فرار از جاذبه زمین


سیبی افتاد و سفینه‌ای به فضا رفت! در فاصله ميان اين دو اتفاق تاریخی، فيزيک هزار چرخ زد و پيش رفت. فرار از زنجیر جاذبه زمین تا رسیدن به مرزهای فضا موضوع اپیزود پنجم پادکست ایستگاه فضايى است كه همراه با محمدجواد ترابى و آريا صبورى درباره آن گفتگو کرده‌ایم. همچنين در اين اپيزود، در كنار دكتر محمدتقى ميرترابى، با كپسول ناتيلوس مسافر زمان می‌شويم تا اين بار از كهكشان راه شيرى بيرون برويم.

طبق روال هر هفته، در آسمان نما، احمد كريمى و محمدصالح تيمار به ما مى‌گويند كه در آسمان شب چه می‌گذرد. شهرزاد ميرسلطانى هم قسمت چهارم از قصه فضايى "پاكت فلزى" را برايمان تعريف می‌ کند.

ايستگاه فضايى پادكستى با موضوع ستاره‌شناسى و فضا، كارى از سياوش صفاريان پور در همكارى با مجله نجوم است.آنچه می‌خوانید پادکست سفینه فضایی اپیزود پنجم است. لینک فایل صوتی این پادکست در اپلیکیشن کست باکس در دسترس است:

https://castbox.fm/vc/2861544

کپسول دراگون به ایستگاه فضایی بین المللی رسید. دو فضانورد ساکن یا بهتر بگم دو فضانورد این ماموریت فضایی خودشان را به داخل ایستگاه فضایی رساندند و خوشبختانه باید بگویم که به نظر می‌رسد که همه چیز درست و به موقع پیش رفت.

محمد جواد در طول این پرتاب تا رسیدن این فضانوردان، ماجرا را دنبال کرده و پخش زنده آن در مجله نجوم انجام شده و حالا در مورد این‌که این داستان چطور گذشت صحبت می‌کند.

ساعت 23 و ۵۸ دقیقه ۱۰ خرداد شنبه ( به وقت ایران) برای خیلی از ماها لحظه تاریخی و تاریخ ساز بوده است. لحظه‌ای که باید در تاریخ به عنوان لحظه‌ای ویژه برای شرکت‌های خصوصی فضایی ثبت بشود. به خاطر این‌که توانستند یک کار مهم انجام بدهند. کاری که تا پیش از این به دست فقط سه سازمان فضایی بسیار بزرگ و دولتی بوده، ایالات متحده ناسا بعد از بازنشستگی شرکت‌های تاکسی و شاتل‌ها، دیگر توانایی رفتن به فضا را نداشتند. چینی ها هم برنامه داشتند برای رفتن به ایستگاه فضایی، البته ایستگاه فضایی خودشان که یک آزمایشگاه فضایی کوچک بود و حالا یک شرکت خصوصی فضایی گفت که من می‌توانم این کار را انجام بدهم و انجام داد و این اتفاق، اتفاق خیلی بزرگ برای تاریخ فضا است.

وقتی که ماموریت را به صورت پخش زنده انجام می‌دادیم و آریا مشخصات دقیق از موشک میگفت، فالکن ۹که در واقع کپسول دراگون رو با خودش به فضا برد و دوباره به زمین برگشت، به نظر من شبیه به یک مأموریت غیرممکن بود.

انگار یک رویا بود، انگار توی خواب توی فیلم علمی تخیلی هستیم. ساعت 9 موتور مرلین شروع به غرش کردند و یک موشک با ابعاد تقریبی یک ساختمان ۱۳ طبقه، چنین ارتفاعی را تصور کنید که با خودشان به فضا بردند و تقریبا ۱۰۰ کیلو متر که از زمین فاصله گرفتند، دراگون جدا شد و تک موتور مرلین خودش را روشن کرد و فاصله گرفت بعد از آن شاهد یک رقص زیبا بودیم از نیمه اول فالکن و اینکه بیاد و به وسط اقیانوس برسد که یک قایق رباتیک در اقیانوس منتظرش بود. وقتی آمد نفس‌ها در سینه حبس شد.

همان مثال همیشگی را بگوییم، مثل یک خودکار که خود موشک باشد و در آن جدا می‌شود و دراگون، همان کپسول زیستی که دو فضانورد هستند مثل در خودکار جدا می‌شود. در خودکار جداگانه به سمت فضا می‌رود و کپسول که سوخت یا همان احتراق داخلش انجام می‌شود به صورت یک قسمت جدا صاف دوباره به زمین برمی‌گردد و با فضای ابرای که در اطرافش بود اصلا نمی‌توانستیم ببینیم کجا فرود می‌آید. وقتی فرود آمد ما هم تقریباً مثل همه دنیا شگفت‌زده از این اتفاق بودیم.

چیزی که همه در موردش صحبت می‌کردند این بود که این اتفاق یکی از عجیب و غریب ترین ماموریت های فضایی به لحاظ تکنیکی و فنی بود ولی در عین حال یک رکورد دیگر هم داشت و اینکه یکی از شیک ترین ماموریت های فضایی تاریخ عصر فضا می توانیم آن را قلمداد کنیم. یادم میآید که ایلان ماسک گفته بود که لباس کل دیزاین و طراحی این ماموریت به گونه‌ای بوده که بتواند جلوه باشکوهی از فضا را برای علاقمندان فضا به نمایش بگذاریم. یعنی نه تنها محتوای خیلی عجیبی داشته بلکه فرم زیبایی را هم برای آن تدارک دیدند.

