سداریس؛ نویسنده‌ای که به روزگار می‌خندد!

مجموعه ‌داستانی که با نام مادربزرگت رو از این‌جا ببر به فارسی ترجمه شده است، اثر نویسنده‌ی طنزپرداز آمریکایی دیوید سداریس است. این مجموعه داستان های کوتاه را پیمان خاکسار به فارسی برگردانده و توسط نشر چشمه منتشر شده است. یازده بخش کتاب برگرفته از زندگی سداریس است که مانند تمام آثارش با صداقت تمام به نگارش درآمده است.

[این یادداشت از سری پست‌های «معرفی کتاب خوب» را به قلم محمدرضا نیکخواه، نویسنده‌ی وبلاگ طاقچه، می‌خوانید.]



سداریس بی‌لکنت از خانه، خانواده و تفاوت‌هایش می‌گوید. از شهر کوچکی که چشمش را آن‌جا باز کرده و بالیده؛ «وقتی به کلاس نهم می‌رسی و هنوز چشمت به یک پانتومیم نیفتاده تازه می‌فهمی در یک ده‌کوره زندگی می‌کنی.» از خانواده‌ای که برایش مامن آن‌چنان آرامی نبوده تا او طعم فضایی پرطعنه و تنش را از همان ابتدای کودکی بچشد؛ «پدر و مادرم دوازده سال بود ازدواج کرده بودند و یایا هنوز حاضر نبود اسم عروسش را به زبان بیاورد. پدرم غلط اضافه کرده بود و با یک غریبه ازدواج کرده بود...». از بیماری‌ها و آشفتگی‌های کودکی‌اش که بیش از آن‌که حسی از تلخی داشته باشد با زبان طناز او به شیرینی روایت شده؛ «در قدم سیصد و چهاردهم تیر چراغ‌برق را لمس می‌کردم و پانزده قدم بعد وسواس می‌گرفتم که آیا دستم را به جای همیشگی زدم یا نه.».

بین فرد فرد ابنای بشر تفاوت وجود دارد. رنگ‌، زبان‌، شیوه‌ی زیست، نوع نگاه به پدیده‌ها و هزاران عرصه‌ی متفاوت برای ظهور این اختلاف‌های ناگزیر وجود دارد. گاهی در هزارتوی جبر (از ژنتیک گرفته تا زادگاه) قرعه به‌نام کسی می‌افتد؛ سری از میان سرها بلند می‌شود، چهره‌ای از میان چهره‌ها رخ می‌نماید و می‌شود نامی جداشده از میان نام‌های دگر، تا نه‌تنها زندگی به‌کامش باشد، تاریخ نیز هماره به‌یادش داشته باشد. اما برخی تفاوت‌ها نیز می‌تواند انسان را به قعری نافرجام فرو‌کشد. احتمالا سداریس با باری که از کودکی در خانواده‌ای که شرحش رفت به دوش کشیده، بیش از فرصت با تهدید مواجه بوده است. اما او بیش از هر واکنشی به روزگار خندیده است. این کتاب بخشی از لبخند او به دنیا با تمام تلخی‌هایش است. مهم‌ترین ویژگی کلمات سداریس، سادگی آن‌هاست. روایتی روان، صادقانه، دلنشین که به آسانی پیش می‌رود و جهانی جذاب را پیش روی خواننده قرار می‌دهد. از میان وقایع روزمره جذابیت ساختن و نیز درک این جذابیت نیاز به توانایی دارد. سداریس از پس این هدف برآمده و راه را برای همذات‌پنداری مخاطبانش نیز هموار کرده است؛ از این روست که تعداد مخاطباش همیشه رو به فزونی‌ست. در نهایت باید بر نقش پیمان خاکسار و ترجمه‌ها‌ی کم‌نظیرش در اقبال خوانندگان فارسی‌زبان به سداریس تاکید کرد.

در بخشی از کتاب می‌خوانید:

«زمان استراحتم دوروبرشان می‌پلکیدم تا با شنیدن داستان خلاف‌کاری‌های‌شان ایده‌ای چیزی به ذهنم برسد. مثلاً فکر کنم «بالاخره فهمیدم که همهٔ ما زندونی ذهن خودمون هستیم.» یا «بالاخره فهمیدم که آزادی بزرگ‌ترین هدیه‌ایه که به انسان ارزونی شده.» دوست داشتم این آدم‌ها را مثل فندق بشکنم و مغزشان را غربال کنم و درس‌هایی استخراج کنم حاصل یک عمر پشیمانی. متأسفانه از آن‌جایی که بیشتر عمرشان را پشت میله‌های زندان سپری کرده بودند، زنان و مردان همکارم هیچ‌چیز جز از زیر کار دررفتن یاد نگرفته بودند.»



برای خرید کتاب مادربزرگت رو از اینجا ببر! می‌توانید از لینک زیر استفاده کنید.

https://taaghche.com/book/42991/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AA-%D8%B1%D9%88-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AC%D8%A7-%D8%A8%D8%A8%D8%B1