدا و بدون اینکه به دنیا خبر بدن در حال فرستادن بچه ها به فضا باشن انگار دوباره باید کارگاه فضایی می شدم و تحقیقاتمو شروع می کردم. میدیدم ردپایی از بچهها در سفرهای فضایی و برنامههای سازمانهای فضایی دنیا وجود داشت یا نه. طبق صدایی که از رادیو فلزی شنیده بودم، ۱۷ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۳۳ ثانیه وقت داشتم. اینطوری بهترم بود، چون میخواستم گوش به زنگ رادیو فلزی بشینم و هیچ کاری نکنم تا بالاخره دوباره صدایی ازش در بیاد زمان خیلی سخت و آروم می گذشت. سر و کله زدن با پاکت فلزی و مواجه شدن با اون همه داستان عجیب و غریب حسابی خستم کرده بود قبل از اینکه کامپیوترمو روشن کنم و به سراغ کتابهام برم و میون اونها سرنخی پیدا می کنم یا نه نیاز داشتم کمی استراحت کنم. رو تختخوابم دراز کشیدم و چشمام رو بستم.
میدونید ذهن آدم ها مثل بال پرواز براشون میمونه با اون به هر جا که دلشون میخواد می تونن سفر کنن. آدما توی ذهنشون هر ناممکنی را می تونند ممکن کنن. درست مثل قصه های علمی تخیلی که خیلی وقت ها اول تو ذهن و خیال آدم ها بودند و بعد کم کم به واقعیت تبدیل شدند. مثلا همین ایستگاه فضایی که خواب و خوراک از من گرفته خیلی قبل تر از اینکه عصر فضا شروع بشه و انسان ها بتونند دست ساته هاشونو شروع کنن به فضا بفرستند تو سال ۱۸۶۹ ایده ساخت چیزی شبیه به اون تو داستان های علمی تخیلی مطرح می شد.
از اون زمان کلی سال میگذرد تا عصر فضا شروع میشه و بعد تر از اون ایستگاههای فضایی در فضا ساخته میشه. در حقیقت تبدیل به اقامتگاههایی برای انسانها میشن.
حالا من دوست دارم مثل اون نویسنده ها خیال کنم تمام چیزایی که از رادیو فلزی شنیدم واقعی باشه و یه بچه الان تو ایستگاه فضایی وجود داره. اما زندگی تو فضا با زندگی تو زمین خیلی تفاوت داره و فضانوردان قبل از اینکه به فضا برند روی زمین دوره های مختلف پشت سر می گذارند و ماه ها آموزش می بینند، حتی ساعت های زیادی رو تو استخر زیر آب تمرین میکنند. اره درست شنیدید استخر چون شرایط حرکت کردن توی فضا که شبیه به شرایط حرکت کردن تو اعماق آبه. برای همین کلی از آموزشها و تمرینهای فضانوردان اونجا انجام میشه.
حالا با وجود این یعنی یه بچه تمام این آزمایشات علمی رو پشت سر گذاشته و به فضا رفته. مگه میشه اصن بعدشم مهمتر از همه اینا اصلی ترین تفاوت زندگی تو فضا با زندگی رو زمین یه چیز مهمه. جاذبه یا نبود جاذبه. جاذبه نیرویی از سمت زمین هست که به همه چیز وارد میشه و همه چیز رو سفت و محکم سر جاشون نگه میداره.
اما خارج از زمین میشه گفت تو فضا جاذبه وجود نداره و همه چی واسه خودشون اونجا در حال پرواز کردن و شناور بودنه. نبودن جاذبه تو فضا کلی شرایط زندگی آدمها رو عوض میکنه و در واقع سختتر میکنه. تمام کارهایی که به خصوص برای بچه ها هم مهمه و حسابش عوض میشه مثلا غذا خوردن و فضانوردا نمیتونن هر غذایی که دلشون میخواد رو اونجا بخورن چون معمولاً به صورت کنسرو شده یا بعضی وقتا خشک شده هست و باید با آب قاطی کنن و بخورن.
خوب با خودم دارم فکر می کنم یه بچه چقدر به فضا و سفر به فضا باید علاقه داشته باشه تا بتونه از این همه غذای لذیذ و خوراکی های خوشمزه روی زمین دل بکنه یا حتی خوابیدن. معمولا بچه ها دوست دارند روی تخت گرم و نرمی و حسابی و خوب بخوابن اما چون خبری از جاذبه نیست هیچ خبریم از تخت خواب توی هیچ ایستگاه فضایی هم نیست و فضانوردان کیسه خوابهای دارند که به دیوارهای ایستگاه فضایی وصل میشه و محکم میچسبه و فضانوردان میرن داخل اونا می خوابن.
تو همین فکرا بودم و رو تختم دراز کشیده بودم داشتم تو فکرم سبک سنگین میکردم اگه واقعا این دختر تو ایستگاه فضایی باشه چه جوری از پس این همه قصه براومده. با خودم تصویری از اون دختر رو تو ذهنم مجسم کردم دختربچه ای تو کیسه خواب خودش توی ایستگاه فضایی به دور از زمین و شلوغیاش نزدیک پنجره ای که پشت اون ستاره هایی از فضا مثل دونه هایی از الماس میدرخشند آروم بخواب رفته بود با این تصویر تو ذهنم ناخودآگاه به خواب رفتم عقربه های ساعت ۱۷ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۳۳ ثانیه را سریعتر پشت سر میگذاشتند تیک تاک ساعت این بار من را به شنیدن پیام دیگری از مگان نزدیک تر میکرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان جویندگان طلا در فضا
مطلبی دیگر از این انتشارات
ادرار فضانوردان به چه کار میآید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر به سیاره سرخ