نیم نگاهی به " خودشناسی " اثر: آلن دوباتن

کتابی­ ست به شدت خواندنی و مفید. نکته ­ی قابل توجه­ ی آلن دوباتن این است که از فلسفه­ ای اصیل به زبانِ کاملا ساده­ شده­ یِ امروزی ( به لحاظ مفهومی ) سخن می­گوید که باز هم قابل تامل است. درواقع آلن دوباتن می­تواند یک پله­ ی مدرن شده به سوی فلسفه­ ی سنتی باشد، هرچند خوش­ خیال نشوید، هر کجا بروید سر و کارتان به ارسطو و سقراط خواهد افتاد!

مسئله­ ای که به وفور در کتاب به آن اشاره می­شود، زندگی کردن است. وقتی در اتوبوس نشسته­ اید، و یک نفر با قیافه ­ای عجیب و خصمانه از آخر اتوبوس به سمت­تان می­ آید، فقط تقاضا می­ کنید که با شما کاری نداشته باشد و از کنارتان رد شود. گاه شانس با شما یار است و گاه خیر. گاه نیز او شش روز در هفته را با شما در اتوبوس هم­ مسیر است، تا ابد ساده از کنارتان رد نخواهد شد! آلن دو­باتن از شما می­ خواهد بروید، با او دست دهید و سوال کنید. کسی چمیداند؟ شاید او هر بار قبل از شما سوار می­شده و کیفش را آنجا می­ گذاشته و شما هر بار روی آن صندلی می­ نشستید که کیفِ او زیرش بوده! حفظِ این قاعده در زندگی یعنی: فرار نکردن و ایستادن و پرسیدن!

مدتی قبل ( به سال می­رسد ) یک بیماری را کشف کردم که نمی­دانم قبل از من کسی آن را کشف کرده یا خیر، ولی فعلا هرجا بنشینم خودم را کاشفش معرفی می­کنم:

GSW ( going somewhere )

رفتن به جایی!

شرحِ بیماری ساده­ ست : مردم همه عادت کرده­ اند جایی بروند! در تمامِ زندگی سعی می­ کنند از هر جایی که هستند به جای دیگری بروند و مدام معتقدند هنوز فرصتش نشده است، می­ پرسید فرصتِ چی؟ خب مشخص است، زندگی! در هر لحظه از زندگی منتظرِ یک " تَر " هستند: یک موقعیت مناسب تر، حالا بذار به موقعش، بذار این وامو پرداخت کنم بعدش، و بسیاری بعد های دیگر. و گاه این بعد ها بسیار عمیق تر می­شوند و شخص ساز و کارِ زندگی را به کلی فراموش می­کند، از خودش هم می­گذرد و منتظر فرصتِ مناسبی برای خویش است. هیچ­وقت همان لحظه را لذت نمی­ برد زیرا منتظرِ فرصتی مثلا بزرگ"تر" و کامل"تر" است برای لذت بردن.

ریشه­ ی واکاویِ افکارِ خویش در جولانِ این بیماری به راحتی می­سوزد. هر حسی را نادیده می­ گیرد، شخص به دو بخش " جسمی " و " ذهنی " تبدیل می­ شود، جسم فقط کار ­می کند و تمامِ احساسات به دوشِ ذهن ( ناخودآگاه ) می­افتد و اساسا اینجا آن اتفاق مهم می ­افتد:

تمامِ شخص، جسم می­شود!

کار عملی را به کارِ ذهنی ترجیح می­ دهد و ناخودآگاهی که پرورش نیافته وظیفه­ ی پالایشِ افکار و احساسات را به دوش می­ کشد. تصور کنید که واکاویِ یک ذهنِ سی ساله را به بچه­ ی پنج ساله بسپارند:

" ناخودآگاه، خودآگاهانه پرورش می­یابد! "

نه نیازی نیست مغز خود را باز کنید و دستتان را به خون خودتان آلوده کنید، بسته­ های ورودی را باز کنید، به ناخودآگاه بگوید حس­تان نسبت به این اتفاق یا آن نگاه چیست، و حال که کمی مسیر هموار تر شد، اجازه دهید ناخودآگاهی که پرورش یافت، کارش را بکند! هرچند، کمی پیچیده تر است، ولی بگذارید کمی ساده شروع کنیم، اشکالی ندارد، اما از لحظه ای که شروع کردید به این واکاوی، تاثیرِ شگرفش را در زندگی می­ یابید.