صالح در ادامه صحبت می‌کند: در واقع از ویژگی‌های کارهای شرکت اسپیس ایکس و شرکت ایلان ماسک است که همیشه به همه جزئیات حواسش هست یعنی صرف‌نظر بکنیم از جزئیات تکنیکی که دوستان راجع به آن صحبت کردند، کافی است به ظواهر این مسئله نگاه کنیم به آن دکوپاژ که چیده بودند، به صحنه پردازی که انجام شده بود، از ظاهر کپسول، داخل کپسول، لباس فضانوردان و اینکه از خودرو تسلا ایکس پیاده می‌شدند و بعد می‌رفتند سوار می‌شدند و همه‌ی این‌ها با یک سناریویی که برای آن‌ها نوشته شده بود و انگار نمایش بود انجام می‌شد. حتی همان مسئولان خدمات و تکنسین‌هایی که با لباس‌های مخصوص سیاه رنگ و کلاه‌هایی که داشتند دور و بر فضانوردان بودند، وقتی پخش زنده را نگاه می‌کردیم انگار یک فیلم علمی تخیلی را می‌دیدیم یا یک دنیای واقعی است؟ در کل انگار که یک فیلم علمی تخیلی نگاه می‌کردیم و حیرت انگیز بود. با تمام ظرافت جزئیاتی که در واقع قبل از پرتاب می‌دیدیم و صرف نظر از همه جزئیات طراحی که به نظر من یکی از خاص ترین نقاط آن هم همان طراحی لباس بود که خود ایلان ماسک گفته بود این طور طراحی شده که هم کارایی داشته باشند و هم یک ظاهر فوق العاده داشته باشد، طوری که نسل‌های آینده بچه های الان وقتی که این لباس‌ها را می‌بینند شوق این در وجودشان شکل بگیره که در آینده این راه را ادامه بدهند.

صحبت از بچه‌ها شد از شهرزاد میرسلطانی بپرسیم که با بچها در ارتباط هستند که آیا این ذوق و شوق در بچه‌ها با توجه به تصاویری که از آن‌ها می‌گذاشتید ایجاد شد؟ بچه‌ها با توجه به اینکه قوه‌ی تخیلشان از ما بزرگ سالان بیشتر است، از پدر مادرشان و ایلان ماسک ذوقشان بیشتر بود و حالا شاید خیلی دقیق متوجه نمی شدند که مرحله به مرحله چه اتفاقاتی می‌افتد ولی از فیلم هایی که در واقع مادران بچه‌ها درست کرده بودند و برای من می‌فرستاند و حتی بچه‌های خارج از ایران که در شبکه‌های اجتماعی می‌دیدم لحظه پرتاب برای بچه ها تماماً با جیغ و فریاد همراه بود و این‌ها بچه هایی هستند که به زور بیدار مانده بودند و خب این ساعت خواب بودند قبلا و از عکس‌های اولیه چشم‌هایشان همه خواب بود. حالا پای تلویزیون و گوشی‌ها دستشان بود و این مسئله خیلی مهم است چون من فکر می‌کنم پرتاب دراگون زندگی خیلی از بچه های سراسر زن زمین را عوض کرده.

داگ هرلی53 ساله و باب بنکن 49 ساله دو فضانوردی هستند که حالا دیگر می‌توان گفت ساکنان ایستگاه فضایی بین‌المللی هستند و آنچه که اتفاق افتاده، یک مرز جدیدی از بلندپروازی های بشر است که رخ داده، فقط باید یادآوری کنم که خود کپسول اسم آن دراگون است که مدل‌های مختلف داریم. دراگون برای خود یک کپسول در واقع اسم جداگانه گذاشته شده است که فضانوردان طبق سنت همیشگی روی فضا پیماهایشان می‌گذارند، چون هر دو فضانورد هرلی و باب داخل شاتل فضایی ایندیور پرواز داشتند و تجربه پرواز داشتند، ایندیور را انتخاب کردند که در واژه به معنی تلاش است و همینطور خواستند که یک تشکر از مهندس های فضایی که این پرواز را دوباره ممکن کرد.
موقعی که فضانوردان به نوعی از مرز گرانش زمین فرار کرده بودند و خارج شده بودند یکی از چیزهایی که فکر کنم برای بچه ها و برای بقیه جالب بود همان سنت قدیمی است که در مرز فضا اتفاق می‌افتد. یک دایناسور در این سفر دیده شده و محمدجواد که قدرت بیشتری داشت فرمانده موجا به من گفت که با کمربند روی صندلی بسته بودند.

به زمین برگردیم و از ایستگاه فضایی فاصله می‌گیریم به زمین جایی که در آسمان نما احمد کریمی برای ما از آسمان شب خواهد بود می‌رویم.

سفر به زمین و گنبد آسمان نما به میزبانی احمد کریمی

اینجا آسمان نما است. آسمان نمای خیالی ما که وسیله‌ای برای سفر کردن به آسمان شب است. آسمان نمایی که زیر گنبد آن یاد می‌گیریم چطور جلوه‌های بی پایان طبیعت فراموش شده‌ی بالای سرمان را با دقت بیشتری ببینیم. در اپیزود‌های قبلی از موقعیت سیارات منظومه شمسی گفتیم که بلافاصله پس از غروب خورشید سیاره زهره هم غروب می‌کند و دیگر فرصتی برای رصدش نداریم. اما شرایط برای رصد عطارد روز به روز بهتر می‌شود و اندکی پس از غروب خورشید و آسمان هنوز تاریک نشده عطارد همانند ستاره‌ای با قدر ظاهری یک در افق غربی می‌درخشد.

مثل هفته‌های گذشته حوالی نیمه شب مشتری با درخشش خیره کننده اش از افق شرقی طلوع می‌کند. مشتری این شب‌ها با قدر ظاهری تقریبا منفی دونیم درخشنده ترین سوژه پس از ماه در آسمان شب است.

بعد از مشتری زحل را می‌بینیم که با قدر ظاهری نیم، حدود 5درجه آن طرف تر از مشتری قرار گرفته است. بعد از مشتری و زحل نوبت به مریخ که با قدر ظاهری صفر ۴۰ درجه دورتر از زحل و مشتری از شرق آسمان طلوع می‌کند و تا درآمدن آفتاب وضعیتش برای رصد بهتر و بهتر می‌شود.

جالب است بدانید که سیاره نپتون ۹ درجه ای مریخ قرار داد و با قدر ظاهری تقریبا 8 می‌درخشد. این سیاره از دید ناظران زمینی اینقدر درخشان نیست که با چشم غیر مسلح دیده بشود و برای پیدا کردنش نیاز به تلسکوپ است.

تصویری از نپتون
تصویری از نپتون


بازگشت به ایستگاه فضایی

احمد اشاره کردند که این شب ها شب، شب سیاره عطارد است، سیاره ای که گفته می‌شود به این راحتی نمیشه دید و این شانس را داریم که در این فصل ببینیم.

