ایستگاه ویرگول
پدرم نمیگذاشت ما کار کنیم و فقط میگفت درس بخونید. این فرمول برای دو فرزند دیگر جواب داده بود اما برای بچه آخری یا به قول معروف ته تغاری جواب نمیداد. من هر طوری بود باید کار میکردم. با التماس برای اولین بار در 15 سالگی در فروشگاه نصب دزدگیر به مدت 3 ماه کار کردم. بعدش با همکلاسی هام تصمیم گرفتیم با هم کاری را شروع کنیم؛ تصمیم گرفتیم سی دی های نرم افزار رو رایت کنیم. یک رایتر خریدیم و شروع به کار کردیم. درامد خوبی داشت اما ما به این کار افاقه نکردیم و سراغ همکاری با تیم های بزرگ رفتیم. رفتیم سراغ طراحی و بسته بندی و من مسئول فروش شدم. از فروش عمده شروع کردیم و در بازارچه های فصلی درآمد خوبی داشتیم .
اهل پس انداز نبودم.17 سالم که شد تصمیم گرفتم بیشتر یاد بگیرم برای همین رفتم سراغ مدیر هنرستان که آموزشگاه و شرکت کامپیوتری داشت. ازش خواستم توی شرکتش کار کنم تا بیشتر یاد بگیرم. اونم استقبال کرد و قرار شد بعد مدرسه برم شرکت. اول بهم مونتاژ کامپیوتر رو یاد داد و بعد از 2ماه خودم سفارش میگرفتم و می فروختم.
چون از همون موقع هم آدم دقیقی نبودم بعد انجام کارهام چک نهایی با مهندس بود .
3 ماه بعد اولین حقوقم رو داد که یک چک بانک صادرات به مبلغ 45.000 تومان بود در حالی که اون زمان هزینه رفت و آمد من 30.000 تومان میشد. با این که حقوقم کم بود اما از اعتمادی که بهم داشتن, از ارتباط با آدم ها و کلی چیزهای دیگه خوشحال بودم.
دیپلم که گرفتم بهم گفتن باید بری دانشگاه و من همون بچه ته تغاری بودم که میخواست مثل بقیه رفتار نکنه. دانشگاه نرفتم و در عوض به یک مرکز بین المللی رفتم و مشغول یادگیری برنامه نویسی شدم. جمع خوبی بودیم و هم کد میزدیم و هم خوش میگذروندیم .
سال 84 تصمیم گرفتیم با دوستام یک کار راه بندازیم و بعد از سه ماه تحقیق به پیشنهاد من پرورش ماهی قزل آلا را راه اندازی کردیم, اون هم در منطقه ای که هیچ یک از شرایط راه اندازی این کسب و کار رو نداشت.
شرق اصفهان یک منطقه با آب و هوای گرم و خشک بود که آب شوری داشت اما من آنقدر کله شق بودم که با یک استخر خاکی شروع به کار کردم.
تحقیقات ما با استناد به اینترنت dial up میگفت میشه و با همکاری 3 تا دیگه از همکلاسی هام که تا به امروز مثل برادرهای من هستند شروع کردیم. با هر سختی بود بدون حمایت خانواده هامون بهترین ماهی رو پرورش دادیم.
برای دوره های جدید که چطور کسب و کار رو گسترش بدیم داشتیم برنامه ریزی جدید میکردیم که هر جا میرفتیم میگفتند برای وام و مجوز، کارت پایان خدمت نیازه و در همان زمان هم طرحی تصویب شد که هرکسی کارت پایان خدمت نداره رو راهی سربازی کنند. ما هم به اجبار تعطیل کردیم و من رفتم سربازی
بعد از سربازی تصمیم گرفتم از ایران برم و ادامه تحصیل بدم که برادرم گفت میخوای بری کجا بمون کارآفرینی کنیم و کارخونه رو راه اندازی کنیم و در آخر من رو از مهاجرت منصرف کرد .
سال 89 با کارت پایان خدمت در دست موندم و با هم استارت زدیم. سال 1390 یک کارخانه نقلی راه اندازی شد. لابه لای کار در کارخانه برای کسب تجربه بیشتر توی یک شرکت دیگه هم کارشناس ارشد فروش شدم و برای اطلاعات بیشتر در دانشگاه هم ثبت نام کردم. میخواستم جدی تر فرایند فروش و بازاریابی رو یاد بگیرم .
یک روز تصمیم گرفتم از کارخانه جدا بشم و برم سراغ تجربه های دیگه. به خودم گفتم مگه چند بار زندگی میکنم.
در سال های بعد راه اندازی کارگاه سبزیجات و میوه خشک، راه اندازی و شراکت در معدن سرب و روی، مدیریت روابط عمومی استارتاپ و مدیریت داخلی، مدیریت تحقیق و توسعه، راه اندازی فروشگاه قطعات ماشین آلات راه سازی و مدیریت فروش در صنعت برق رو تجربه کردم.
کرونا شروع شد و من تصمیم گرفتم بیشتر فکر کنم؛ فکر بین کارمندی و یا کارآفرینی.
با همراهی کوچ عزیزم تصمیم بر این شد بین کارمندی و کارآفرینی یکی رو انتخاب کنم و انتخاب من شد کارمندی تا زمان مناسب و با هم برنامه تا 5 سال آینده م رو نوشتیم.
سال 1400 در یک استارتاپ استودیو در کنار بهترین آدمای زندگیم کار کردم. در تعطیلات نوروز 1401 کلی فکر کردم و در فروردین 1401 پیشنهادهای جدید رو بررسی کردم و در آخر با علی آجودانیان گفتگو کردم و جذب ویرگول دوست داشتنی شدم .
ویرگول جذابیت های زیادی برای اینکه من بی قرار رو آروم کنه داشت، خود علی آجودانیان و تیم اولین دلیل بودن، آدم های مهربون و دوست داشتنی که همه برای یک هدف که رشد ویرگول باشه در تلاش هستند و دوم برند ویرگول بود، awareness و شهرت خود ویرگول که همه اون رو میشناختن و مطلبی در آن خوانده و یا نوشته اند و در آخر هم خانوادم؛ من به خاطر حال جسمانی پدرم و همون ته تغاری بودن باید در کنار خانواده و در اصفهان زندگی کنم.
و خلاصه این شد آغاز راه …
ویرگول جایی هست پر از کار و تلاش و انرژی که همه برای یک هدف تلاش میکنند.
ویرگول جایی برای نوشتن و خواندن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
گپوگفت خودمانی با پیمان امیدی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین تجربهی کارمندی در ویرگول
مطلبی دیگر از این انتشارات
گپ و گفت خودمانی با علی آجودانیان