من دوست ندارم بزرگ شوم ...
مروری بر کتاب خط مقدم _ هدی قاسمیان
آن قدر کتاب از آدم های بزرگ وجود دارد و سال به سال بیشتر می شوند که تو نمی دانی کدام را انتخاب کنی تا بخوانی . در روزگاری که قدم به سمت رشد و خودشناسی بر می دارم در روزگاری که در ساده ترین ها و سخت ترین عقایدم لکه های شک افتاده است و در روزگاری که می خواهم از بزرگان یاد بگیرم کتابی به دستم رسید که فکر کردم در این رشد تعالی به من کمک می کند .
خط مقدم کتابی درباره دو سال شهید حسن طهرانی مقدم است . این کتاب تنها به دو سال از زندگی ایشان و بیشتر بخش موشکی می پردازد که من در مواجه با این نکته خیلی خوشحال شدم چون این مسئله ی بسیار مهمی است که در کتاب ها و فیلم ها باید به آن توجه شود که اگر بخش کوتاهی از داستان را بازگو کنی و این برای مخاطب جا بیفتد بهتر از هزار محتوایی است که تنها یک داستان ساده و خلاصه را بازگو می کنند.
جلوتر که رفتم متوجه شدم این کتاب درباره دو مسئله بسیار نخصصی موشکی صحبت می کند ، موضوعات فنی موشکی مانند اینکه کجا پرتاب کنیم و ... و موضوعات استراتژی مانند ( از کجا بخریم و چه کشوری حاضر به همکاری است و .... ) البته بخش استراتژی غالب بر همه ی موضوعات بود . من با خودم می گفتم که این مسائل تخصصی نه جذابیتی نه اهمیتی نه سودی برای من نوجوان دارد . اما کمی جلوتر که رفتم داستان صفحه به صفحه برای من جذاب تر می شد و همه آن به خاطر این بود که بیشتر در حال و احوال داستان قرار می گرفتم چون نویسنده توانسته بود بسیار خوب فضای آن دوران و هیجانات و اشتیاقات را برای ما به تصویر بکشد .
چیز دیگری که به نظر من بی سود و بی اهمیت بود استراتژی های داستان بود که من فکر می کردم هیچ اهمیتی ندارند و به من سودی نمی رسانند ولی در یک شب بارانی که تکه هایی از سریال جومونگ را دیدم و در این سریال عمیق شدم به این فکر کردم که چرا این سریال مهم است یا اصلا چرا کشوری می خواهد که چنین سریالی بسازد ؟ سریالی که همه آن استراتژی هایی برای مقابله با دشمن است ؟ قطعا و حتما می خواهد 1 مردم خودش را با استراتژی ها آشنا کند و پس از آشنایی این ها را به مردمش یاد بدهد 2 مردمش را با مهم ترین نکته یعنی تاریخ آشنا کند . خط قدم هم همین است ما در خط مقدم یاد می گیریم که چه زمانی چه کار را بکنیم و با دانستن گذشته ای نه چندان دور به چه کشور های اعتماد کنیم و نکنیم و ....
تا اینجا همه ی نکاتی بود که در حین خواندن کتاب با آن ها کلنجار می رفتم و سعی داشتم به نتیجه ای منطقی برسم . اما وقتی کتاب را بستم فهمیدم که چقدر تصورات من از جنگ با حقیقت آن فرق داشت . همیشه فکر می کردم در سال 59 رژیم بعثی حمله می کند و هرکسی هم می توانسته به جنگش رفته با این داستان های اسطوره ای که ما حتی سیم خاردار نداشتیم و گاهی اوقات با گل می جنگیدیم ، پایمان قطع می شد و باز هم می جنگیدیم اما نمی دانستم آن پشت چه سیاست ها و چه فکر هایی بوده است . پشت خط مقدم جبهه خبرهایی بوده است که برای اولین بار در خط مقدم خواندمشان و آن لحظه احساس کردم چه قدر چیز نمی دانم و چقدر باید بدانم باید روزی آن قدر خوب یشوم تا قلمم را بچرخانم و از آن حس آن شب پایان کتاب بنویسم .
با همه ی صحبت های من درباره کتاب احتمالا متوجه شده اید که من پیش از خواندن کتاب تصویر کاملا متفاوتی از محتوا و داستانش داشتم و به مرور تصورم عوض شد البته این تلاش خودم هم برای پافشاری نکردن روی تصوراتم هم بود . این کتاب و داستانی که این هفته خواندم به مراتب بهتر از تصوراتم بود و احساس می کنم به جای حرف های تکراری ( که البته دوست داریم حرف تکراری بشنویم ) چیز های جدیدی به من اضافه شده است و فهمیدم که باید بیشتر و بیشتر بدانم .
این کتاب جذاب و خواندی را می توانید از طاقچه دریافت کنید ...
https://taaghche.com/book/67685
نرم افزار کتابخوان طاقچه نزدیک ترین کتاب فروشی به شماست که می تونید کتاب ها رو به صورت قانونی و الکترونیک دانلود کنید . یه کتابخونه هم داره که می تونید عضوش بشید و کتاب امانت بگیرید ، اینجوری به سلامتی درخت ها هم کمک می کنید :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
برباد رفته ، روایت عشق در سال های جنگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی چالش کتابخوانی طاقچه ۱۴۰۱ و جوایز آن
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها