مجتبی شکوری، معلم،معلم و اگر هزاااار بار دیگر هم به دنیا بیایم باز هم معلم.
عکاسی، بالنسواری، عشق و اندوه
دو چیز را که تا حالا کنار هم قرار نگرفتهاند، کنار هم میگذراید و بعد جهان تغییر میکند.
جولین بارنز، نویسنده این کتاب هم چنین کاری کرده است. در نگاه اول، عکاسی، بالنسواری، عشق و اندوه کاملا بیربط به هم به نظر میرسند، اما روایت نویسنده که رقصی است میان تاریخ و حافظه وداستان رابطه نامرئی و البته عمیق بین این عناصر را آشکار میکند.
آغاز کتاب داستان کسانی است که حدود دویست سال قبل، سودای پرواز با بالن را در سر داشتند. در زمانهای که عموم مردم معتقد بودند، خدا اگر میخواست انسان پرواز کند به او بال میداد؛ در دورهای که رسیدن به ابرها جسارت به قلمرو خدایان بود؛ عدهای سوار بر سبدهای حصیری و آویزان از یک بالن، مرتکب گناه ارتفاع میشدند. جنون این ماجراجویان جایی آشکارتر میشود که بدانیم در آن سالها طراحی یک بالن به قدری ابتدایی بود که تنها تصمیم آغاز سفر و جدا شدن از خاک با مسافران بود. و فرجام داستان، اینکه بالن کجا فرود بیاید یا درهم بشکند را، آسمان و بادهای سرکشش تعیین میکردند. عجیب آنکه در دورهای که زیاد پیش میآمد مسافران زنده یا سالم به زمین باز نگردند، هنوز این ماجراجویی عاشقانه متقاضیان سرسخت خودش را داشت.
آن سالها بالنسواری یک داستان عاشقانه بود و این روزها هر داستان عاشقانهای شبیه به بالنسواری است. عشق هم نوعی ارتکاب گناه ارتفاع است و شاید به همین دلیل «هر داستان عاشقانه، بالقوه یک داستان اندوه نیز هست.»
ما سی سال باهم زندگی کردیم، من سی و دو سالم بود وقتی باهم آشنا شدیم و شصت سالم بود وقتی او مُرد. از تشخیص بیماری تا مرگ تنها سی و هفت روز طول کشید
جولین بارنز سی سال سوار چنین بالنی بوده است، عشقی را آغاز کرده، از زمین و زمان دور شده، مخاطرات مختلفی را کنار همسفرش از سر گذرانده، بکرترین بادها گونههای روانش را نوازش کرده است و بعد ناگهان طوفانی بیرحم او را به زمین کوبیده است. هماندوهش مرده است.
رنج هرچیزی دقیقا همسنگ ارزش آن است؛ هرچقدر بیشتر ارتفاع گرفته باشی شدیدتر سقوط میکنی و حالا در روزهای دشوارِ این انسان، بزرگترین رنج این است که: یکی هست که نیست. از اینجا به بعد کتاب داستان شجاعت مردی سوگوار است که تلاش میکند به التیام برسد.
جهان سراسر عدم قطعیت است، سرشار از عواملی دور از دستهای کنترلگر ما، جهان به راه خود میرود و همهچیز را نیز با خود میبرد. تناقض این است که اگر از حاشیه امن زندگی بیرون نرویم هرگز ماجرایی برای تعریف کردن نخواهیم داشت؛ ولی اگر پیله خود را بشکافیم نیز با سیلی از ناشناختههای قدرتمند مواجه خواهیم شد، این یکی از مهمترین دوگانههای زیستن است: امنیت یا کشف؟ افسردگی یا اضطراب؟
تقریبا همه ما با بلیطی در جیبمان به این جهان میآییم، بلیطی که میتوان با آن سوار بالن شد، لحظهای ارزشمند را در حافظهی زندگی عکاسی و ثبت کرد و عشق و زندگی را با همه زیبایی و ویرانگریش تجربه کرد. تصمیم اینکه این سفر را آغاز کنیم یا نه، اینکه چقدر ارتفاع بگیریم، اینکه در چه آسمانی اوج بگیریم با ماست و اینجا هر تصمیمی قابل احترام است. این کتاب در اوج واقعبینی، با روایت کردن همه رنجهای پرواز، از گم شدن گرفته تا سقوط، و با تصویری از شکوه زیستن شجاعانه،پرسش مهمی را پیش روی ما میگذارد، پرسشی که پاسخ به آن شاید تمام یک زندگی را تحت تاثیر قرار دهد: آیا تو سوار بالن خواهی شد؟
«عکاسی، بالنسواری، عشق و اندوه» کتابی است که برای معرفی در پویش کتابستان طاقچه انتخاب کردهام. در پویش کتابستان قرار است هر کسی یادداشتی دربارهی کتابی که دوستش داشته بنویسد و از بقیه دعوت کند تا آن کتاب را بخوانند.:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: پیرمرد و دریا
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: یخچال انیشتین
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: من چگونه اروین یالوم شدم