خوندم و می خونم و عاشق خوندن هستم ولی ، ، ، ارزشمندترین چیزا رو از خود زندگی یاد گرفتم ، وقتی گوشامو تیز کردم !
برباد رفته ، روایت عشق در سال های جنگ
حدود ده ، یازده سالم بود که رمان برباد رفته رو خوندم . یادمه ی روز تعطیل از عید نوروز بود و ماهم رفته بودیم خونه مادر بزرگم . حدود سی سال پیش ! رمان برباد رفته تازه چاپ شده بود و یکی از خاله هام اونو خریده بود . سه جلد بود و هر جلد بیشتر از سیصد صفحه ! در مجموع چیزی حدود 12۰۰ صفحه !
خاله م کتاب رو آورد و گفت : « بیاین شبا با هم اینو بخونیم میگن خیلی قشنگه » . روز اول ساعت هفت یا هشت شب بود که شروع به خوندن کردیم و یادمه اینقدر محو قصه شدیم که موقع شام چندین بار ما رو صدا زدن که بیاین و شام بخورین ولی قصه برای ما از غذای اون شب خوشمزه تر بود !
من و خواهرم و خاله م نوبتی چند صفحه ای می خوندیم و بقیه گوش می دادن . اینقدر قصه و شخصیت هاش برامون جالب بود که کل سه جلد رو در دو روز و نصفی خوندیم ! !
هنوز تصویرایی که از اون داستان تو ذهنم ساختم مثل آدم های واقعی جلو چشمم هست . شروع داستان مهمانی در عمارت دوازده بلوط ، دختر بسیار زیبایی که همه پسرهای دهکده عاشق مراوده با هاش بودن رو توصیف می کرد که نزدیک یکسری پله نشسته و همه پسرها دوره ش کردن و با هم صحبت می کنند.
اسکارلت اوهارا ، قهرمان اصلی قصه
اسکارلت اوهارا ، قهرمان اصلی قصه ! زن بسیار زیبایی که کلی هواخواه داره، شخصیتی که درگیری احساس و عشق و تلاش برای بقا در سال های سخت جنگ رو به ما نشون میده. شخصیت جالبی داره ! تا به مشکلی میخوره به خودش میگه : بعدا بهش فکر میکنم !
علیرغم اینکه شخصیت اسکارلت خیلی برجسته نشون داده میشه ولی مارگرت میچل با قلم توانای خودش شخصیت های دیگه ی داستان رو هم پررنگ میکنه . شخصیتی به نام مِلانی که با اتفاقات ریز ریز خلق شده توسط نویسنده همه مون به مهربونی ش پی می بریم !
اسکارلت عاشق پسری به نام اَشلی ویلکز میشه .اسکارلتی که همه ی پسرهای دهکده عاشق یک قدم زدن با اون هستن علیرغم تلاش بسیار زیادی که برای بدست آوردن اَشلی میکنه به طرز عجیبی شکست میخوره. البته در طول قصه خیلی خوب علت موفق نشدن اسکارلت به ما نشون داده میشه .
ظرافت نویسنده در نشون دادن نشدن های زندگی !
زمانی که جنگ اتفاق میفته خیلی خوب می بینیم که آدم ها چقدر تغییر می کنن! چقدر برای گذروندن زندگی روزانه و حتی گاهن
داشتن نونی تو سفره از خط قرمز هاشون رد میشن ! جاهایی هم می بینیم که چقدر ی آدمی زور میزنه تا به چیزی برسه اما موفق نمیشه !
اسکارلت شخصیت خیلی پیچیده ای داره ! روایت قصه در دورانی اتفاق میفته که خانم ها پیراهن هایی بلند با دامن پف دار می پوشیدند و موهاشون رو شنیون می کردندو کلاه سرشون میزاشتن .
خوندن این کتاب اتفاق خیلی خوبی تو زندگیم ونقطه عطفی در رُمان خوانی من بود ! من این شانس رو داشتم که بعد از خوندن کتاب فیلم ش رو هم دیدم ! وای خدایا ! شاهکار بود ! عینا مثل داستان اصلی و بسیار خوب به اون پرداخته شده بود . وی وی اَن لی ، هنرپیشه اسکارلت بود زنی با چشمان سبز و موهای مشکی ! ! کلارک گیبل و چندتا هنرپیشه معروف دیگه هم تو این فیلم بازی کردند و فیلم تونست ۸جایزه اسکار رو ببره !
برای من اما جالب ترین شخصیت قصه رِت باتلِر بود. مرد خوش تیپ و پولداری که او هم عاشق اسکارلت بود به دیدنش میومد اما اصلا به روی خودش نمی آورد که چقدر اسکارلت رو می خواد! یکی از صحنه خیلی جالب که به دیدن اسکارت اومده بود بعد از مدتی تنهایی در حالیکه رِت آماده می شد تا بره اسکارلت رو به اون میکنه و میگه :نمی خوای خداحافظی گرم تری با من کنی ؟ ! و در حالیکه خواننده منتظر بوسه ی رت باتلر بر گونه ی اسکارلته رِت به سردی خداحافظی می کنه و می ره ! !
صحنه های زیادی از این قصه در مخیله م نقش بسته . یکی دیگه از این صحنه ها هنگام فشار بسیار شدید اقتصادی بر خانواده زمانی که قراره اسکارلت به منظور دریافت کمک به دیدن فردی بره اما لباس مناسب نداره ! کلی فکر می کنه که از کجا پول جور کنم یا لباس از کجا بیارم ولی به نتیجه نمی رسه ! در نهایت پرده ی خونه رو می کَنه و از اون یک پیرهن قشنگ می دوزه و میره !
دوست ندارم بیشتر از این توصیف کنم ! حیفه که داستان اصلی لو بره ! توصیه می کنم این داستان زیبا رو بخونین بهتون قول میدم که لذت می برین . اگر فیلم ش در دسترس شما بود مراقب باشین که با این وسوسه که قصه رو نخونم و فیلم رو ببینم گول نخورین ! وقتی شما کتاب رو می خونین تک تک شخصیت ها و آدم های قصه رو خودتون خلق می کنین . مدل خونه ، چیدمان مبل ها ، سبک اتفاقات رو خودتون کارگردانی می کنین و این خیلی شیرینه !
من این پست رو برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشتم . این روزها که قیمت ها بسیار بالا رفته شاید تهیه یک کتاب سه جلدی با 1200صفحه رقم زیادی باشه اما نگران قیمت نباشین ! این کتاب در اپلیکشن و سایت طاقچه موجوده و شما با رقم بسیار کمی میتونین به اون دسترسی داشته باشین و هر جا که موبایل تون باهاتون باشه کتاب هم با شماست .میتونین کم کم بخونین و لذت ببرین !
این هم لینک این کتاب در طاقچه :
https://taaghche.com/book/4930
برباد رفته رو بخونین و آدم های قصه رو تو ذهن تون بسازین
یادتون باشه که اگر کتابخون هستین یا نیستین حیفه که خوندن این داستان بی نظیر رو از دست بدین .
مارگرت میچل نویسنده این کتاب روزنامه نگار بود و این تنها رُمانی ست که در طول زندگی ش و منتشر کرد. میچل در سن 48 سالگی به علت تصادف فوت کرد. شاید اگر بیشتر زندگی می کرد داستان های جذابی ار این دست بیشتر می نوشت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
من ملاله هستم
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: دایی جان ناپلئون
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:کتاب بیروت 75