البته بقیه سیاره هم خیلی سخت ممکن است که بشود ردیابی کرد بخصوص برای ما که شاید آشنا نباشیم به آسمان شب. پیدا کردن عطارد ظاهراً رند بازار این شب‌های آسمان شب است.

دلیل اینکه این شب ها می‌توانید خیلی راحت تر عطارد را پیدا بکنیم این که جدایی زاویه ای اش از خورشید بیشتر می‌شود و باید زاویه‌ای را در خیال خودم تصور کنیم که راس زاویه ماهستیم یکی از ظلع‌هایش یکی از ما به خورشید می‌رسد و ضلع دیگر خطی که از ما به عطارد می‌رسد. این زاویه در واقع الان در بیشترین حد خودش در سال ۲۰۲۰ قرار دارد. به خاطر همین می‌گوییم که عطارد در بیشترین کشیدگی شرقی قرار دارد.

جدایی زاویه‌ای که توی مقالات، مجله نجوم و جاهای مختلف میخونیم یعنی همان قیچی که فاصله در واقع در ضلع قیچی چقدر از هم دور شدند. اینکه اضلاع چقدر از هم باز شده اند و هر چقدر در واقع این جدایی زاویه‌ای بیشتر باشد با این حساب در افق سوژه رصدی ما بالاتر است از زمانی که خورشید غروب می‌کند و این به این معنی هست که راحتتر می توانیم ببینم.

دقیقاً این عدد برای عطارد بین ۱۸ تا ۲۸درجه تغییر می‌کند و این شب‌ها این عدد نزدیک به ۲۳ درجه است. وقتی که عطارد را با تلسکوپ نگاه می‌کنیم در واقع سیاره عطارد بسیار کوچک است این سیاره‌ی تیزپای منظومه شمسی با چشم غیر مسلح دیده می‌شود. اگر تلسکوپ بزرگنمایی متناسبی داشته باشد مثلاً در محدوده دویست برابر شما می تونید تشخیص بدید که این اهله مثل زهره و ماه است. در حقیقت مثل ماه پر حفره حفره به صورت آبله گون می بینیم. سیاره عطارد و هم چنین زهره ( ناهید) هیچ کدام قمر ندارند.
آخرین عضو خانواده سیاره های منظومه شمسی که قبلا پلوتو بود و سپس آن را حذف کردند، نپتون است. نپتون که قدر ظاهری آن نزدیک به 8 است و چشم انسان در شرایط ایده‌آل زیر آسمان های بسیار تاریک که نهایتا بتواند تا عدد 7 را در واقع ببیند، نپتوان را دیگر نمی‌تواند تشخیص بدهد.

نپتون با یک تلسکوپ کوچک هم قابل رویت است فقط نباید توقع داشت که یک چیز هیجان انگیز ببینیم. در بزرگنمایی بیش از ۲۰۰ برابر هم قرص این سیاره را نمی توان تشخیص داد و خفن ترین سیاره که این شب‌ها می‌شود دید مشتری و زحل است.

اگر علاقه مند هستید که در دنیای نجوم آماتوری قدم بگذارید باید به شما خوش آمد بگم.

احمد کریمی و مدرسه نجوم

شاید بارها اصطلاح جدایی زاویه ای یا فاصله زاویه را در منابع عمومی نجوم شنیده باشید مثلاً در اپیزودهای قبلی همین پادکست به جدایی زاویه یک درجه زهره و عطارد در یک مقارنه اشاره کردیم و هم چنین اشاره کردیم مشتری و مریخ حدود 5 درجه از هم فاصله بگیرند اما این درجه ها به چه معناست؟ و آن‌ها را چطور محاسبه کنیم؟
برای اینکه شهود بهتری نسبت به این اصطلاح داشته باشیم فرض کنید زیر آسمان شب ایستادید و دارید به سیاره مشتری نگاه می‌کنید. کمی آن طرف تر سیاره مریخ را می بینیم و می خواهید جدایی زاویه ای این دو سیاره را نسبت به همدیگر محاسبه کنید. کافیست یک دستتان را به سمت مریخ دراز کنید و دست دیگرتان را به سمت مشتری. شما با این کار یک زاویه تشکیل دادید. راس این زاویه بدن شما و اضلاع آن دست‌هایتان است. کافیست این زاویه را با یک نقاله اندازه بگیرید. با این روش جدایی زاویه مشتری و مریخ را پیدا کنید. اما این کار بسیار سخت و وقت گیر است و دقت چندان مناسبی هم ندارد. در اپیزود‌های بعدی شرح می دهیم که چطور با وجب یا مشتتان زاویه را روی کره آسمان اندازه گیری کنید.

برگشت به ایستگاه فضایی

این بالا از جایی که ما هستیم اگر به پنجره فضایی نگاه کنیم در آن سوی پنجره سیاره زمین دیده می‌شود سیاره ای که پر از اتفاقات عجیب و غریب این روزها وقتی که راجع به ماموریت اسپیس اکس صحبت می‌کنیم با اتفاقات عجیب و غریبی که رخ می‌دهد در همین حوالی ایالات متحده که محل پرتاب موشک فالکن ۹ بوده مردم آمریکا یا بخشی از مردم آمریکا در التهاب حوادث اجتماعی سیاسی خودشان هستند اگر یه خورده آن طرف‌تر نگاه کنیم در ایران خودمان از همین بالا مناظر عجیب را می‌بینیم. این روزها هر چی که این سنجش از دورهای ماهواره و سیستم‌های فضای می‌بینیم زاگرس جنوبی وضعیت بسیار عجیبی داره تنها واژه‌ای که می‌توانم به آن بگم دقیقا یک فاجعه زیستی حیوانی جانوری در آنجا در حال شکل گرفتن است.

مناطق بکر حفاظت شده که شاید هزاران سال قدمت دارد و بسیار نقش مهمی دارند در تامین آب منطقه، وضعیت هوایی منطقه و اکوسیستمی که در آنجا هست به نظر من در بی‌تدبیری در حال سوختن هستند. مدت زمان زیادی در حال آتش‌سوزی است و 13 دوره را طی کردند. در چند روز گذشته بسیار گسترده‌تر شده و دریغ از یک کار اصولی که انجام شود و هر چه آدم به این فاجعه بیشتر نگاه می‌کند چه از زمین چه از فضا و چند منظر فیلم هایی که منتشر می‌شود را ببینیم غمگین غمگین غمگین تر می‌شویم.

