درباره کتاب نیلوفر و مرداب

کتاب جالبی که به تازگی خواندم با موضوع امید و امیدواری است این اولین پست من برای شرکت در چالش کتاب خوانی طاقچه هستش، اسم کتاب نیلوفر و مرداب اثر تیچ نات هان
کتاب درباره هنر رنج کشیدن و رو به رو شدن با آن است و جهان بینی تازه ای به من داد که رنج و شادی مکمل و همراه یکدیگر هستند و هیچ یک از دیگری جدا نیست و همواره مقرون و قرین با یکدیگر هستند، در کتاب نویسنده میگه رشد نیلوفر های خوشبو (شادکامی) وابسته به گل و لای بدبو (رنج) هستش آگاهی از این موضوع باعث میشه آدم تمرکزش رو از روی نا امیدی و ترس حاصل از رنج برداره و روی جنبه های مثبت رنج کشیدن بزاره به بیان دیگر مهارت شاد بودن مترادف است با مهارت درست رنج کشیدن وقتی که رنج و سختی هامون رو بپذیریم و درک کنیم نیازی نیست از رنج هامون هم رنج بکشیم چون هر آدمی به اندازه کافی(برای رشد و سعادت) رنج داره!
نکته دیگری که در کتاب اشاره شده این است که رنج و شادی یک معنای مطلق نداره چیزهایی که برای شما رنجِ برای من به منزله شادیِ و بالعکس، بارونی که تعطیلات و سیزده بدر شما رو خراب میکنه واسه کشاورز نعمته!
در کتاب نویسنده میگه بهترین راه حل واسه تسکین و دگرگونی رنج ها "ذهن آگاهی" هستش؛ ذهن آگاهی یعنی زندگی در لحظه حال یعنی در هر لحظه بدونی که داری چیکار میکنی و به ضمیر خودت آگاه باشی که یه تمرین مفید برای تقویت اون تمرین تنفس آگاهانه هستش به وسیله ذهن آگاهی شجاعت رو به رو شدن با رنج و سختی رو پیدا میکنیم و دیگه ازش فرار نمیکنیم.
برای مبارزه با خودگویی های درونی و نشخوار ذهنی بهترین راه حل تمرین تنفس آگاهانه است؛ حواس پرتی هایی مثل شبکه های اجتماعی یا فست فود و امثالهم راه حل نیستند فقط فرار از واقعیت هستند و حال ما را بدتر میکنند، تنفس آگاهانه ذهن و بدن را با هم متحد میکند و ما را به لحظه ی حال میاورد.
بعضی اوقات برای اینکه به لحظه حال بیاییم و تاثیر ذهن آگاهی رو لمس کنیم باید از یک تلنگر کوچک استفاده کنیم که به اون زنگ ذهن آگاهی میگیم، این زنگ که میتونه واقعی یا ذهنی باشه یه وسیله عالی هشدار دهنده است که بسه دیگه به لحظه حال بیا!
در کتاب نویسنده میگه که ما و اجدادمان یکی هستیم دست من دست پدرم هست و رنج من رنج او و در واقع میخواهد وحدت وجود رو بیان بکنه...
یکی از علت های بزرگ رنج کشیدن، ترس از مرگ است، اما ترس از مرگ واهی است چون زندگی و مرگ از هم جدا نیستند هر روزه میلیون ها سلول در بدن ما میمیرد و میلیون ها سلول متولد میشود اگر مرگی نباشد اساساً تولدی هم نیست.
در زمینه ارتباطات و درک دیگران نویسنده میگه که اگر شخصی به شما آسیب زد و باعث رنجش شما شد شاید ظاهراً او خوشحال و خرسند به نظر برسد اما درون آن شخص نا متلاطم است و همین عامل است که باعث میشود باعث رنجش خود و دیگران شود، این شخص مستحق تنبیه کلامی یا رفتاری نیست بلکه محتاج کمک است و بهترین راه برای نشان دادن شفقت و محبت خودمون به اون شخص گوش دادن است.
رنج ها به دو دسته رنج های کوچیک و بزرگ تقسیم بندی میشن رنج های بزرگ مانند از دست دادن عزیزان یک فقدان و درد واقعی است ولی بسیاری از رنج های دیگری که میکشیم کوچک هستند و اگر بدون تعصب و قضاوت به آن ها نگاه کنیم آنقدر ها هم بزرگ نیستند نباید با واکنش نشان دادن، داستان پردازی و اضطراب این رنج های کوچک را به رنج های بزرگ و دردناک تبدیل کنیم.
یکی دیگر از دلایل درد و رنج مقایسه کردن خود با دیگران است، شما نه از هیچکس برتر یا کمتر هستید، حتی شما با هیچکس برابر هم نیستید اساساً مقایسه کردن باعث انزوا و بینش جدایی طلبی و توهم جدا بافتگی میشود.
پنج شیوه ای که برای آبیاری بذر شادی نویسنده نام برده شامل، رها کردن، پرورش بذرهای مثبت، ذهن آگاهی بر پایه لذت، تمرکز کردن و بصیرت که شرح هر یک به تفضیل در کتاب موجود است، در فصل آخر کتاب نویسنده میفرماید که شادی مسئله ای شخصی نیست به عبارتی شادی شما به شادی کل جهان اضافه میکند و رنج شما نیز به رنج جهان...
در کل کتاب بسیار معنوی است که انسان را به سمت انسانیت، صلح و سازش با خود، دیگران و جهان هستی دعوت میکند، پیشنهاد میکنم که حتما این کتاب رو بخونید باشد که در شادی جهان سهیم باشیم، یا حق.