استراتژی علم، هنر یا تجربه


قبل از هر چیز و برای این که بهتر بتونیم باهم پیش بریم لطفا این کار رو انجام بدین:

فرض کنید شما مدیر محصول تیم چت تلگرام یا واتساپ یا چت‌دیوار هستید. ازتون خواسته شده یک هدف برای سه ماه ‌آیندتون مشخص کنید و راه‌های رسیدن به این هدفتون هم بیان کنید(منظور از راه رسیدن به هدف اینه که میخواین چی کار کنین تو این مدت و چه چیزهایی رو توسعه بدین یا بسازین تا بتونه هدفتون محقق شه).(اگر تمایل داشتین خیلی ممنون میشم اگر این هدف و روش‌هایی که قصد دارین بهش برسین رو در نظرها اعلام کنید. خیلی میتونه به ما کمک کنه این کارتون.)



خب حالا که این کار رو انجام دادین بیاین به سوال اصلیمون بپردازیم. استراتژی چیه؟ علمه؟ هنره یا نه تجربست؟ یا تلفیقی از این هاست؟

همه یک هدف نوشتیم کسانی که با علم بخوان به این سوال پاسخ بدن یه چیزی رو مطمینن رعایت کردن و اون اینه که هدف باید SMART باشه.

هدف SMART باشه یعنی چی؟

Specific: مشخص،

Measurable: قابل اندازه گیری،

Attainable: دست یافتنی،

Realistic: واقع گرایانه،/Relevant: مرتبط

Timely/Time Bound: در محدوده زمانی مشخص

مشخص:

اهداف باید خوب و واضح تعریف بشن و مبهم و کلی نباشند. شانس رسیدن به یک هدف مشخص بسیار بیشتر از یک هدف کلیه.

مثلا "می خوام خوش هیکل بشم" یه هدف کلیه، اما "3 روز در هفته می رم باشگاه" یه هدف مشخص به حساب میاد.

قابل اندازه گیری: برای هر هدفی که تعیین می کنید، یک معیار درنظر بگیرید تا بشه اندازه گرفت که چقدر به هدفتون نزدیک شدید و پیشرفتتون چقدر بوده.

اهدف قابل اندازه گیری به این معنیه که دقیقا بدونید در زمان دستیابی به هدف چه چیزی خواهید دید، شنید و احساس خواهید کرد، به این معنا که اهدافتون رو به عناصر قابل اندازه گیری بشکنید. به شواهد واقعی نیاز دارید. خوشحالتر بودن شاخص مناسبی نیست.

دست یافتنی: وقتی شما برای خودتون اهدافی تعیین می کنید در واقع در حال ترسیم تصویر خودتون هستید. این تصویر تا چه اندازه واقع گرایانه است؟ چقدر منطبقه بر تونایی های شما؟

واقع گرایانه: یه هدف می تونه همزمان بلندپروازانه و واقع گرایانه باشه.

نکته جالبی که وجود داره اینه که رسیدن به اهداف بلندپروازانه معمولا راحت تره، چون انگیزه آدم بیشتره و در نتیجه بیشتر هم تلاش می کنه.

واقعا تعیین اینکه هدفی برای "شما"واقع گرایانه هست یا نه کار خیلی سختیه.

در محدوده زمانی مشخص: اگر محدوده زمانی مشخص نکنیم، نیازی به اقدام حس نمی کنیم و با خودمون می گیم "بالاخره" یا "یه روزی" انجامش می دم و این یه روزی تا ابد ادامه پیدا می کنه.


خب این از منظر علمی اگه هدفی که تعین کردین این ویژگی ها رو نداره شما از علم برای نوشتن هدفتون استفاده نکردید و اگر قبول کنیم که این ویژگی ها رو همینطوری بیان نکردن و پشتش هزاران شرکت و تجربه های موفق و ناموفق بوده که بررسی شده میتونیم بگیم به احتمال خیلی زیاد یه جای کارتون میلنگه و متاسفانه به هدفتون نمیرسید!:(.

حالا به نظرتون این کافیه؟! یعنی با همین علم خیلی راحت میشه یه هدف خوب درست کرد؟

به نظر من نه نمیشه. چه جوری میشه یه هدفی رو دست یافتنی و واقع گرایانه تشخیص داد وقتی که با تیمی که باهاش کار میکنیم آشنایی نداشته باشیم؟ اگر من مدیر محصول تیمم رو نشناسم و ندونم چه قدر توانایی دارن چه طوری میتونم بگم این هدف بلندپروازانست یا نه به سادگی به دست میاد! اگه من مشکلات اصلی و دلایل اصلی بعضی تصمیم ها رو ندونم چه طوری میتونم یه تصمیم درست بگیرم. پس تجربه هم مهمه.

ولی یه چیز دیگه هنر این وسط چی میگه؟!

اگه واقعا میخواین این متن رو درک کنید و با تمام وجودتون قبولش کنید این کار هم انجام بدین:

فرض کنید شما مدیرمحصول یک تیم هستید و قرار هست که یک هدف برای سه ماه آیندتون با روش های دستیابی به اون بدین ولی ازونجایی که شرکتتون خیلی باتجربه و منطقیه معتقد هست که برای این که بتونه به هدف برسه باید تمام اعضای تیم روی هدفی که ارایه میدین توافق داشته باشن و نظر داده باشن پس شما حق ندارین تکی هدف بنویسید و باید با اعضای تیمتون این کار رو انجام بدین(لطفا سعی کنید توی یک گروه ۵- ۱۰ نفره این موضوع رو تست کنید.)

اگر این رو تست کنید با تمام وجودتون درک میکنید که بسیار بسیار کار سختی خواهد بود که تمام اعضای تیم رو بتونیم به یک هدف مشترک مورد قبول همه برسونیم. به یک نکته دقت کنیم این که همه اعضای تیم مدیر نیستند و لزوما mbaنخوندن و اصلا شاید ندونن اسمارت چیه شما باید با تک تک این اعضا صحبت کنید و سعی کنید به چیز علمی درست جواب سوق پیدا کنه باید چندین زبان مختلف رو درک کنید و ساده سازی کنید.

این به معنی واقعیه تجربه و هنره.

حالا به نظر شما استراتژی چیه؟ علم،هنر یا تجربه؟