نباید از یاد ببریم که همین فناوری فضایی است که به ما امکان پایش دقیق موقعیت جنگل‌ها را می‌دهد که هرکجا چقدر خسارت وارد شده، تا همین الان که در واقع ما برنامه ایستگاه فضایی را ضبط می‌کنیم هنوز متاسفانه خبر داریم که جنگل‌های زاگرس در حال سوختن سات. امیدوارم که هرچه زودتر همه چیز آرام بشود و زمین وضعیتش آرام تر بشود. اگر ما داریم اینجا راجع به فضا و کیهان صحبت می‌کنیم یادمان نرفته که در سیاره زمین وضعیت چگونه است؟


فرار از زنجیره جاذبه زمین

ایستگاه فضایی و داستان امشب ما داستان فرار از زنجیره جاذبه زمین است. اتفاقی که هر فضانوردی باید تجربه کند برای اینکه بتواند به مرز‌های فضا برسد باید حتما از این زنجیر پرقدرت فرار کند. چگونه می‌توانیم از جاذبه زمین فرار کنیم به قول معروف اگر سیبی پرتاب کنیم در فضا بتواند معلق بماند.؟

نیاز اولیه ما این است که بتوانیم با یه قدرت و توان و فشار زیادی این سیب را به سمت فضا شلیک کنیم و برای این کار ما یک موتور و سوخت موشک داریم که می‌توانند نیرو را متمرکز کنند و ما در جهت مخالف نیرویی که وارد می‌شود بتوانیم از زمین فرار کنیم و برای فرار از چنگ جاذبه زمین نیاز به پیشرانش هایی داریم که این پیشرانه ها بتوانند ما را از زمین جدا کنند.

ما با موشک های مختلف، موشک های سوخت مایع، موشک های سوخت جامد، موشک های ترکیبی موشک‌هایی که انواع سوخت مختلف در آن استفاده می‌کنند آزمودیم در طی تاریخ که چطور از زمین جدا بشیم یا حتی خودمان جدا بشیم. یعنی انسان ها از زمین جدا بشوند یا دست ساخته های بشری را در فضا رها کنند. وقتی به موشک‌های فضایی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که با دو نوع کلی یا دو دسته کلی سوخت رو به رو هستیم. سوخت مایع با سوخت جامد چه فرقی با هم دارند؟ در مدل فشرده سازی آن‌ها و مدل احتراق با هم بیشتر متفاوت هستند که مدت زمانی که می‌سوزند، احتراق ایجاد می‌کنند و توان لازم را برای ما فراهم می‌کنند. بسته به اینکه چه محموله با چه وزنی با چه ابعادی و چه سایزی داریم می‌توانیم از ترکیب این سوخت یا یک مدل از این سوخت استفاده کنیم. علاوه بر این ما در موشک‌های سوخت جامد عموما ما میبینیم که به یکباره میکنه و میره فضا خیلی سخت است دنبال کردن این موشک‌های سوخت جامد و در موشک های سوخت مایع ما میبینم که یک حرکت نرمی دارد که دارد برمی‌خیزد و دوربین‌ها راحت‌تر می‌توانند دنبالش بکنند. اغلب پروازهای سرنشین دار تا آن‌جایی که من دنبال کردم سوخت مایع است.

پروازهایی که با سوخت جامد است بیشتر ماهواره ها را به فضا می‌برد که شتاب زیادی هم دارند و احتمالا شاید سوخت جامد سوخت ایمن تری نسبت به سوخت مایع است از این بابت که باید وضعیت متفاوتی از احتراق را ایجاد کند.

ما در اهداف فضایی ایران با اینکه کمی برنامه ها تغییر کرده، برای ماهواره برها از سوخت چامد استفاده می‌شود. یکی از دلایل آن ارزانتر بودن سوخت است که یک مزیت است.

با فالکن 9 دو فضانورد به ایستگاه فضایی رسیدند و بعد با کمک یک موتور مرلین و کپسول دراگون بقیه مسیر را طی می‌کنند تا حدود ۴۰۰ کیلومتری که به ایستگاه فضایی بین المللی قرار دارد. یعنی برای فرار فالکن ۹ به کمک آمده با نسل جدیدی از موشک‌هایی که تعداد موشک خروجی که موتورها هستند زیاد است.

برای فالکن قدرت موتور ها زیاد بود که فقط برای فعال کردن نیست گاهی مثلاً موشک‌های دیگر تعداد بیشتری دارند. بحث تعداد نیست، بحث این است که احتراق که در لایه ها و بدنه‌های مختلف موشک فالکن اتفاق می افتد دولایه سوختی دارد و باید بتواند از طریق دریچه ها تقویت بشود و با یک سرعت زیادی خارج بشود. اصولی که در طراحی موتور ها استفاده می شود اینکه نمی شود یک موتور واحد را برای آن قرار دهند.

چقدر وزن عنصر مهمی است در فرار از زمین؟

عنصر خیلی مهمی است وزن به خاطر اینکه می‌توانیم به زمان شاتل ها ارجاع بدهیم. می‌دیدیم که یکی از همین مخزن اصلی سوخت اصلا رنگ نمی شد گرچه همه فکر می‌کردند نارنجی است و این اصلا رنگ نبود و رنگ خود آلیاژ بود. رنگ کردن به خود وزن اضافه می‌شود.

البته این‌ها در زمان قبل در دهه 80 میلادی بوده و الان صنعت رنگ هم تغییر کرده و در عین حال خیلی از ماموریت‌های فضایی همچنان در واقع موشک‌هایی رنگ می‌شود.

وزن عنصر مهمی در ماموریت فضایی است که هر ده کیلوگرم محموله فضایی یک میلیون دلار هزینه برای جا به جایی دارد.

دکتر محمدتقی میرترابی در کپسول ناتیلوس

ناتیلوس اسم کپسول فضایی ما است، به نوعی ماشین زمان که می‌تواند ما را در هر لحظه به هر جایی از گیتی برساند.

