از غذا تا قضا؛ در ایستگاه فضایی
چیزی که میخوانید گفتگویی است بین من، سیاوش صفاریانپور و محمدجواد ترابی، آریا صبوری، محمدصالح تیمار، شهرزاد میرسلطانی و احمد کریمی. ابرای دسترسی به فایل صوتی این نوشته، از اپلیکیشنهای پادگیر مثل کست باکس استفاده کنید:
ایستگاه فضایی
محمد جواد ترابی: فرمانده ایستگاه فضایی، آریا صبوری: مهندس ایستگاه فضایی؛
ساکنین قدیمیاز سختیهای زندگی در ایستگاه فضایی میگویند.
ایستگاه فضایی را خانهای در ارتفاعی در حدود ۴۰۰ کیلومتری سطح زمین در نظر بگیرید که منظره آن زمین است و هر ۹۰ دقیقه تقریباً یک بار این خانه به دور زمین تنها سیاره مسکون میگردد. در اصل ایستگاه در دورترین جایی وجود دارد که بشر تا کنون در آن زندگی میکند. البته باید گفت که بشر به ماه هم سفر کرده است.
برای درک بیشتر از یک ایستگاه فضایی بهتر است یک هواپیمای بویینگ 747 را در نظر بگیرید که تمام صندلیهای آن را بیرون آوردیم و سه بخش اصلی برای استراحت، انبار و بخش آزمایشگاه علمی دارد. وقتی از درون ایستگاه به بیرون نگاه میکنیم همانطور که گفتیم منظره آن زمین و در کنار آن دو تا باله خورشیدی در چپ و راست ایستگاه که برای ذخیره انرژی است را تماشا میکنیم. در اصل تامین انرژی ایستگاه فضایی از طریق همین صفحات خورشیدی است. به مرور به تعداد صفحات خورشیدی و هم به بخشهای ایستگاه فضایی قسمتها و طبقاتی اضافه شده است.
ساکنین ایستگاه در یک پوسته دیوار که آن سمت آن مرگ است، قرار دارند. کوچکترین برخورد، کوچکترین درز و اتفاق باعث میشود ساکنین ایستگاه جان خود را از دست بدهند.
آریا صبوری: مهندس ایستگاه فضایی
ورزش در فضا
قطعا زندگی در فضا علاوه بر جذابیتی که دارد قطعا سختیهای خودش را هم دارد. در ایستگاه فضایی باید ورزش جدی گرفته شود. در اصل مهمترین کاری که باید در ایستگاه فضایی به صورت منظم در سه وعده انجام شود ورزش است. به خاطر شرایط میکروگراویتی در فضا به عضلات نسبت به ساکنین زمین فشار بیشتری وارد میشود. در واقع بیماری مفصلی وجود دارد به نام آرترو روماتوئید که پوکی استخوان شدید میآورد. اگر این بیماران یکسال درمان نکنند حدود 40 درصد از تراکم استخوانی خود را ازدست میدهند یا حتی بیشتر. حالا با توجه به شرایط فضا، فضانوردان اگر ورزش نکنند در 3 الی 6 ماه این تراکم استخوانی را از دست میدهند و عضلاتشان خیلی زود تحلیل میرود.
البته فشار ۱ اتمسفری که روی زمین بر بدن هست و باید باشه تا بدن از بین نره در ایستگاه فضایی هم هست، اما مسئله اصلی گرانش است.
البته یک عالمه وسیله ورزشی جذاب در ایستگاه فضایی وجود دارد. مثلا دوچرخه هست که باید خودمان را بهش ببندیم تا بتونیم پا بزنیم، واکر هست که از شانه خودمان را بهش میبندیم و راه میرویم.
از غذا تا قضا در ایستگاه فضایی
در ایستگاه فضایی برخلاف تصور همهی ما زندگی دیگه مثل گذشته نیست که مثلا در تویوپ مثل خمیردندان غذا باشه و بخورند، بلکه روز به روز به شرایط آن چه در زمین هست نزدیکتر شده است. اما با این حال شرایط غذا خوردن در فضا سخت و خب جالب است. مثلا قاشق به کار نمیاد چون چیزی توی قاشق باقی نمیماند و باید از چنگال استفاده کنیم و یا مثلا اگر آب را بخواهید در ظرف بریزید، شکل آب در ایستگاه فضایی به صورت کروی و چند وجهی خواهد بود، برای همین باید با نی آب بنوشند.
قضای حاجت در فضا:
خب راستش ما برای قضای حاجت در زمین از جاذبه استفاده میکنیم و نبود آن میتواند فاجعه باشد. حتی فکر کردن به آن هم برای ما وحشتناک است.
در ایستگاه فضایی از سرویس های مکنده در توالت مانند جاذبه در زمین استفاده میشود. البته بگم چالشهایی که در ایستگاه فضایی هست، پیشتر در زیردریاییها هم بوده و اصلا برای سرویس بهداشتی با مکنده بالا اول در زیردریایی استفاده شده است.
یه خاطرهای هست که یک بنده خدایی کمی زودتر از موعد دکمه مکنده را میزنه و گویا چند متر از رودهاش کشیده میشود و در دریای آزاد پخش میشود.
