امید خطرناک است!

وقتی "انسان در جست و جوی معنا" ی ویکتور فرانکل را می خواندم، بخشی از آن بینهایت برایم آشنا بود. قسمتی که یکی از دوستان راوی از خوابی امید بخش برایش صحبت می کند. خوابی که در آن نوعی مکاشفه رخ می دهد و ندایی به او می گوید که جنگ در سی ام مارس به پایان می رسد. خوابی که بیننده اش را غرق در امید و ایمان می کند. اما هرچه به تاریخ مشخص شده نزدیک می شوند، اخبار جنگ بدتر و بدتر می شود و خبری از اتمام آن نیست. دوست او در بیست و نه مارس شدیداً بیمار می شود، در روز سی ام هذیان و تب شدیدی به سراغش می آید و نهایتا در روز سی و یکم فوت می کند.

در واقع از دیدگاه دکتر فرانکل، چیزی که باعث فرو ریختن درونی دوستش شده بود، از دست دادن امید بود. او در این مورد می نویسد:

"آنهایی که ارتباط بین روح یک انسان، با جرئت و امید را درک می کنند و با ارتباط نزدیک آن با سلامتی و ایمنی جسمانی آشنا هستند، به خوبی می دانند که از دست دادن ناگهانی جرئت و امید پیامد های مرگباری را به همراه دارد."

گویی امید، تنها دلخوشی فرد می شود، تنها دست آویز او برای زنده ماندن، تنها معنای زندگی او. و وقتی این دست آویز و سنگر آخر فرد، که اصلا از ابتدا هم بی اساس بوده، نابود می شود، زندگی از معنا تهی می گردد و فرو می ریزد.

بارها برای خودم هم پیش آمده که به جای امید بستن به غایتی فی نفسه، به خودِ امید، امید داشتم. این خطرناک است. شاید مسکنی باشد بر زخم ها، شاید محرکی باشد برای بقا، اما پوچ است. به محض محو شدن این امید، تمام دستاوردهایش هم محو می شود. هر چه وابستگی به این امید بیشتر شود، فرو ریختن بعدش هم عمیق تر است.

همه می گویند باید قوی بود، امید داشت، امید را حفظ کرد. بله، اما به چه چیز؟ برای چه چیز؟ و به چه قیمت؟ معناست که به امید اعتبار می بخشد. و الا امید خالی، با تعصب تفاوتی ندارد. و از سویی دیگر، کسی که معنایی برای زندگی ندارد، چگونه می تواند امید داشته باشد؟ در جایی از کتاب فرانکل می گوید:

"وای بر کسی که نه هدفی و نه دلیل و معنایی در زندگی داشته و دلیلی برای ادامه زندگی اش پیدا نکند. چنین کسی در پاسخ به تمام بحث های امید بخش تنها یک جواب می دهد: "انتظاری از زندگی ندارم". دیگر چه نصیحتی می توان به آن ها کرد؟"

تکرار می کنم. آنچه به امید اعتبار می بخشد، معناست. معنا و مفهوم و هدف زندگی است. امید همچو قلابی است که از قعر چاه به بالا پرتاب می کنیم، اما به کجا؟ به کدام هدف؟ باید لبه ای در این چاه باشد که قلاب به آن گیر کند. اما کدام لبه؟ این سوالی است که از هر چیز مهم تر است.

در آخر نیز به همان حرف نیچه که بسیار در کتاب خوانیدم بر می گردم، " کسی که چرایی برای زندگی کردن دارد، از عهده چگونگی آن برخواهد آمد." چرایی زندگی، امید را به همراه دارد، و امید، پیشبرنده ی انسان به سوی هدفش است.

کتاب انسان در جست و جوی معنا از انتشارات شمشاد با ترجمه ی بسیار روان علیرضا ارجاع را به تمامی افرادی که گرفتار امیدِ خطرناک هستند پیشنهاد میکنم.