دکتر میرترابی پشت میز کنترل نشستن این بار قرار است برای اولین بار از کهکشان بیرون برویم. شدنی که نیست اما با این ماشین خیالی ناتیلوس امتحان می‌کنیم. برای تنظیم باید سرعتی خیلی بیشتر از سرعت نور داشته باشیم و مسافت حدود ۶۰ هزار تا ۲۰۰ هزار سال نوری از کهکشان نوری بیرون برویم. یعنی برای خروج از کهکشانی که خورشید داخل آن است سرعتی به اندازه 100000سال نوری باید جا به جا شد. برای این کار باید یک شتاب خیلی سریع بگیریم و با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کنیم. حالا هرچند که از نظر فیزیکی غیرممکن است اما امیدوارم این ماشین خیالی ما این کارو بکند.

متاسفانه انسان محکوم است که در این کهکشان بماند چون انقدر ابعاد این کهکشان بزرگ است که قطر آن از هر طرف 100 هزار سال نوری می‌باشد و طبیعتاً هرگز برای انسان با این قوانین محدودکننده فیزیک امکان پذیر نیست از این کهکشان بیرون برود.

حالا اگر نگاه کنیم می‌توانیم کهکشان خودمان را به یک چیزی شبیه به یک بشقاب بسیار بزرگ ببینیم. در وسط این بشقاب بزرگ یک برآمدگی وجود دارد، مثل بشقاب پرنده که عموما این طور تصور می‌کنند.

در مرکز که بسیار پر نور است ستاره ها به هم نزدیک و ابر‌های سماوی خیلی زیاد هستند، مخصوصاً درون مرکز مرکز که ما آن را نمی‌بینیم چون پوششی از گاز است اما یک ابر سیاه چاله خیلی پر جرم است که جرمی حدود یک میلیون تا یک میلیارد برابر جرم خورشید از ابر سیاه چاله دارد. ما هنوز آن سیاه چاله را ندیدیم هرچند که توانستیم ابرسیاه چاله های کهکشان های دیگر را که اخیرا تصویر برداری شد را ببینیم اما در کهکشان خودمان را هنوز ندیدیم اما می‌توانیم اطلاعاتی از آن به دست بیاوریم که نشان بدهد این ابر سیاه چاله وجود دارد. از جمله اینکه از آن‌جا مقدار زیادی امواج رادیویی می آید که نشان دهنده‌ی آن است که آن‌جا خیلی فعال است. یعنی این گازها در میدان گرانش قوی سقوط می‌کنند و این را انرژی می‌دانیم انرژی را که با شکل امواج رادیویی ببینیم و از طرف دیگر می‌بینیم که ستاره هایی که آن‌جا هستند دارند دور یک نقطه مرموز می‌چرخند و این نشان می‌دهد که آنجا جرم زیادی فشرده است یعنی انقدر گرانش آن قوی است که می‌تواند ستاره های اطراف را حتی در فاصله‌های نسبتا دور کنترل بکند. این سیاه چاله‌ها با سیاه چاله‌های کوچک فرق داردآن‌ها که میشناسیم سیاه چاله‌های کوچک ستاره ای است. سیاه چاله‌های ستاره ای بازمانده‌های ستاره های پر جرم هستند، خیلی جرم زیادی ندارند شاید سه چهار پنج برابر جرم خورشید جرم داشته باشند.

جرم‌هایشان به نسبت به مقیاس های کهکشانی خیلی خیلی عددهای کوپکی است اما این سیاهچاله مرکز کهکشان ما حدود میلیون تا میلیارد جرم خورشید را دارد. دقیق عدد آن را نمی‌دانیم و تخمین می‌زنیم و ده‌ها و صدها ستاره دور آن می‌چرخند. جرم کهکشان صد میلیارد برابر جرم خورشید است.

یک فضاهای خالی در اطراف می‌بینیم بازو‌های پرتراکم ستاره‌ای که مثل بازو‌هایی به دور کهکشان پیچیده شده است. خورشید هم در همین بازو‌ها حرکت می‌کند سرعت خورشیدی حدود ۲۵۰ کیلومتر بر ثانیه است و موقعی که ما درون خورشید بودیم با همین سرعت همراه‌ش حرکت می‌کردیم که با سرعت حرکت ۲۵۰ کیلومتر بر ثانیه به دور مرکز کهکشان چیزی حدود 200 میلیون سال طول می‌کشد تا یک دور کامل بزنیم.

تمام ستاره‌هایی که د اطراف و لبه های کهکشا هستند مرتب به دور کهکشان می‌چرخند و کم و بیش شبیه خورشید هستند و این خیلی تفاوت دارد با تصوری که بشر قبل از قرن بیستم داشت. در دنیای باستان که بشر فکر می کرد زمین مرکز عالم است با چیزی که به چشم می‌دید و به آسمان نگاه می‌کرد و همه چیز به دور زمین می‌چرخد و به همین علت فکر می‌کرد زمین مرکز عالم است بعداً در اوایل دوره رنسانس معلوم شد که نه خورشید بهتر است که مرکز عالم باشد بعدا معلوم شد که خورشید هم آنچنان مرکز عالم نیست حتی امروزه می‌دانیم که این کهکشان هم مرکز عالم نیست. عالم یک مجموعه بسیار عظیم و گسترده است و همگن و همسانگرد است و هیچ نقطه‌ای مرکز نیست هیچ نقطه‌ای که بر دیگری ارجحیت ندارد و این مجموعه که ما می بینیم یک کهکشان است البته کهکشان راه شیری یک کهکشان بزرگ است در مقایسه با کهکشان های اطراف و اگر با مقیاس بزرگ ببینیم کهکشان‌های دیگر کوچک که اقمار کهکشان راه شیری است و یک مقدار دورتر یک کهکشانی شبیه به کهکشان راه دوری است به اسم امراه المسلسله و این خانواده را به آن می‌گوییم گروه محلی. گروه محلی سه تا کهکشان بزرگ دارد که آن‌ها راه شیری، اندرومدا و کهکشان مثلث است و چیزی حدود بیش از ۵۰ تا کهکشان کوچیک که اعضای این خانواده گروه محلی هستند.

صد هزار سال نوری طول کشید که ما تازه از لبه کهکشان راه شیری خارج شدیم و دیدیم برای اینکه بتونیم تصویر میدان دید باز ببینیم ۱۰۰۰۰۰ سال نوری دیگر باید دور بشویم تا بتوانیم حدود ۳ میلیون ۵ میلیون ساله گروه محلی را ببینیم و اگر بخواهیم کل گروه محلی را ببینیم باید در همین حدود مقیاس ها حرکت کنیم.

اگر فقط بخواهیم کهکشان خودمان در میدان دید خودمان باشد حدود 200 تا 300 هزار سال نوری دور شویم. این نقطه نورانی در مرکز که گفتیم شبیه به بشقاب است حدود 100میلیارد خورشید در آن قرار دارد. اندرومدا هم چیزی شبیه به همین کهکشان راه شیری در خود ستاره دارد.

از این جا به کهکشان همسایه اندرومدا ( کهکشان بزرگی مثل خود راه شیری) برویم حدود 2 میلیون سال نوری طول می‌کشد.

ما در زمین بودیم می توانستم با چشم غیرمسلح کهکشان اندرومدا را ببینیم، یعنی اولین بار عبدالرحمان صوفی حدود هزار سال پیش با چشم این را دیده و ثبت کرده و وقتی که شما نگاه می‌کنید این فوتون‌هایی که به چشم شما می‌خورد حدود دو میلیون سال در راه بوده یعنی قبل پیدایش بشر این ها به راه افتادند و امشب به چشم شما وارد شدند.

تصویری خیالی از کهکشان راه شیری
تصویری خیالی از کهکشان راه شیری


رفتن به دفتر فرهنگستان زبان و ادبیات نجوم با همراهی احسان مهرجو

وقتی صحبت ماموریت های فضایی و کاوشگرهای فضایی می‌شود ما با انواع کاوشگرها مواجه می‌شویم که هر کدام یک ماموریت خاصی دارند و طرز عملکرد آن‌ها با هم فرق دارد. به طور کلی کاوشگرهای فضایی که ما از آن‌ها استفاده می‌کنیم و رهسپار فضا می‌کنیم تا به سمت یکی از سیارات منظومه شمسی بروند و از آن‌ها برای ما اطلاعات جمع آوری بکنند بسته به اینکه وقتی به سوژه مورد نظر به سیاره مورد نزدیک می‌شوند چگونه رفتار می کنند به سه دسته تقسیم می‌شوند.

برخی از کاوشگرها اصطلاحاً مدارگرد هستند که به آنها اوربیتر می‌گوییم. برخی دیگر از کاوشگرها سطح نشین هستند و به عنوان لندر می‌گوییم و عده‌ی دیگری از آنها سطح نورد هستند که به آن‌ها روور می‌گوییم. از دسته‌ی مدارگردها یا اربیتر‌ها می‌توانم مثال بزنم اگزومارس یا مارس اکسپرس را که دو کاوشگری بودند که رهسپار سیاره مریخ شدند و به دور سیاره مریخ در یک مداری در ارتفاع مشخص به صورت مداوم دورمریخ گردش می‌کردند و از طریق ارسال سیگنال به سطح مریخ و دریافت آن سیگنال ها و ارسال آن‌ها به سیاره زمین برای ما از این سیاره اطلاعات جمع آوری می‌کردند. ما می‌دانیم بیشتر ماموریت‌ها و کاوشگرهایی که در منظومه شمسی انجام شده با هدف شناخت بیشتر سیاره مریخ بوده و بیشترین ماموریت‌های فضایی به سوی این سیاره انجام شده. از لندرها می‌توانم کاوشگر فونیکس را مثال بزنم یا ققنوس یا مثلاً از قدیمی ترها مارس‌پولارلندر که به قطب سیاره مریخ رفت و آنجا فرود آمد و روی سطح مریخ قرار گرفت و اطلاعاتی از قطب مریخ برای ما جمع آوری کرد یا مارسپتفایندر که یکی دیگر از کاوشگرهای دسته‌ی سطح نشین‌ها محسوب می شد. اما معروف‌ترین کاوشگرها برای سیاره مریخ روور ها هستند. دو کاوشگر بسیار معروف روح و فرصت، اسپرید و آپورچونیتی که سال 2003 میلادی رهسپار این سیاره شدند و بسیار ماندگار شدند طوری که مأموریت 90روزه آن‌ها حدود ۱۰سال به طول انجامید و یکی از موفق‌ترین پروژه های منظومه شمسی به حساب آمدند.

روورها چرخ دارند و از طریق چرخ‌هایشان روی سطح سیاره مورد نظر وقتی فرود می‌آیند، حرکت می‌کنند، مسافتی را طی می‌کنند، توقف می‌کند، اطلاعات جمع‌آوری می‌کند و دوباره به منطقه دیگری از سیاره حرکت می‌کنند.

اما دوستان یک گونه دیگری از کاوشگرها هستند نه جزو این سه دسته بلکه به عنوان یک دسته‌ی فرعی از آن‌ها یاد می‌کنیم و آن هم کاوشگرهایی هستند که در مسیر خودشان به سوی یک سیاره از کنار یک سیاره دیگر عبور می‌کنند و اطلاعاتی جمع آوری می‌کند و به سمت همان سیاره مقصد و نهایی می‌روند. به این دسته از کاوشگر‌ها اصطلاحا فلای بای می‌گویییم. کنار گذرها که مثلاً کاوشگری که می‌خواهد به سمت سیاره مشتری برود در مسیرش از نزدیکی مریخ هم اگر نزدیک مسیرش باشد عبور می‌کند و اطلاعاتی از مریخ برای ما می‌فرستند.

پس از این به بعد هر وقت اسم کاوشگری را شنیدید توجه کنید ببینید در کدام یک از سه دسته سطح نشین سطح نورد و یا مدارگرد ها قرار می‌گیرد.

مریخ نورد استقامت (پرسویرنس)
مریخ نورد استقامت (پرسویرنس)


عاشقانه‌های فضایی احمد فیاض

شاید باورت نشه اما ما تو ایستگاه فضایی اجاق گاز داریم اسمش هست زیر و جی. از بویی که کل ایستگاه فضایی رو پر کرده معلومه که تونستم در وضعیت میکرو گرانشی ترشی شامی منجمدی که از رشت آورده بودم و حسابی گرم کنم و الان دیگه آماده‌س.