قبلا پوشک شلواری بوده است. البته الان هم وجود دارد و در پیاده روی فضایی که حدود ع ساعت طول میکشد، فضانوردان این شلوارها را میپوشند..
بگذارید کمی واضحتر توضیح دهیم. ببنینید زندگی در فضا یک سبک خاص است. در زمین فشارهایی که به عضلات وارد میشود باعث می شود که قضای حاجت ( اشاره به نوع شماره یک و دو) تا حدی انجام شود و با نیروی جاذبهای که وجود دارد انجام شود. اما در فضا نیروی جاذبهای وجود ندارد و بسته به اینکه نیرو از چه سمتی باشد همان سمت میرود. بنابراین، نیاز به یک نیرویی است که ادرار با توجه به شرایط فضا پخش نشود از این رو از سرویس های مکنده استفاده میشود. وقتی شماره یک و دو کامل توسط مکنده فشرده میشود، بخش مایعات گرفته میشود و پس از تصفیه میشود و برای اموری در خود ایستگاه استفاده میشود.
بخش جامد اینطوری نیست که در فضا رها شود، بلکه توسط فضا پیماهایی مثل پوروگرس که روباتی است، زبالههایی که دیگر استفاده نمیشود را به زمین میبرد و البته قبل از آن چیزهایی که نیاز است را از زمین برایمان می آورد. و موقع برگشت این زبالهها را میبرد.
بازیافت شماره یک در ایستگاه فضایی
همه چیز در ایستگاه فضایی بازیافت میشود، اگر نگاه دقیقتری داشته باشیم، زندگی در فضا یک سبک آموزش دهنده است. در فضا از منابع به بهینهترین حالت ممکن استفاده میشود.
اکنون در زمین از همین سیستم تصفیه و بازیافت و جداسازی آب مصرفی از آب شرب که در فضا است، استفاده میشود و البته فضانوردان در این سیستم پیشگام بودند و در حال حاضر همین سیستم و تجهیزاتی که در فضا استفاده شده برای کشورهای آفریقایی که دسترسی به آب ندارد استفاده و به کار برده میشود.
این شرایط استفاده بهینه از منابع در فضا باید انجام شود چون بردن 1.5 لیتر آب به ایستگاه فضایی هزینه زیادی تا حدود 1000 دلار دارد و باید فشرده شود بنابراین باید استفاده بهینه کرد و بازیافت شود و دوباره به چرخه مصرف برگردد.
اینطور که متوجه شدیم ایستگاه فضایی مثل یک آپارتمان مثل یک واحد مسکونی در مدار زمین معلق با سرعت مشخصی دور زمین به صورت متعادل دور زمین میچرخد.
آسمان نما؛ احمد کریمی و روایت زیر آسمان شب
اینجا آسمان نما خیالی ما است که از زیبایی ها و جلوههای آسمان شب حرف میزنیم. انگار روی صندلی این آسمان نمای مجازی نشستیم و شاهد زیبایی های این کره سماوی حیرت آوریم. چه با چشم غیر مسلح چه با تلسکوپ به شگفتیهای طبیعت فراموش شدهای نگاه میکنیم که زیبایی هایش پایانی ندارد.
شگفتیهای آسمان بالای سرمان که می تواند دید ما را به کیهان عمیق تر کند و البته کمک به درک بهتر از جایگاه ما در عالم کند.
برای درک هرچه بهتر مسائل مرتبط با رصد آسمان شب به مرور برخی از اصطلاحات و مفاهیم رایج نجومی می پردازیم. ابتدا به سراغ مفهومی به نام کره آسمان میرویم. کره آسمان کرهی خیالی است که انگار ما به عنوان ناظران زمینی داخل آن قرار گرفته ایم. کره زمین مثل یک تیله کوچک در یک کره خیلی بزرگ معلق مانده است. وقتی ما به عنوان ناظران زمینی به بالای سرمون نگاه می کنیم آسمان را همانند پوسته کروی میبینیم که دور تا دورمان کشیده شده است.
اگه شبها به آسمان شب نگاه کنیم اینطور به نظر میرسد که ستارگان مثل چراغ های کوچک به داخل این پوسته کروی چسبیده است و در فاصله یکسانی از ما قرار گرفته است. البته این فقط تصور ماست و با واقعیت متفاوت است. آشنایی با این اصطلاح در قسمت های بعدی راه را برای درک پدیده ها و مفاهیم دیگر هموار تر خواهد کرد.
مهم نیست چقدر با نجوم و رصد آسمان شب آشنایی دارید. اگر کنجکاوی اندکی در درون شما برای شناخت آسمان وجود داشته باشد چنین شبهایی فرصت خوبی برای پاسخگویی به این کنجکاوی است. پاسخ به این کنجکاوی بی پایان میتواند با رصد بعضی از سیارات منظومه شمسی با چشم غیر مسلح شروع بشود.
با رصد سیاره زهره آغاز کنیم. سیاره درخشانی که این شب ها با اندکی پس از غروب خورشید در غرب آسمان قابل مشاهده است.
