نه فرشته، نه قدیس؛ سایه‌ی نکبت‌بار دیکتاتوری بر عشق

«نَه فرشته، نَه قدیس» داستانی است که در پراگ سال‌ها بعد از دیکتاتوری استالین می‌گذرد و شخصیت اصلی داستان زنی دندان‌پزشک، چهل ساله و غمگین است. در ادامه معرفی این کتاب را به قلم شقایق ابراهیم‌زاده، نویسنده‌ی وبلاگ طاقچه می‌خوانید.


کریستینا، شخصیت اصلی داستان، از مردی که او را یگانه و تنها شوهرش می‌نامد، جدا شده و مادر دختری نوجوان است که مدرسه را ترک کرده، هروئین مصرف می‌کند و به تازگی یاد گرفته به خوبی دروغ بگوید. در این بین کریستینا وارد رابطه‌ای عاشقانه با پسری جوان‌تر از خود می‌شود و از طرفی دیگر سر و کله‌ی ناشناسی پیدا می‌شود که برایش نامه‌های تهدیدآمیز می‌فرستد.

ایوان کلیما نویسنده‌ی نامدار اهل چک سعی کرده در این رمان از سایه‌ی نکبت‌بار دیکتاتوری و جنگی بگوید که حتی پس از فروپاشی هم بر روان بسیاری از مردم بی‌گناه سنگینی می‌کند. کلیما توانسته مو را از ماست بیرون بکشد و در شکل و اندازه‌ای کوچک‌تر مثل سه نسل از یک خانواده و ارتباط آن‌ها با پدر این سایه‌ی نکبت‌بار را نشان بدهد و در انتها شاید راه نجاتی را هم برای ما انسان‌های عادی متصور شود که هیچ کدام نه فرشته‌ هستیم و نه قدیس.

این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟

از لحظه‌ی ابتدایی که وارد دنیای کریستینا می‌شویم، او را زنی فرهیخته اما غمگین و افسرده می‌بینیم که میل به بیرون کشیدن خودش از زندگی دارد. او با احساس ناامنی دائمی با افراد و وقایع روبه‌رو می‌شود. کتاب با دیدگاهی فرویدی به رابطه‌ی کریستینا با یانا (دختر نوجوانش)، کارل (همسر سابقش)، پدر تازه از دنیا رفته‌اش، مادر، مادربزرگ و یان (محبوب پانزده سال جوان‌ترش) می‌پردازد. حتی برای این که به شکلی همه جانبه سر از چند و چون ماجرا دربیاوریم دو راوی دیگر به داستان اضافه می‌شوند و می‌توانیم ماجرا را از زاویه‌ی دید یانا و یان هم ببینیم.

ایوان کلیما به شکلی هنرمندانه احساسات و عواطف یک زن در چهل سالگی را نمایان کرده که ریتم کند داستان به یکی از عناصر جذابیت آن تبدیل شده است. انگار که تنها در کوپه‌ی یک قطار در حال حرکت نشسته‌اید و آنقدر فرصت دارید تا به حرکت آرام و نرم قطار وقتی که از کنار مزرعه‌ها، حرکت ابرها در آسمان، تکان خوردن برگ‌های درختان، رودها و کوه‌های اطراف‌ رد می‌شود، دقت کنید.

بنابراین اگر دیدگاه زیگموند فروید و موشکافی در احساسات، عواطف و روابط عاشقانه برای‌تان جذابیت دارد، قطعا از این داستان هم لذت خواهید برد. البته اگر احساسات عمیقی مثل اندوه، افسردگی و میل به خودکشی برای‌تان ناخوشایند و غیرقابل تحمل است، احتمالا از خواندن نه فرشته، نه قدیس لذت چندانی عایدتان نخواهد شد.



بریده‌هایی از این کتاب را می‌خوانید:

  • «مردم هروقت در شرایطی غیرعادی قرار می‌گیرند معمولاً به هم نزدیک و با هم متحد می‌شوند. من فهمیده‌ام که درد و رنج و زجر و آزار در مقایسه با زندگی یکنواخت و آرام و بی‌دغدغه آدم‌ها را بیشتر به هم نزدیک می‌کند. این چیزی است که من از آن می‌ترسم.»
  • «سرمشق خوب بودن از هر موعظه و تحریم و تجویزی مهم‌تر است.»
  • «دلم می‌خواهد از این‌جا بزنم بیرون و تنهایی بروم توی جنگل، آن هم در انبوه‌ترین قسمت آن. مشکل این است که دیگر نمی‌توانم از دست خودم فرار کنم.»
  • «راستی بر سر مردمی که زندگی‌شان را با ترس از ابراز عقیده سپری می‌کنند چه می‌آید؟ چه بسا یا از فکر کردن دست می‌کشند یا به گفت‌وگوهای توخالی اکتفا می‌کنند.»



اگر علاقه‌مند به خواندن این رمان هستید می‌توانید به سایت خرید کتاب طاقچه سر بزنید و نسخه‌ی الکترونیکی این کتاب را دریافت کنید.

https://taaghche.com/book/22385/%D9%86%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%B4%D8%AA%D9%87%D8%8C-%D9%86%D9%87-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D8%B3