در راستای ( نمی­ گویم تکمیل ) مطالب کتاب چند جمله­ ای عرض می­کنم که پس از خواندنِ کتاب به کارتان می­ آید، تجربه­ های شخصی، اما مستحکمی هستند:

1 – به دنبالِ ریشه­ ی حس ها و اتفاقات باشید: خوب به خاطر بسپارید، اینگونه می­توانید راحت­ تر ریشه­ ی افکار و احساساتتان را پیدا کنید، حتی گاها چیزهایی که شما نمی­ خواستید ببینید و در مرکزِ توجهِ دیدتان نبوده ولی " ناخودآگاه " ذخیره ­اش کرده، واکاوی ­اش کرده و یک برداشت از آن ثبت کرده ( گاه یک لحظه از زاویه­ ی بدی به آینه نگاه کرده اید و اصلا هم توجه ی به آن نکرده­ اید، اما به سادگی قابل مشاهده است که چگونه آن بذر در شما کاشته شده و در طول روز قدم به قدم از اعتماد به نفسِ شما می­ کاهد )

2 – هر ناراحتی تبدیل به یک بیماری بزرگ می­شود، هر فکری چه خودآگاه چه ناخودآگاه وارد ذهن ما شود، ما با اهمیت ندادن، آبیاری­اش می­ کنیم!

3 – به پرسشنامه ها در کتاب توجه " نکنید! " . ولی به آنها بی اعتنا هم نباشید: درواقع آن سوال ها در فرمِ یک "پرسشنامه "، بی ارزش جلوه می­ کنند، به هر کدام از آنها به چشمِ یک پاراگراف یا یک سرفصل نگاه کنید و کمی روی هر کدام عمیق تر فکر کنید.

4 – پاراگراف عیب جویی از بخش چهارم را قبول ندارم، نه هر چیزی که در دیگران ما را آزار می­دهد، بخشی از ما نیست.

5 – و اما مهم ترین مسئله وقتی در حالِ خواندنِ " آلن دوباتن " هستید:

آلن عموما شاخه ­هایی از یک درخت بزرگ را پیشِ چشمانتان می ­آورد و " گاه " یادش می­رود به کلِ درخت اشاره ­ای کند، حواستان باشد مثال ها و عنوان هایی که در کتاب آورده شده ( در عین کامل بودن ) فقط چند شاخه هستند ( در کتاب یک عنوان یا مثال برای یک موضوع، تنها راهِ ختم شدن به آن موضوع یا عنوان نیست! )

قانونِ کلی را فراموش نکنید:

فرار نکردن و ایستادن و پرسیدن و یافتنِ ریشه!

شب و روزگار خوش

وحید ح زرقانی.


پ.ن یک: این کتاب، کتابِ با ارزشی ست از برای خواندن، و سراسر پرسش است که با هرکدام شما را به درونِ خودتان فرو می بَرَد و با یادآوریِ یک خاطره توسطِ یک کلید واژه، شما را مجبور به واکاویِ خودتان می کند. یادتان باشد این زندگی ست، و این کتاب قدمِ اول است، تا روزی که زنده اید، تغییر خواهید داشت، اتفاقات جدید خواهند افتاد و هر لحظه این موتورِ بی امانِ واکاوی، باید کار کند.

پ.ن دو: تشکر از ترجمه ی روانِ محمدهادی حاجی بیگلو

لینک خرید کتاب از طاقچه: «خودشناسی» را از طاقچه دریافت کنید

https://taaghche.com/book/82349/%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C

پ.ن سه: تا همین چند لحظه پیش( تقریبا دوازده ساعت از نوشتن متن میگذرد ) نمی‌دانستم که این کتاب، یکی از کتبِ این ماهِ طاقچه برای چالش کتاب‌خوانی‌ست، در برنامه‌ام بود که بخوانمش و خیلی اتفاقی دیروز تمامش کردم، تشکر از طاقچه که این کتاب را با ترجمه‌ای روان در اختیار گذاشته.