فرض کنید بر روی پشت بامی ایستاده ایم دورتادورمان را آپارتمان ها و کوه ها و برج های بلند پرکرده اما انقدر خوش شانس هستیم که درست در جهت غرب یعنی نزدیکیهای محل غروب خورشید هیچ مانع طبیعی و غیرطبیعی مزاحممان نیست. وقتی خورشید غروب کرد و آسمان هنوز کاملاً تاریک نشده درست در غرب آسمان، زهره با درخشش بی نظیرش همه ما را مبهوت خواهد کرد.
زهره که مثل یک ستاره درخشان است. هر چه آسمان تاریکتر میشود روشنایی آن هم بیشتر می شود. زمانی که زهره پیدا میشود وقت آن است که روی صندلی بشینیم و غروبش را تماشا کنیم.
غروب جرم آسمانی که بعد از ماه درخشانترین سوژه در سراسر آسمان است. همزمان با غروب زهره آسمان تاریک و تاریک تر میشود و جلوه های بیهمتای آسمان شب بهتر خودشان را نشان میدهد. البته که این جلوه ها را نمیشود در آسمان شهرهای بزرگ به خوبی دید. چرا؟ چون آلودگی نوری امان نمی دهد و از غرق شدن دراین همه زیبایی بی نصیبمان میکند.
بعد از دیدن زهره اگر میخواهیم چشممان به جمال دیگر سیارات منظومه شمسی روشن بشه، باید تا حوالی ساعت ۲۳ و ۳۰دقیقه منتظر بمانیم. همین موقع ها است که دو غول گازی منظومه شمسی یعنی مشتری و زحل از شرق طلوع میکند. این بار اگر خوش شانس باشیم و مانعی سر راه ما و محدوده شرقی آسمان وجود نداشته باشد مشتری و زحل را مثل دو نقطه نورانی میبینیم که کمکم از افق ارتفاع میگیرند و تا پیش از طلوع خورشید وضعیتشان برای رصد بهتر و بهتر میشود. مشتری زود تر از زحل طلوع میکند و درخشان تر است.
به فاصله تقریبا دو ساعت از طلوع این دو سیاره، مریخ طلوع میکند و با ارتفاع گرفتنش رنگ سرخش را بیشتر به رخ میکشد. این شب ها مریخ از زحل و مشتری کمتر به چشم میآید و به نظرم بهتر است بگذاریم حوالی ساعت ۴صبح وقتی خوب از افق ارتفاع گرفت آن وقت رصدش کنیم.
پیدا کردن این چهار سیاره با چشم غیر مسلح در آسمان شب قدم اول ما در ماجراجویی رصد است. ماجراجویی هایی که هر بار ما را بیشتر و بیشتر غرق در آسمان میکند.
حیف است که روی کره زمین باشیم و زیر آسمان شب نباشیم و از دیدن این شکوه لذت نبریم.
زهره به عنوان یکی از زیباترین اجسامی که در سراسر آسمان وجود دارد و به عنوان درخشان ترین جرم آسمانی بعد از ماه و خورشید همیشه توجه ما را به خودش جلب میکند. به همین دلیل است که به آن ونوس الههی زیبایی می گوییم.
جالب است بدانید زهره هم مثل ماه احله دارد. یعنی حلال دارد با فازهای مختلف. زمانهایی یک حلال نازک است و یک موقع حلال ضخیم تر میشود. یک موقعی به صورت یک دایره نصفه دیده میشود. و یا یک نیم دایره دیده میشود
در واقع هر چه حلال زهره نازک تر مشود تا زمانی که به وضعیتی به نام مقارنه ( به نزدیکی دو جرم سماوی را در آسمان مقارنه می گویند) میرسد و از نظر ما ناظران زمینی پنهان بشود درخشش روبه افزایش می رود. اینکه حلال دارد معنیش برای ما این است که به سیاره ای نگاه میکنیم که داخل است. یعنی بین ما و خورشید قرار گرفته و خورشید شرایطی مثل کره ماه برای آن ایجاد میکند.
پس زهره زمانی پر نور میشود که اتفاقاً حلال است و این عجیب است که وقتی حلال است نورش بیشتر است. یعنی وقتی زهره در مسیرش به دور خورشید به ما نزدیک تر میشود، درست است که حلال میشود اما قدر ظاهری این جرم در آسمان بیشتر میشود و در نتیجه سطح تابش آن بیشتر میشود.
چرا زهره آنقدر درخشان است؟
یکی از مهم ترین دلایلش ضریب بازتاب جو زهره است. این ضریب بازتاب به حدی زیاد است که شاید بیش از هر سیاره ی دیگر در منظومه شمسی باعث میشود پرتوهایی که از سمت خورشید به آن میتابد بازتاب بیشتری داشته باشد و ما به عنوان ناظران زمینی درخشان و پر نور تر ببینیم.
سیاره ای نگاه میکنیم که یک جو بسیار غلیطی دارد که این جو غلیظ باعث میشود که شرایط خیلی ویژهای داشته باشد این سیاره، گرم ترین سیاره منظومه شمسی است.
به دلیل اثر گلخانهای که در واقع در زهره اتفاق میافتد انگار که گرما به بیان عمومی تو دام میافتد و این مسئله باعث میشود که زهره برخلاف تصور عموم به داغ ترین سیاره منظومه شمسی تبدیل شود. یعنی از سیاره عطارد که به خورشید نزدیک تر است داغتر است.
احمد کریمی؛ زیر آسمان شب
پدیدههای رصدی به رویدادهای گفته میشود که به دلایل مختلف روی میدهد و علاقمندان به نجوم را به خود جذب میکند. پدیده هایی مثل خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی، مقارنه ها، مقابله ها و اختفاها و گذرها و بارش های شهابی و عبور دنباله دارهای درخشان، از این جمله است.
ما هر هفته در آسمان نما پدیده های رصدی شاخص را معرفی میکنیم. و جزئیات مربوط به هر پدیده را شرح میدهیم. برای مثال: یک پدیده های رصدی شاخص سه شنبه ۲۳ اردیبهشت تا دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۹۹ رو با هم مرور کنیم. بامداد چهارشنبه ۲۴اردیبهشت اندکی پس از نیمه شب. با طلوع ماه می توانید اجتماع ماه، زحل و مشتری را مشاهده کنید. کافی است رو به شرق با بایستیم و ماه را پیدا کنیم. ماه و زحل و مشتری سه راس مثلثی را تشکیل میدهند که کم کم از افق ارتفاع میگیرند و در آسمان شهرها هم به راحتی دیده میشود. این اجتماع معنی خاصی ندارد و به سبب گردش سیارات به دور خورشید و گردش ماه به دور زمین اتفاق میفتد.
چند ایستگاه فضایی داریم؟ چرا ایستگاه فضایی بینالمللی؟
در حال حاضر یک ایستگاه بین المللی داریم. پیش از این سال 1971سالیوت که از شوروی سابق بود را داشتیم که 2 نفره، تک نفره و در آخرین حالتش 10 نفره بود. بعد از آن اسکایلپ رو داشتیم. این پروژه توسط ایالات متحده از سال 1973 تا 1979 با سه سرنشین وجود داشت.
سالیوت 1 از سال 1371 شروع شد و از سال 1382 تا 1386 سالیوت 7 آمد که 10 نفر را در خود جای داد. بعد از آن در سال ۱۳۸۶ تا سال ۲۰۰۰میر در آسمان بود. میر پروژه شوروی بود و سپس به روسیه رسید. چون که اتحاد شوروی در ۱۳۹۱مورد فروپاشی قرار گرفت و چندین کشور از آن جدا شدند و در 9 سال آخر این ایستگاه فضایی زیر نظر روس ها بود و البته طولانی ترین اقامت را داشت چون در همان زمان فروپاشی بود و کسی به فکرش نبود و کشور از بین رفته بود.
در آخر که شوروی از بین رفته بود ، آمریکاییها درخواست کردند ویک پیمانی شکل گرفت که یک دست فضانورد آمریکایی برای کسب تجربه از میر استفاده کنند.
این آغاز یک همکاری خیلی جالب بین المللی بود که باعث شد ۱۶ کشور دعوت باشند، هم چنین روسیه نیز دعوت بشود و یک ایستگاه فضایی خیلی بزرگ تر پایه ریزی شود که اولین خانه از ساختمان یا قطعه در سال 2000 با موشک پروتون از روسیه شلیک کردند و بعد دیگه به طور مرتب فضاپیماهای روس، سایزها و از آن طرف شاتل ها به خصوص شاتل های امریکایی که مثل اتوبوس باری بزرگ پرنده بودند خیلی نقش داشتند این پروژه تکمیل بشود. تقریباً تا سال ۲۰۱۵ طول کشید. البته با تکمیل هر قسمت فضانوردان شروع کردن به کار کردن، آزمایش کردن و کسب تجربه زندگی در فضا و الان میچرخرد.
دیدن ایستگاههای فضایی از روی زمین داستانهای جالب دارد که صالح در مورد این داستان گفت: یک روز در دوران آموزشی سربازی توی پادگان در حال ورزش کردن بودیم در صبحگاه که ایستگاه فضایی طلوع کرد مثل یک نقطه نورانی که خیلی آروم در زمینه آسمان حرکت میکرد. هنوز خورشید طلوع نکرده بود. همه گفتند این چیه؟ عده ای میدونستند و عده ای نمیدونستند. من یک مقداری توضیح دادم. گفتم که این ایستگاه فضایی است. شبیه یک نقطه نورانی که داره توی آسمون آرام حرکت میکنه این حرکت میتونه در ارتفاع متفاوتی اتفاق بیفتد. میتونه بیاد بالا و مثلا از بالای سر ما رد بشه.
برای اینکه تشخیص بدیم که هواپیماست یا ایستگاه فضایی؟ چشمک نزدن آن نشان میدهد ایستگاه فضایی است و اگر آن را دنبال کنیم به مرور از نور آن رفته رفته کم میشود.در واقع به نوعی بازتاب نور خورشید از آن صفحات خورشیدی به چشم ناظران زمینی می رسد و میتوانیم به صورت یه نقطه ببینیم.