یاد روز اولی افتادم که کنار کندوج تو حیاط خونه مامان گلی ترش شامی پیچیده شده میون نون خونگی و پر از سبزیجات و تره و گوجه‌های مثل ماه برش داده شده رو بهم تعارف کردی. همون روز که برای اولین بار دیدمت. از اون لحظه هر لحظه که می‌گذشت، حس میکردم جرم قلبم داره بیشتر و بیشتر میشه تا وقتی که به خودم اومدم دیدم یه جوشش هسته‌ای درون من به راه افتاد و عشق تو منو یه ستاره کوچولو کرده.

چقدر خوبه آدما عاشق میشن. چقدر خوبه آدما عاشق میشن و ستاره های زمین کمتر از ستاره‌های کهکشان نیست. اینطوری هر کسی حتی اگه ناامید بشه وقتی نگاه کنه به تیرگیها تو دلش میگه شکر شب ستاره پیداست.

میدونی خیلیا وقتی از روی زمین به آسمون نگاه می‌کنند فکر می‌کنند همه‌ی ستاره‌های توی کهکشان تکی‌ان، اما نه اینجوری نیست. این بالا ستاره ها همدیگر رو جذب می کنن و می شن منظومه ستاره‌ای دوتایی. بعد با یه پل گازی بین هم تحت تاثیر جاذبه عشق کنار هم باقی می‌مونن. اینجوریه که آدمای عاشق زینت زمینن و ستاره های دوتایی زینت آسمون.

الان اگه بودی می‌گفتی دیوونه‌ای بخدا. منم میگفتم میدونستی ستاره های دوتایی دورهم می‌گردن. من می‌خوام دورت بگردم اما نه همینجوری خالی خالی با صدای موسیقی کهکشان و صدای احمد عاشورپور در حال خوندن.

میبینی دوتایی چه خوبه؟ میبینی دوتایی چقدر قشنگ تریم؟ میشه من و تو ستاره های دوتایی بشیم؟ نه از این ستاره‌های دوتایی ظاهری که از دور نزدیک به هم به نظر می‌رسن ولی وقتی روی اونا مطالعه می‌کنیم دستگیرمون میشه میلیون ها سال نوری بینشون فاصله هستا، نه. اینجوری نه.

بیا من و تو از اون دوتایی ‌هایی باشیم که بزرگترین تلسکوپ‌های رادیویی دنیا هم نمیتونن تصویر به هم نزدیک بودنشونو تجزیه و تحلیل کنن. یه دوتایی واقعی توی دنیایی که دوست داشتن خیلی کمرنگ شده.

برگردیم به داستان فرار از جاذبه زمین

وقتی موشک به بالا پرتاب می‌شود و دراگون را رها می‌کند تا به ایستگاه فضایی برود. بعد از آن موشک خاموش می‌شود چطور می‌شود که سقوط نمی‌کند؟ خب بهتر است بپرسیم چرا ایستگاه فضایی سقوط نمی‌کند؟ ایستگاه فضایی در ۴۰۰ کیلومتری سطح زمین و هر یک ساعت و نیم به دور زمین می‌گردد و به این خاطرکه ترکیب برآیند نیروی گریز از مرکز به خاطر اینکه داریم به دور زمین می‌چرخیم و از طرف دیگر از جاذبه زمین برآیند را صفر کرده است. خیلی‌ها فکر می‌کنند که نقطه‌ای که ایستگاه فضایی ما قرار دارد جاذبه وجود ندارد، در صورتی که اتفاقا جاذبه وجود دارد فاصله زیادی ندارد فقط در فاصله 400 کیلومتری سطح زمین است ولی به خاطر این سرعت بالا، ترکیب این سرعت و آن‌ جاذبه باعث می‌شود که برایند به صفر برسد و به خاطر همین سقوط نکند اصطکاک نیست ولی می‌شود گفت اندکی وجود دارد که به خاطر همین از یکسری موتورها کمک می‌گیرد و جایگاه خودش را ثابت می‌کند.

درست مثل اینکه توپی را به طنابی ببندیم و بالای سرمان بچرخانیم، می‌بینید که توپ سقوط نمی‌کند و این همان نیروی گریز از مرکز است ولی به تدریج جاذبه زمین کار خود را انجام می‌دهد.

ما داریم راجع به بودن در مدار زمین صحبت می‌کنیم رسیدن به مدار زمین صحبت می‌کنیم فرار از چنگ جاذبه زمین صحبت می‌کنیم همه این‌ها به نظر می‌رسد که ما را به جایی که قوانین فیزیک و دانستن قوانین فیزیک و علوم پایه است می‌رساند.

موشک با سوخت های یک مرحله ای یا دو مرحله ای وقتی سوختش تمام می‌شود و آن قسمت فضاپیمای اصلی هم که راهی فضا شده مولفه‌های دیگری بر روی آن تاثیر دارد و آن قسمت که سوختش تمام شده جدا می‌شود که سنگینی نکند.

منظور از تزریق مداری یعنی اینکه در نظر بگیرید که موشک قرار است در یک فاصله مشخصی از سطح زمین برسد و هچنین این رسیدن در یک زمان و با توان مشخص است همه چیز مشخص و دقیق است و آتش کنند و با سرعت مشخصی وارد آن مدار خاص بشوند، گردش‌ها انجام شود و همینطور این به مراتب تکرار تکرار بشود تا در فاصله مداری بیشتری از سطح زمین قرار بگیرد به اصطلاح به این می‌گویند تزریق شدن در مدار و اگر آن محموله ما نتواند به آن سرعت و توان مشخص برسد و دریچه‌های پرواز از لحاظ زمانی نتوانیم برسیم محکوم به شکست شده‌ایم و مجبوریم منهدمش کنیم یا در آب یا اقیانوسی فرود بیاریمش.

اگر پرواز به موقع انجام نشود و عوامل تاثیر گذار رعایت نشود مثلا دریچه پرواز از بین می‌رود و ایستگاه فضایی از لحاظ موقعیتی در جای دیگری نسبت به نقطه پرتاب شما قرار می‌گیرد که هر چقدر سرعت را زیاد کنیم در زمان مناسب به ایستگاه فضایی نمیرسیم. بنابراین باید در یک زمان معین پرتاب انجام شود تا آن مدارگرد به ایستگاه فضایی برسد.

شهرزاد میر سلطانی و قسمت چهارم داستان پاکت فلزی

دیگه وقتش رسیده بود باید بعد از اینهمه کلنجار با خودم تمام ترس و شک‌هام رو کنار بذارم و در پاکت فلزی رو باز کنم این تنها راهی بود که برای فهمیدن راز پاکت فلزی داشتم نفسم تو سینه حبس شده بود انگار ثانیه‌ها نمیگذشتند، زمان متوقف شده بود.

