نقدی بر کلارا و خورشید

https://taaghche.com/book/95168/%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF


* هشدار: مطلب حاوی اسپویل می‌باشد!

داستان از یک فروشگاه ربات‌های هوشمند شروع می‌شود. این ربات ها‌ ای اف (artificial friend) نامیده می‌شوند؛ یعنی دوست‌های مصنوعی برای نوجوان‌ها تا تنهایی‌شان را پر کنند. کلارا یکی از این ربات‌ها از مدل بی۲ است. هر ربات ‌ای اف علاوه بر ویژگی‌های خاصِ مدل خود ویژگی‌های منحصر به فردی هم دارد. کلارا از قدرت مشاهده دقیق، تحلیل و همدلی ویژه‌ای برخوردار است. همه ربات‌ها در فروشگاه با انرژی خورشید کار می‌کنند. ربات‌های جدیدتر در ویترین قرار می‌گیرند و علاوه بر شانس بیشتر برای دریافت نور خورشید، شانس بیشتری هم برای دیده شدن و خریده شدن دارند. این قانون فروشگاه است. اما از آن طرف هم، ربات‌های بی۳ که جدیدتر هستند، خودشان از ربات‌های قدیمی‌تر فاصله می‌گیرند تا مبادا با آن‌ها اشتباه گرفته شوند. گفته می‌شود ربات‌های بی۳ علیرغم پیشرفت‌های خوبشان قدرت همدلی کمتری دارند.
شاید از خود بپرسیم چرا باید کتابی از زبان یک ربات درمورد قوانین دنیای ربات‌ها بخوانیم؟ موضوع همین جاست! این قوانین و رفتار‌ها محدود به دنیای ربات‌ها نیستند؛ در واقع آدم‌ها هم می‌توانند مثل ربات‌های این فروشگاه، با هم برای عرضه شدن رقابت کنند، جایگزین یکدیگر شوند و از هم فاصله بگیرند تا مبادا با همدیگر اشتباه گرفته شوند. (همانطور که در دورهمی از ریک فاصله گرفتند چون یکی از آن‌ها نبود!)
آدم‌ها در داستان دو جور هستند: ارتقا یافته و ارتقا نیافته. ارتقا یافته‌ها آن‌هایی هستند که برای بهبود عملکردشان دستکاری ژنتیکی شده‌اند؛ برای اینکار پول لازم است و قمار بر سر زندگی؛ چون اینکار آنقدر‌ها هم بی‌خطر نیست! البته قانون گذار‌ها از ارتقا یافته‌ها حمایت می‌کنند و ارتقا نیافته‌ها در برابر آن‌ها تقریباً شانسی برای ادامه تحصیل و زندگی خوب ندارند.
جوزی بازی‌ای را برای مادر توصیف می‌کند که خیلی دور از تصویر جامعه‌اش نیست: "مامان، فقط بازی این طور طراحی شده. هعی آدم‌های بیشتری رو سوار سوپرباس می‌کنی و اگه نتونی راه درست رو پیدا کنی ممکنه بهترین آدمهات رو توی تصادف از دست بدی" و ریک، دوست جوزی، درباره پیشرفت علم می‌گوید: "مطمئنم مسائل اخلاقی زیادی وجود دارن، ولی در نهایت قانون گذار‌ها هستن که تصمیم می‌گیرن چطوری سامانشون بدن، نه آدم‌هایی مثل من. الان فقط می‌خوام که تا جایی که می‌تونم یاد بگیرم تا علم و دانشم پیشرفت کنه."
قانون گذار‌ها برای جایگزین شدن برنامه ریخته‌اند. جای جای کتاب، مسأله جایگزین شدن وجود دارد. ریک می‌ترسد مبادا کلارا با خرید یک‌ای اف از او دور شود. کلارا می‌ترسد مبادا جوزی یک بی۳ را به او ترجیح دهد. جوزی دوستان ارتقا یافته‌اش را جایگزین ریک می‌کند. پدر علیرغم هوش و استعدادش مثل خیلی‌های دیگر از کارش کنار گذاشته می‌شود و در اوج داستان قرار است کلارا جایگزین جوزی شود.
مادر که به خاطر ارتقا دادن جوزی حس گناه دارد پس می‌خواهد کلارا جایگزین جوزی کند تا با مرگ جوزی و در نتیجه احساس گناهش رو به رو نشود.
داستان حول کلارایی می‌چرخد که حق انتخاب دارد؛ از او می‌پرسند که آیا می‌تواند این کار را انجام دهد؟ اما او با وجود توانایی‌هایش برای جایگزین شدن جوزی اولویت دیگری دارد: دعا و فداکاری برای بقای جوزی!
اما چه ویژگی‌ای در کلارا باعث این تصمیم می‌شود؟ کلارا به خورشید‌ ایمان دارد که هم مهربان و هم توانمند است تا به همه کمک کند. خورشید نیاز او را برطرف می‌کند (چون با باتری خورشیدی کار می‌کند) بعلاوه به مرد گدا و سگش هم کمک کرده تا دوباره زنده و سالم شوند؛ پس حتماً می‌تواند به کلارا هم کمک کند. دنیای کلارا امن است و خورشید نیاز او و بقیه را برطرف می‌کند چون همانطور که خانم فروشنده می‌گفت نور خورشید به همه آن‌ها خواهد رسید. در نگاه او خورشید، خوبی‌هایش بر بدی‌هایش غلبه دارد و مظهر خوبی هاست برای همین اگر گاهی خورشید به او بی‌توجه است احتمالاً به خاطر خطایی است که از خودش سر‌زده است. او ظرفیت عشق ورزی و حس گناه دارد و سعی می‌کند خطا‌های احتمالی‌اش را جبران کند. اگر کلارا را نماد آدمی در نظر بگیریم که به اندازه کافی مورد عشق بوده و در دنیایی امن نیاز‌های ابتدایی‌اش برطرف شده، طبیعتا نه تنها نیازی نمی‌بیند تا بخواهد جایگزین دیگری شود، بلکه آن را ممکن هم نمی‌داند. همانطور که انتهای کتاب می‌گوید: "آقای کاپالدی اعتقاد داشت چیز به خصوصی در جوزی نیست که نتوان ادامه‌اش داد به مادر گفت گشته و گشته و گشته و چیزی پیدا نکرده. ولی من معتقدم که در جای اشتباهی جستجو می‌کرده. چیز خیلی خاصی وجود داشت ولی درون جوزی نبود. درون کسانی بود که عاشقانه دوستش داشتن. برای همین است که فکر می‌کنم آقای کاپالدی در اشتباه بوده و من موفق نمی‌شدم"