احسان مهرجو دفتر فرهنگ، زبان و ادب نجوم
سلام من احسان مهرجو هستم و در این قسمت از ایستگاه فضایی قصد دارم شما را با یکی از اصطلاحات بسیار پرکاربرد و رایج در دنیای نجوم آشنا کنم. اگر یکی از دوستان شما نجومی باشد یا خبر نجومی جای شنیده باشید یا کتاب نجومی خوانده باشید، احتمالاً با اصطلاحی به نام قدر آشنا شدید و به گوشتون خورده که مثلاً فلان ستاره قدرش ۲ هست یا اون سحابی از قدر ۱۱ رو میتوانی با فلان تلسکوپ ببینید. تا حالا فکر کردید که قدر به چه معنی هست؟
در حالت عادی وقتی میگویند قدر، منظور بزرگی و مرتبه یک چیز است. درباره ستاره ها هم دقیقاً به همین صورت است و منظور بزرگی و میزان نورانیتی است که از ستارگان احساس میکنیم. چند هزار سال قبل یک منجم یونانی به نام هیپارخوس، ستاره ها را بر اساس میزان نورانیتی که در آسمان داشتند، بر اساس شدت نور که با چشم میتوان احساس بکند را دستهبندی کرد. پرنورترین ستاره های آسمان را در یک دسته قرار داد و قدر اون ها رو یک نامید. ستارههایی که یک مقدار کم بودند را یک دسته دیگر قرار داد و اسمش را ستاره های قدر دو گذاشت و ستاره های کمتر را قدر ۳ نامید و در نهایت کم نورترین ستاره هایی که با چشم می شد در آسمان شب مشاهده کرد را در دسته ۶ قرار داد.
بعدها ابزارهای نجومی از جمله دوربین های دوچشمی و تلسکوپ ها ساخته شدند و توانایی چشم انسان را در تشخیص و مشاهده اجرام کم نور در آسمان بیشتر کردند. به این ترتیب انسان توانست ستاره هایی که با چشم نمی توانست ببیند را هم مشاهده کند و آنها را در دسته های بعدی قرار داد. ستاره های قدر 7 و قدر 8 و الی آخر.
بعد از گذشت مدتی، ستاره را از دسته های قبلی مقداری جابجا کردند و گفتند هر آنچه را در آسمان میبینیم را مثل ستاره ها یک عدد یا همان قدر نسبت بدهیم، از جمله سیارات ، ماه و حتی خورشید. سپس برای اینکه معیار یکسانی داشته باشیم، یک ستاره را به عنوان ستاره مرجع دستگاه قدر انتخاب کردند ستاره ای به نام «نسر واقع» و قدر آن ستاره را صفر در نظر گرفتند و گفتند هر ستاره ای که پر نور تر از ستاره مرجع باشد قدرش منفی یک، منفی دو تا بالا و اگر کم نور تر بود، مثبت یک، مثبت دو و به همین ترتیب.
به این ترتیب نتیجه میگیریم که در سیستم قدر هر ستاره ای که کم نور تر باشد، عدد قدر آن بزرگتر و مثبت است و هر چه قدر ستاره ای پر نور تر باشد عدد قدر ستاره منفی است. مثلا پر نور ترین ستارهای که چه در شب و چه در روز می توان مشاهده کرد خورشید است و عدد قدر آن 26.8- است. سپس بعد از خورشید ماه استکه قدر -۱۲. سپس زهره از قدر -۴ و سایر ستاره ها هم از قدرمثبت یک مثبت ۲ الی آخر است. امروزه کم نورترین ستاره ای که با قویترین تلسکوپ های دنیا میشود دید، ستارههایی از قدر 30+ تا قدر 35+ هستند.
نکته بسیار مهم در خصوص سیستم قدر این است که اختلاف هر دو قدر برابر با دومین بار روشنایی هستند. ستاره از قدر یک دو و نیم برابر پرنورترین ستارهها از قدر 2 است.
اما چرا ایستگاه بین المللی؟
هر کدام از کشورهایی که در آن شریک هستند، از اتحادیه اروپا، از ژاپن، کانادا و خود روسیه است. اینها هر کدام یک بخشی از هزینهاش را دادند و تجهیزات آزمایشگاهی در آنجا قرار دارد و الان مثلاً ساکنینی که بیشترین سهام را دارند، امریکایی ها و روسها هستند. پرچمهای آن ها در جاهای مختلف نصب است و به اندازه همان هم در آزمایشات علمی و تحقیقاتی ، ارسال فضانورد و غیره سهم دارند. هر کدام که سهم بیشتری داشته باشد از اطلاعات بیشتری هم میتواند استفاده کند. منظور از سهم میزان اتاق و ساختهایی که هر کدام از کشورها در ایستگاه فضایی دارند. مثلا دریچههای ورود و خروج آمریکا و روسیه ساختند. و سایوزهای روسیه آنجا وصل است. و در حال حاضر لنگرگاه، دریچههای ورودی و خروجی برخلاف گذشته، وجود دارد.
محمد ایرجی، در کلبهای در کوهستانهای ایران
خوبه که از دوره باستان شروع کنیم دوره باستانی که نگاه انسان پر از رمز و راز به آسمان است. آسمانی که برای انسان معلوم نیست چی هست؟ هم ترس و وحشت دارد در شب و تاریکی و سرما و هم در روز نعمت گرما دارد و هم از او باران میبارد، آب تامین می شود و هم جای مقدسی است.