دستمو در حالی که حسابی از ترس و هیجان سرد شده بود رو روی در پاکت گذاشتم و آن را به آرامی به سمت بالا کشیدم. فایده نداشت در پاکت یک ذره هم جابجا نشد. با انگشتم در رو محکم تر گرفتم و به سمت بالا کشیدم اما باز هم باز نشد که نشد زور زدم زور زدم هر چقدر زود داشتم و خالی کردم که در پاکت رو باز کنم اما باز نمی شد دیگه داشتم عصبانی میشدم و مطمئن می‌شدم که این پاکت چیزی جز شوخی نیست و هیچ قصه‌ای هم پشتش نیست که یک دفعه در پاکت باز شد و از بین دستای من افتاد روی میز.

بعد چند ثانیه پاکت فلزی عین صفحه‌های یک اریگامی شروع کردند به باز شدن. پاکت درست مقابل چشم‌های من بدون اینکه حتی دست‌های من با اون تماس داشته باشه در حال تکه تکه شدن بود. حتی پلک نمی‌تونستم بزنم و چشمام چیزی رو که داشتند میدیدند رو باور نداشتند.

روی میز من تکه‌هایی از یک پاکت فلزی در حال حرکت و جابجایی بودند و عقل و منطق من نمی تونست بگه چه اتفاقی داره می‌افته؟ ناخودآگاه فقط با ناباوری تمام چشم دوخته بودم تا ببینم این اتفاق باورنکردنی به کجا میرسه پاکت تبدیل به چند تکه جدا از هم شد و ایستاد.

با ایستادن تکه‌ها تونستم کمی به خودم بیام با ترس به میز نزدیک شدم سرمو خم کردم تا قطعه های پاکت رو بتونم دقیقتر ببینم. شکل هیچکدومشون شبیه به هیچ چیز شناخته شده‌ای نبود. کمی زمان گذشت، پاکت همچنان دیگه حرکت نمی کرد.

من بودم و یه پاکت فلزی تکه تکه شده و یک دنیا سوال و ترس و هیجان کنار هم. راستش تا اون موقع با باز کردن پاکت فلزی نه تنها از رمز و رازش سر درنیاورده بودم که هیچ تازه هزار تا فکر و سوال دیگه هم داشتم. گیج و مات و مبهوت نشسته بودم و خیره شده بودم به تکه‌های پاکت فلزی منتظر بودم اتفاقی بیفته یا باز حرکتی بکنه اما خبری نبود. اتاق تو سکوت کامل بود. داشتم کم کم باز ناامید میشدم و باورم میشد این پاکت فلزی نه تنها از فضا نیامده بلکه از نزدیک‌ترین نقطه ممکن از روی زمین به دستم رسیده.

با ناامیدی تمام بلند شدم و به سمت میز رفتم تصمیم گرفته بودم که تکه‌های پاکت فلزی رو دور بریزم تا برای همیشه از دستش راحت بشم. نمی دونم چرا اما با اینکه این همه با خودم فکر می کردم محاله این پاکت قصه‌ی خاصی داشته باشه و از فضا آمده باشه تو اون لحظه حسابی غمگین شده بودم دستم را به سمت اولین تیکه پاکت بردم تا که برش دارم و دور بندازمش. همین که دستم اولین تیکه رو لمس کرد دوباره همه‌ی تیکه‌های پاکت فلزی شروع کردن به حرکت کردن و با هم یکی می‌شدند. دوباره غم جای خودش رو به هیجان داد و همینطور خیره به پاکت فلزی شدم.

می‌دونم باورش براتون سخته اما قطعات پاکت فلزی درست مثل یک پازل در حال متصل شدن به هم و ساختن چیزی بودن. هیچ کاری جز نگاه کردن از دستم بر نمیومد زمان همینجوری گذشت و من درشک کامل به اتفاقی که جلو چشمام افتاد فقط خیره شده بودم و در عین ناباوری فقط منتظر بودم ببینم از بین تیکه ها چه چیزی بیرون میاد؟

حدس زدنش اصلا آسون نبود زمان گذشت و بالاخره انتظارم تموم شده بر روی میزم چیزی متولد شده بود از بچگی باهاش آشنایی داشتم و روزا و شبای زیادی رو باهاش گذرونده بودم. رادیو. وسیله‌ای که از زمان های قدیم همه جور صدایی توش از همه جای دنیا پخش می‌کرد و همیشه کلی قصه برای گفتن داشت.

بدون شک چیزی که از دل پاکت فلزی بیرون آمده بود و با تیکه های اون ساخته شده بود چیزی شبیه به یک رادیو بود. باورش برام سخت بود هر لحظه که میگذشت به اصرار پاکت فلزی اضافه می شد. از ی طرف دوست داشتم همینجوری ادامه بدم و جلوتر برم اما هیجان و ترس ناباوری نمیذاشت.

آخه مگه می‌شد بسته ناشناسی به دستم رسیده بود و روش نوشته بود از ایستگاه فضایی اومده نیمه شب با سر و صدا از خواب بیدارم کرد و حالا جلوی چشمام تیکه تیکه شده بود و تبدیل به یک رادیو شده بود. نه طاقتم واقعا دیگه تموم شده بود بیشتر از این نمی تونستم ادامه بدم نمیتونستم باور کنم اعتمادم به چشمام رو هم از دست داده بودم با خودم گفتم حتما خوابم چشمامو بستم و باز کردم که بیدار بشم ببینم همه اینا خواب بوده اما باز پاکت فلزی که نه این بار رادیو فلزی جلوی چشمام بود.

چند بار با دستم به صورت خودم زدم به امید اینکه از خواب بیدار بشم اما انگار خواب نبودم فایده نداشت با خودم فکر کردم اگر اتاق برم بیرون کلی آب سرد به سر و صورتم بپاشم حتما از خواب بیدار میشم پس از میز فاصله گرفتم و همین که اومدم از در اتاق بیرون برم صدایی از پشت سرم بلند شد ناخودآگاه ایستادم و سرجام میخکوب شدم پاکت فلزی که تبدیل به رادیو فلزی شده بود