شاعر ترانهسرا
وقتی دوری
وقتی دوره از چشام چشای مهربونت
وقتی قهوه چشمات شده چشمای خونت
دوری رو میبینم الکی اشکا میاد یکی یکی
خرده ترانه های من برات کمه میخوای غزل
بی فرصت رسیدن و چشمای ناز و بی بدل
دوری رو میبینم الکی اشکا میاد یکی یکی
خرده ترانه های من برا ت کمه میخوای غزل
بی فرصت رسیدن و چشمای ناز بی بدل
نرفتن و نرسیدن به انتهای جاده
مه تو هوایی که میرم تنها پای پیاده
چه سخته تو ی دنیا یه همسفر ندارم
کی گفته من عاشق اصلا ضرر ندارم
عشقم رو باختم قلبم رو شکافتم
بدم به تو
با غم یه رنگم مثل یه جنگم
من که بودم صلح خو
عشقم رو باختم قلبم رو شکافتم
بدم به تو
با غم یه رنگم مثل یه جنگم
من که بودم صلح خو
دوری رو میبینم الکی اشکا میاد یکی یکی
خرده ترانه های من برات کم میخوای غزل
بی فرصت رسیدن و چشمای ناز بی بدل
باید چشما تو تماشا کنم
بعد نگاهمو بدزدم حرفمو حاشا کنم
ولی نمیتونم و تو دوری
میخوام برات گریه کنم
به یه درخت تکیه کنم
چجوری سر کنم با نبودت تو که نوری
وقتی دوری غم شریکه خلوتم
وقتی تکیه به درخت با درخت هم صحبتم
وقتی تصویر من رفت به درک
تصویر تو تو قابی که خورد ترک
دوری رو میبینم الکی اشکا میاد یکی یکی
خرده ترانه های من برا ت کمه میخوای غزل
بی فرصت رسیدن و چشمای ناز بی بدل
من رو زمین تو تو اسمون
یادت میره منو، ابر غم بچکون
من رو زمین، تو رو یه برج
با چشمات تو ذهن من بگنج
به غم به رنج ندیدنت مبتلا میشم
دریای غمم گم تو جاده غصه تا انتها میشم
عشقم رو باختم قلبم رو شکافتم
بدم به تو
با غم یه رنگم مثل یه جنگم
من که بودم صلح خو
مطلبی دیگر از این انتشارات
بی اعتنا نمیشم
مطلبی دیگر از این انتشارات
ببینمت متوالی
مطلبی دیگر از این انتشارات
شیدای عشق