ما خودمان را جای انسانی میگذاریم که مثل کودک سه ساله به دنیا نگاه میکند و هیچ تجسمی ندارد. جای انسانی که حیرت زده شده از آمد وشد ستاره ها و خورشید که یک شب هست یک شب نیست.
داشتم فکر می کردم که در این مدت کوتاه چی بگم بهتراست و البته به خودم حس وحشت دست داد. شاید به خاطر این بوده که انسان جایگاه خدایان را در آسمان میداند. اساتیدی که ریشه در واقعیت تاریخی داشتند انگار یک بخشی از داستان در یک دوره اتفاق افتاده که انسان تجربه کرده در طبیعت. قومیت ها و فرهنگ ها برای خودشون داستانهایی را پرورش دادند که در آسمان گسترش پیدا کرده که بزرگتر و پرقدرت تر شده. بنابراین شما داستانهایی که در آسمان ها میبینید که حالا در شبها مصداقش ستاره ها و صورت های فلکی هستند و در روز هم تعابیر افلاکی که به دور زمین میچرخد را دارد. اینها آمیختهای از کنجکاوی، قدرت و وحشت است. کم کم که از دوره باستانی که یه مقداری از این دوره وحشت انگیز جلوتر میآید با امر قدسی گره میخورد. باورها شکل گرفته و باید برای این باورها چایگاهی در نظر گرفتت.
این تبلور نگاه امر قدسی مثلاً در تمدن منطقه فلات ایران و با آن تعبیر آسمان کیهان مینوی نزدیک میشود. داستانی که برای اهورامزدا و اهریمن است و اهورامزدا در ژرفهای کیهان در نور زندگی میکند اهریمن در تاریکی در یک مرحله نهایی در مورد جنگ با هم می پردازند و یه جایی که پیروزی اهورا مزداست و داستان همین طور ادامه پیدا می کند که اینها به نوعی موجودات زمینی نیستند. خیر و شر در زمین هم پیدا میشود ولی اتفاقی در آسمان می افتد، عینن زمینی نیست. نیمه انسان نیمه آسمانی است. باورهایی که خیلی دنبال این نیست که بگوید دنیا از چیه؟ عالم از چیه؟ بلکه میخواهد آن تولد احساسات خودش رو ببرد در آسمان انگار که از خودش دور کند تا بتواند بال و پر بدهد.
این افسانه ها هستند افسانه هایی که ریشه تاریخی کمتر دارد. افسانههایی که بیشتر تخیل ورزی انسانی است. انگار که انسان هرچه زورش به طبیعت نمی رسیده خیال پردازی میکرده. در افسانههای باستان هنر متولد میشود. جایی که انسان یک جهانی یک جامعه گروهی رو میخواهد داشته باشد ولی ندارد براش افسانه سرایی میکند. بنابراین وقتی چیزی نمیداند قصه ها هستند که باید جایگاه خودش رو پیدا کند. چون فضای خالی پر بشود و یه خورده در واقع اون اتاق خالی شکلی به خودش بگیرد.
تصور کنید که انسان دلیلی برای وجودش وجود داره ولی از نوبت بعد اگر موافقید به سراغ مصداق هایی که وجود دارد به سراغ داستانهای که هست و شما گفتید که در آسمان در واقع ایزدان خودشون قرار میدادند جای در دوردست در ایران چه در ایران که در یونان باستان جاهای دیگر حتی در سرزمینهای مثل آمریکای مرکزی به جدید تر هستش ولی یک گروهی معتقدند که آنچه که رخ میداده بر اساس مواجه انسان با طبیعت نبوده، اینها بوده و بعدها در واقع برایش جایگاهی پیدا میکردند و می بردن در آسمان.
احمد فیاض، به یاد آندرومدا
یادمه زود میشد تو رو پیدا کرد، هرجایی میرفتی یه ردی از خودت به جا میزاشتی. حالا اسم تو به هر کی میگم که یک نشونی ازت بهم بده هر کسی ی نشونی میده. مثل راه شیری که اسمشو از نور ملایم و شیری رنگ ستاره های وابسته بهش انتخاب کردند و خیلی ها میگن این چه اسمیه که از خود کهکشان توش خبری نیست توی اسم تو هم خبری از خودت نیست. کجایی دنبالهدار؟ چرا ردی ازت نیست؟ گلوله برفی کیهانی. مگه میشه یه شهر خودشو قایم کنه و دیگه نشه پیداش کرد؟ دلم میخواد پیدات کنم بریم ۳۸۴ هزار و ۴۰۳ کیلومتر دورتر از زمین بشینیم روی یکی از دهانههای برخوردی ماه. دو تا چای لاهیجان تو لیوانهای شیشهای بلند با کلوچه فومن با هم بخوریم. قول میدم تو باشی گل سرخم تو لیوانمون باشه. پیدات می کنم حالا فاصله مون هرچقدرم دور. حتی اگه میلیون ها سال نوری دور باشی یک کرم چاله پیدا میکنم میپرم توش تو بعد و فضا شکسته بشه و تو یه تونلی که سرعت هر مادهای که اون بیشتر از نور میشه میرسم بهت. ببین حتی چایی هم سرد نمیشه.
