برای یک مشت اشتراک:) و به احترام همه‌ی ‌ُٔفسکی‌ها

* سلام من آرمانم و دلیل انتخاب اسم اکانتم رو اینجا و کمی درباره‌ی خودم در اینجا نوشتم.

مقدمه

وقتی بچه بودم یه سوالی زیاد پرسیده می‌شد « (متغییر واژه) مورد علاقت کدومه؟» و برای اینکه عجیب به نظر نرسم رندوم می‌گفتم، سبز، قیمه، بسکتبال، کتاب خوندن و... ولی حقیقت این بود که به جز خورشت بادمجون، سوسک، شلغم و ارتفاع همه چی رو دوست داشتم. حالا وقتی توضیحات پویش کتابستان طاقچه رو خوندم هم همین حس رو داشتم من همه‌ی کتابایی که تا آخر خوندم رو از آخر قلبم دوست دارم و با همشون زندگی کردم برای همین بعضیاشون که معروف ترن رو در بخش معروف‌ها نوشتم که سرسری رد بشم ولی اونایی که شاید حداقل به تصور محدود من از اطرافم کمتر شناخته شدن رو مفصل تر می‌گم.

راهنمای بخش‌ها
مقدمه:
توش از خودم و رابطم با طاقچه گفتم. اگه مقدمه‌ی مترجم توی کتابارو می‌خونین بخونینش.
گذر از همه‌ی معروف‌ها:
راجع به کتاب معروفایی که دوست دارم کوتاه گفتم. اگه عاشق لیست‌های ده‌تای برترین بخونین.
کتابایی که شاید بخواید:
راجع به کتابایی که دوستشون دارم ولی فک می‌کنم زیاد دیده نشدن و خودم توی کتابخونه‌ی طاقچم دارم. اگه بین مهمونی بزرگ به همراه مسکرات و لب ساحل با کلاه حصیری کتاب خوندن، دومی رو انتخاب می‌کنید بخونید.
خدافظی:
توی این بخش التماس می‌کنم بهم اشتراک رایگان رو بدن:) اگه کارمند طاقچه‌ هستین بخونید.

قبلش البته یه توضیح کوتاه از تصورم راجع به برند طاقچه، طاقچه برای من محترم تر از فیدیبوست. میتونم تشبیهش کنم به حسی که از سری‌های اول همشهری داستان، در مقابل همشهری داستان فعلی می‌گیرم. یه علاقه و عشقی توی طاقچه هست که توی فیدیبو نیست. یه جور شبیه دانشجوهایی که برای مهاجرت درس می‌خونن (فیدیبو) و دانشجوهایی که پشت بوفه دانشگاه در حین خوردن چایی راجع به ایده‌هاشون حرف می‌زنن(طاقچه). با وجود اینکه طاقچه بعضی وقتا اعصابم رو از نداشتن کتابا خورد می‌کنه یا مثلا سبد خرید که سرویس کرده:))) اما هنوز مثل ترجیحم توی خرید از هایپرمارکت محل که جنسارو به قیمت میده در مقابل افق کوروش که با کارخونه دار بسته که جنس رو قیمت بالا بزنه، از ملت بیگاری بکشه و... ترجیح می‌دم از طاقچه خرید کنم.

گذر از همه‌ی معروف‌ها

بوکوفسکی دوست داشتنی

عامه پسند بوکفسکی اولین برخورد من با بوکفسکی بود که بعدن شد یکی از آدم‌های مورد علاقم، از تعهدش به همون انتشارات اولی که باهاش کار کرده تا همه‌ی جلسه‌های شعرخوانی که با قلب گرفته، مست رفته و همه‌ی عکس‌هاش که شبیه بابایی (پدر مادرم) کلاه کشی بافتش روسرش کشیده.

راجع به عامه پسند اگه بخوام بگم میتونم بگم تم شوخی و شخصیت‌ها شبیه فیلم Seven Psychopaths مارتین مک دوناس، اگه فیلم رو ندیدین بگم که اگه بچگی عاشق فیلم‌های وسترن اسپاگتی و بعدن عاشق نوآر بودین یا اگه یه جایی آتیش بگیره و مردم در حال دویدن باشن،‌شما اول سیگارتون رو روشن می‌کنین و بعد می‌رید سمت سطل آب برخلاف بقیه که دارن دور میشن، حتما ازش خوشتون میاد. البته اگه به سلین هم ارادت خاصی دارید بخونیدش. بوکفسکی کتاب‌های دیگه‌ای هم داره که همه خفنن! ام تو طاقچه نیستن فعلا متاسفانه.

Charles Bukowski drinking on the set of the French TV program Apostrophes hosted by Bernard Pivot (1978)
Charles Bukowski drinking on the set of the French TV program Apostrophes hosted by Bernard Pivot (1978)


البته «طاهر جام بر سنگ» می‌گه: «بعضی از ترجمه‌های چارلز بوكوفسكی به فارسی، آنقدر سانسور شده كه آنها را می‌توان «بوكوفسكی محجبه» ناميد. بوكوفسكی، اين پیرمرد هرزه و الكلی اما عاصی و شورشی در زبان فارسی مسلمان شده است.» ولی به نظرم خوندنشون هنوز هم بسیار بسیار جذابه.

