چالش کتابخوانی طاقچه : ضرورتگرایی
من برای چالش فروردین ماه طاقچه کتاب ضرورتگرایی (اصلگرایی) گرایش اصولی به کمترینها نوشته گرگ مککوئن و ترجمه زینب عفتی رو انتخاب کردم.
البته فکر میکنم نسخه نشر آموخته ترجمه روانتری داشته باشه اما من برای حمایت از نشر شمشاد این نسخه رو خریدم.
موضوع کتاب همونطور که از عنوان کتاب هم پیداست درباره ضرورتگرایی یا همان اصلگراییست.
اصلگرایی یک سبک زندگیست که برای من بسیار بسیار شبیه به مینیمالیسم بود.
در این کتاب یاد میگیریم چرا و چطور نه بگوییم. همه ما در طول روز به هر دلیلی به کارهای کوچک و یا بزرگی که در برنامه ما جایی نداشته بله گفته و آنها را انجام میدهیم غافل از اینکه انجام کار جدید ما را از رسیدن به اهداف و انجام کارهای خودمان باز داشته و مجبوریم وقت و زمانی را که برای فعالیتی دیگر اختصاص دادهایم محدود کنیم.
کتاب یک اقدام سه مرحلهای که اصلگرایان در مواجهه با کارهای خود انجام میدهند را به تفضیل بررسی میکند و من در اینجا به خلاصه آن اشاره میکنم.
مرحله اول : بررسی
تشخیص معدود چیزهای حیاتی از انبوه چیزهای کماهمیت
مرحله دوم : حذف کردن
کنار گذاشتن انبوه موضوعات کماهمیت
مرحله سوم : اجرا
برداشتن موانع و انجام بی دردسر کارها
این کتاب فقط معرفی ضرورتگرایی و توصیه برای زندگی به این روش نیست و قسمتهایی از کتاب درباره تحقیقات این نویسنده خلاق حول این موضوع است. یکی از جالبترین قسمتهای کتاب که فکر میکنم هرگز فراموش نخواهم کرد این بود که کلمه اولویت در ۱۴۰۰ میلادی به واژگان زبان انگلیسی اضافه شد و تا ۱۹۰۰ میلادی مفرد بود!!! یعنی ما انسان های عصر نوین تصمیم به جمع بستن واژه اولویت گرفتیم و کلمهی اولویتها را ساختیم. شاید بهتر باشد در این یک مورد به هزار و هشتصد سال پیش برگردیم و تنها اولویت اصلی و واقعی خود را پیدا کنیم. چرا که اگر زندگی مان را خودمان اولویتبندی نکنیم، دیگران این کار را برای ما انجام خواهند داد و مسلما نتیجه همیشه به نفع ما نخواهد بود.
فصل ششم کتاب توصیه میکند که ژورنالیست زندگی خود باشیم و یکی از موثرترین راههای آن هم نوشتن ژورنال (خاطرهنویسی) است. برای اینکار نویسنده روشی را که سالهاست با آن کار میکند، به خواننده معرفی میکند. او ژورنال مینویسد اما همیشه کمتر از مقداری که واقعا میخواهد مینویسد و از نظرش قانون کمتر ولی بهتر تا زمانی که ژورنالنویسی برای ما یک عادت نشده بهترین اصل برای پیرویست.
یکی دیگر از جالبترین آموزههای کتاب درباره زندگی بود. خود خود زندگی. یک پرستار استرالیایی که از افرادی که آخرین روزهای زندگیشان را میگذراندند مراقبت میکرده از آنها درباره بزرگترین حسرت زندگیشان جویا شده و پرتکرارترین جوابی که دریافت کرده این بوده که کاش به جای زندگی کردن طبق خواسته و انتظارات دیگران آنطور که واقعا دوست داشتم زندگی میکردم.
اگر بخواهیم نزدیک مرگ این حسرت را نداشته باشیم از الان باید در لحظه زندگی کنیم و هدفمند جلو برویم و به هر موقعیت پیشرو بله نگوییم و آگاهانه چیزهایی را که در زندگی برای خود ما اهمیت ندارند کنار بگذاریم.
این کتاب بیست فصل دارد و هر فصل تلنگری به یک نقطه از زندگی ما میزند. مطالعه این کتاب رو به همه، مخصوصا افراد شاغل و کسانی که زندگی و زمان خودشون رو وقف دیگران و کارهای اونها میکنند توصیه میکنم.
امیدوارم از خوندن این متن لذت برده باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: شب های روشن
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : همه می میرند
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب کمیک "به سوی آسمان": چه می شد اگر جاذبه وجود نداشت؟