مطمئنم وقتی می رفتی نمیدونستی کرمچاله ها مسافت دو نقطه را توی فضا کوتاه میکنه خودمو میرسونم حتی با اینکه میدونم هر چیزی که وارد یه سیاهچاله بشه دیگه امکان برگشتن نداره. آخه من طاقت اینکه یه جایی بشینم و از دور ببینمت و بعد بشنوم دارم ۲ میلیون سال پیش و نگاه میکنم رو ندارم آندرومدا جان.
حالا اجازه بدهید به سراغ شهرزاد میرسلطانی برویم که با قصههای فضایی خودش میخواهد سفر ما را خیال انگیزتر بکند. از اینجا به بعد میتوانید دکمه توقف رو بزنید و از بچهها بخواهید پای داستان خیالی که ما را به نوعی با فضا آشنا میکند بشینند.
شهرزاد میر سلطانی؛ شهرزاد قصهگو!
من شهرزاد هستم و بیشتر آدم ها بخصوص بچه ها من رو شهرزاد قصه گو، قصه گویی فضایی میدونن. نه اینکه من از فضا آمده باشم نه. من فقط از فضا و کهکشان و ستاره ها برای بچهها قصه و داستان مینویسم و حالا این جا هستم که عجیب ترین و شاید مهمترین قصه زندگیم رو براتون تعریف کنم که برای اینکه بتونم بشینم اینجا این داستان رو براتون بگم روزها و شب ها و ماه های زیادی را با خودم سر و کله زدم و با خودم کلنجار رفتم که هر طور که شده باید این داستان را برای بچه ها بگم اما حقیقتش باور این قصه هنوز برای خود من سخته چه برسه به اینکه بخوام بیام اینجا و آن را برای شما بگم و ازتون بخوام داستان رو باورکنید.
راستش را بخواهید من حتی نویسنده این قصه نیستم در واقع من فقط اینجا هستم که عجیب ترین اتفاقی که میتونه در زندگی یک نویسنده کتاب های داستان های فضایی برای بچه ها اتفاق بیفتد رو براتون تعریف کنم.
داستان درست از یک عصر زمستانی زیبا و آروم آغاز میشه وقتی من در آرامش و سکوت کامل تنهایی خودم پشت میزم مشغول کارکردن توی قصه جدیدم برای بچهها بودم. پشت پنجره دونههای زیبای برف یکی یکی آروم آروم به زمین افتادند صدای پیانوی توی اتاقم شنیده میشد و من با خیال راحت چای داغم را می نوشیدم و منتظر هیچ کس نبودم. راستش بیشتر روزها تو خونه منتظر کسی نیستم چون دوست و آشنای زیادی ندارم و کسی اصلا آدرس و نشونیمو نداره. بچهها هم معمولاً حرف ها و نامههاشون رو به ایمیلم میفرستند. پس میتوانید به خوبی تصور کنید که در خانهی من صد سال یه بارم صداش در نمیاد. اون روز سردترین روز بود و از شب قبل یک سره برف میبارید و همه جا سفید و سرد بود. هیچ موجود زندهای هم تو خیابون نبود. تو همون وضعیت دقیقاً تو لحظه ای که داشتم اوج داستانم رو تو ذهنم می ساختم و روی کاغذ می نوشتم در به صدا درآمد با خودم گفتم اشتباه شنیدم. برای همین صدا را نادیده گرفتم و به کارم ادامه دادم که دوباره در به صدا درآمد. باز هم توجهی نکردم و به نوشتن ادامه دادم که برای سومین بار این بار خیلی محکم تر صدای در را شنیدم مجبور شدم از جام بلند شم و عصبانیت زیاد رفتم که درو باز کنم و ببینم چه کسی پشت در است محکم درو باز کردم و اومدم که صدامو بلند کنم دیدم که هیچ کس پشت در نیست. پامو از در خونه بیرون گذاشتم که خیابون رو ببینم یه دفعه در اولین قدم چیزی زیر پام صدا داد. پامو آروم بلند کردم و یدم چیزی شبیه یک فلز زیر برف است. اول نگاه کردم و خم شدم و برش داشتم. تو نگاه اول شبیه یک جعبه فلزی رنگ و رو رفته بود که حسابی قر شده بود و کمی سوخته بود. به خودم اومدم و دقیق تر نگاهش کردم که یکدفعه دیدم درست شبیه یک پاکت نامه است مستطیل شکل و پهن با یک در مثلثی شکل. اینقدر همه چیز عجیب بود و من تو شوک بودم که تا چند ثانیه هیچ کاری نمی تونستم بکنم. کم کم به خودم اومدم و شروع کردم پاکت فلزی رو نگاه کردن که چشمم به پشت پاکت خورد. انگار چیزی پشت آن نوشته بود، گفتم خب اطلاعات و آدرس فرستنده رو نوشته. دقیقتر نگاه کردم خبری از آدرس فرستنده نبود که هیچ حتی آدرس گیرنده یا نشونی از من و خونه من هم در این پاکت نبود به جای همه اینها عجیب ترین جمله که میتونید برای جای آدرس روی یک پاکت نامه تصور کنید روش نوشته شده بود پیدا کردن آدرس خونه شما از پیدا کردن آدرس ایستگاه فضایی که من از آن ارسال میشم سخت تر بود. چشمام از تعجب باز مونده بود و هیچ نمی تونستم بگم اون لحظه هزار تا فکر و سوال از ذهنم گذشت که این دیگه چیه؟ از کجا آمده؟ کی فرستاده؟ آدرس من از کجا آورده؟ ایستگاه فضایی؟ کدوم ایستگاه فضایی؟ امکان ندارد. من نویسنده داستانهای فضاییم و راجع به هر چی که اطلاعات نداشته باشم راجع به فضا و ایستگاههای فضایی کلی اطلاعات دارم و می دونم ایستگاههای فضایی ما انسانها با زمین انقدر فاصله دارد که کسی تلاش نمیکند با پاکت فلزی ازشون نامه بفرسته نمیخوام با خودم تصور کنم که این پاکت این همه راه رو از فضا سالم به سمت زمین اومده و از جو عبور کرده و یک راست رسیده خونه من. ازین حرفا گذشته تمامی ایستگاههای فضایی اینترنت دارند و اگر فضانوردی با کسی رو زمین کار داشته باشه میتونه به راحتی ایمیل بفرسته. کم کم صورت متعجبم تبدیل شد به صورت خشمگین و عصبانی و پاکت فلزی را پرت کردم روی زمین و با خودم گفتم حتما یک آدم بیکار خواسته یک شوخی بیمزه با من بکنه. برگشتم سمت خونه و در رو محکم بستم و پاکت فلزی را رها کردم چند ساعتی گذشت هنوز تو این حال و هوا بودم که از پشت پنجره صدای چند تا بچه به گوشم خورد. انگار اومده بودن تو خیابون برف بازی. بهتر از این نمیشد تو این وضعیت همینو کم داشتم. زمان گذشت و من همچنان تلاش میکردم که داستانم رو بنویسم اما حتی یک کلمه هم ننوشتم. کم کم صدای خنده بچه ها تبدیل به داد و فریاد شد انگار سر چیزی دعوا شده بود. گوشمو تیز کردم و شنیدم که یکی از بچهها می گفت: مال خودمه. خودم پیداش کردم این جعبه باید دست آدم برفی من باشه نه تو.
با شنیدن این جمله سه متر از جام پریدم و با عجله به سمت در رفتم و دیدم یه سر پاکت فلزی نامه تو دست بچه و تون سرش تو دست یکی دیگهست و با تمام قدرتشون در حال کشیدن از هر دو طرف هستند به سمتشان رفتم و سعی کردم با صحبت به جای اینکه سرش با هم دعوا کنند بگم که به من بدهند و این نامه مال من هست. خوشبختانه از جمله روی پاکت فلزی نوشته شده بود چیزی سر در نیاورده بودند و از طرفی من بچه ها رو خوب میشناختم و میدونستم در معامله باهاشون شکلات همیشه کارسازه پس بعد از کلی صحبت راضی شدن که تمام شکلات های خوشمزه که توی خونه داشتم رو ازم بگیرن و در ازاش پاکت فلزی غرق شده ی رنگ رو رفته رو بهم پس بدن.
پاکت نامه فلزی رو گرفتم و به خانه برگشتم به اتاقم رفتم و روی میزم روی کاغذهای قدیمی کارم گذاشتم این همه ماجرا و داستانی که تو این چند ساعت پشت سر گذاشته بودم حسابی خستم کرده بودند و دیگه رمق کار برام نبود.
روی تختم دراز کشیدم و به هیچ عنوان حتی به باز کردن اون پاکت هم فکر نمی کردم. سعی کردم به خودم بگم این پاکت فلزی چیزی جز شوخی نیست و داخلش خبری نیست اما از آن طرف صدا تو سرم بهم میگفت اگه اینطور فکر میکنی پس چرا برای پس گرفتن از بچه ها انقدر تلاش کردی؟
مدتی تو فکر و خیال ها گذشت. پلکام از خستگی حسابی سنگین شده بودند کم کم این صداها توی سرم آروم گرفتند و در حالی که از روی تخت خوابم خیره به پاکت فلزی و جمله عجیب روش بودم. به خواب رفتم. زمان گذشت تو خواب عمیقی بودم که صدای شنیدم. فکر کردم صبح شده و ساعت هم در حال زنگ زدنه.
چشمای خوابالودمو به زور باز کردم و دیدم همه جا تاریکه. اومدم که ساعت رو بردازم و صداشو قطع کنم دیدم اصلا صدا از اون نیست. یه دفعه چشمام باز شدن از جام پریدم و سراسیمه سعی کردم تو تاریکی دنبال صدا بگردم که متوجه شدم صدا از جایی نزدیک میز کارم به گوش میرسه.
با ترس و لرز آهسته آهسته نزدیک میز کار میشدم درست فهمیده بودم صدایی که نیمه شب من را از خواب بیدار کرد نه از ساعتم بلکه از پاکت فلزی روی میزم بود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرار از جاذبه زمین
مطلبی دیگر از این انتشارات
از سرنخهاى جهانهاى موازى تا کرو دراگون
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان جویندگان طلا در فضا