پدر داستایفسکی

راجع به داستایفسکی فک نمی‌کنم به فارسی کسی تا به حال بهتر از پادکست اپیتوم بوکس توضیح داده باشه. ۶ تا اپیزوده که همشون رو توی همون لینک می‌تونید پیدا کنید. فارغ از همه‌ی کتاب‌های معروف داستایفسکی که همه اگه حتی یک بار دم غرفه‌های شهرداری و کتاب‌ فروش‌های کنار خیابون ایستاده باشن چششون خورده، میریم سراغ مجموعه داستان کوتاه رویای آدم مضحک که فوق العادس:))) طنازی سیاه در عصر بروکراسی،‌پر از قابلیت معادل سازی با حال:))) اگه اهل خوندن داستان کوتاه توی هر طیفی هستید و وسواس تلفظ درست اسامی شخصیت‌های کتاب رو ندارید گزینه‌ی خوبیه برای خوندن.

The picture shows Dostoyevsky 21/22 March 1874 in the guardhouse at the Haymarket. He served there the arrest because of a censorship offense.
The picture shows Dostoyevsky 21/22 March 1874 in the guardhouse at the Haymarket. He served there the arrest because of a censorship offense.


این از بخش معروف‌ها که واقعا اینارو هم چون شاید کمتر خونده باشن گفتم چون خیلی زیادن واقعا و گفتم انتخاب چنتاشون واقعا سخته.

کتابایی که شاید بخواید

برای اینکه می‌خوام به طاقچه لینک بدم فقط کتاب‌هایی رو می‌گم که خودم توی کتابخونم دارم:

۱. اگه افسرده هستین یا فکر می‌کنین تنها هستین به نظرم کتاب ظلمت اشکار به شدت براتون جذاب خواهد بود، البته اوایل کتاب رو تحمل کنید و توصیه می‌کنم بعد از خوندن کتاب مقدمش رو بخونین و اگه وقت می‌کنین قبلش راجع به ویلیام استیرن یه ریز مطالعه ای بکنید. از اونجایی که صد سال یکبار تجدید چاپ میشه به نظرم وجودش توی طاقچه نعمته.

نقل و قول به زبان اصلی بی زیرنویس:)
نقل و قول به زبان اصلی بی زیرنویس:)


۲. بهترین دوست دوران کودکی من شل سیلوراستاین بود و اگه تا حالا راجع به لافکادیو چیزی شنیدین یا نشنیدین حتما بخونینش. And now . . .a story about a very strange lion—in fact, the strangest lion I have ever met.” داستان شیری که جواب گلوله رو با گلوله می‌ده، سنتون مهم نیست. من سه نسخه دارم و تا سال‌ها هدیه می‌دادمش توی تولدها. داستان ترکیبی‌ه از تجمل، شیر، اسلحه، تیر اندازی و مارشمالو. تنها رمانی که از شل سیلوراستاین خوندم. کلی شعر یا شبه داستانک هم داره که فوق العادس اونارو هم اگه دوست داشتین بخونین.

داستان دونالد
داستان دونالد


۳. رمولوس کبیر، داستان شبه تاریخی و بیشتر تخیلی رومولوس، آخرین پادشاه امپراتوری روم است که اندیشمند و افسرده شده. اگر افسرده اید. اگر فلسفی میخندید. اگر همیشه دلتان میخواست کتابتان اسمش جذاب و فلسفی-تاریخی به نظر برسد اما از خواندش هم لذت ببرید این کتاب برای شماست. نکته ی دیگه اینکه برخلاف اسمش و واژه ی شبه تاریخی، به هیچ وجه شبیه متن های دیگری که در اسمشان کبیر دارند نیست، زبان امروزی و ترجمه و داستانی روان داره.

اجرای مادرید
اجرای مادرید

اینم ازون کتاباس که تا حالا کلی از نسخه‌هاشو کادو دادم متاسفانه صد سال یکبار تجدید چاپ میشه و وجودش توی طاقچه نعمته.

۴. راجع به مدیریت با بازده بالا توضیح خاصی ندارم به جز اینکه معدن انتقال تجربس برای کسایی که میخوان رهبر یا مدیر باشن. خروجی سال‌ها تجربه‌ی پربار مدیرعامل اینتل.


خدافظی:)

من همرو راس گفتم اشتراک یک ماه رایگانم رو بدییییییییییییییییییییین:)))))))))))

نام کاربریم توی طاقچه: velnevis

شما هم می‌تونین شرایط پویششون رو اینجا بخونین. به هرکی متن بنویسه یک ماه اشتراک رایگان می‌دن.