چالش مطالعه‌ی طاقچه: در زمانه‌ی پروانه‌ها

https://taaghche.com/book/100523


این کتاب روایتی از زندگی خواهران میراباله که پس از چند سال مبارزه با نظام دیکتاتوری حاکم بر دومینیکن و رئیس جمهور آن ،رافائل لئودیناس تروخیو، در روز بیست و پنج نوامبر سال ۱۹۶۰ (چهارم آذر ۱۳۳۹) ترور میشن. سالروز این کشتار بی‌رحمانه روز بین‌المللی مبارزه با خشونت علیه زنان نام‌گذاری شده‌.
مینروا ،دختر سوم خانواده، که بین خواهرانش رادیکال‌ترین و پیشرو ترین بود؛ وقتی مبارزات مسلحانه رو شروع کرد، به اسم پروانه شناخته می‌شد. کمی بعد دو خواهر دیگه‌ش ،ماریا ترسا و پاتریا، هم بهش پیوستن و به پروانه‌ها مشهور شدن. اسم کتاب به همین جهت در زمانه‌ی پروانه‌هاست.
خانم خولیا آلوارز، نویسنده‌ی آمریکایی کتاب، اصالت و تبار دومینیکنی داره و به خاطر فعالیت های سیاسی خانواده‌اش در آمریکا بزرگ شده به همین خاطر میشه حدس زد که تجربه‌ی زیسته و شنیده‌هاش از شرایط زمان زمامداری تروخیو نزدیک به واقعیت زندگی خانواده‌ی میرابال بوده و درک و اطلاعات مناسبی از شرایط دومینیکن داشته.
با وجود احترامی که می‌تونیم تصور کنیم نویسنده برای خواهران میرابال (به عنوان نماد برای مبارزان و فمینیست‌ها) قائله؛ اون‌ها رو قهرمان فرازمینی یا قدیس ترسیم نکرده، بلکه جنبه‌های مثبت و منفی، رفتار ها و افکار درست و غلط، موفقیت‌ها و شکست‌هاشون رو به ما نشون می‌ده تا با اون‌ها به عنوان انسان و زنانی معمولی ارتباط برقرار کنیم.
و همین‌طور با توجه به نوع روایتگری کتاب؛ اینکه ما در فصل‌های مختلف، داستان رو از زبان یکی از خواهران می‌شنویم، باعث میشه حس کنیم راوی داره راز ها و لایه‌های پنهانی شخصیتش رو با ما در میون می‌ذاره.
همچنین تغییر راوی این فرصت رو می‌ده که وقایع رو از زاویه دید آدم های مختلفی ببینیم که بیشتر در بخش‌های ابتدایی از این امکان استفاده شده.
به نظر من در نهایت این کتاب یک اثر زنانه‌اس. نه تنها نویسنده‌ی اون یک زنه بلکه روایت هم از قول ۴ نقل میشه و در تمام طول کتاب زن‌ها (نه فقط این چهار خواهر بلکه همه‌‌ی زن‌ها از جمله دو همسر آقای میرابال و دختران دیگه‌اش...) پر رنگ هستن؛ و به فراخور داستان یکی کمتر و یکی بیشتر. از این رو این صرفا روایتی از یک تراژدی نیست بلکه فرصتی برای آشنایی با دنیای‌ زن‌هاست.
در این کتاب به ما تفاوت‌های خواهران نشون داده‌ میشه و این بیشتر نمایانگر اینه که با آدم های عادی طرفیم که مبارزه بخشی از زندگی‌شونه نه در بردارنده تمام جنبه‌های وجودی‌شون. اون‌ها سه چریک یا مبارزِ سیاسیِ (عضو یک حزب) یا فدایی یک ایدئولوژی نیستن.
یکی از تفاوت‌ها، تفاوت در دلایل مشارکت‌شون با جریان انقلابیه. مینروا از ابتدا با توجه به چیز هایی که از مدرسه و دوستش در مدرسه می‌دونیم، زمینه‌ی نفرت از حکومتِ دیکتاتور و کنشگری سیاسی رو پیدا کرد، ماریا ترسا بعد از اینکه عاشق یک مرد مبارز شد به خواهرش پیوست و اهمیت مذهب در زندگی پاتریا و ورود کلیسا به کارزار مخالفت با حکومت و فعالیت‌های پسرش اون رو ترغیب به مشارکت کرد.
کتاب به توصیف تروخیو و فضای حکومتش هم تا حدی توجه داشته و فضای خفقان، فقدان آزادی بیان(حتی در محافل خصوصی) و نقض حریم شخصی رو به خوبی ملموس می‌کنه و اشاراتی به فساد عمال حکومت و آزاد (واقعی) نبودن انتخابات می‌کنه.
اکثر خوانندگانی که ⟨در زمانه‌ی پروانه‌ها⟩ رو شروع میکنن میدونن سرنوشت خواهران میرابال چیه یا دست کم آخر این قصه رو حدس میزنن اما این چیزی از جذابیت‌های کتاب کم‌ نمی‌کنه و اون‌ها میخوان با آدم‌ها، ذهنیت‌شون، شرایط‌شون و روند این ماجرا آشنا بشن و این مسیر رو همراه شخصیت‌های کتاب طی کنن.
البته نویسنده وارد اصلا وارد مانیفست این جریان ضد دیکتاتوری و رویکرد سیاسی شخصیت‌ها نمی‌شه چون دغدغه‌اش نتیجه نیست و انگار برای او هم همین مسیره که اهمیت داره.
در آخر بریده‌ای رو بخونیم که پشت جلد کتاب هم آورده شده:
«اینجا همیشه از این اتفاق ها می‌افتد هر روز و هر شب دست کم یک نفر به گریه می‌افتد. کنترلش را از دست می‌دهد و فریاد می‌زند. هق هق یا ناله و زاری می‌کند. مینروا می‌گوید بهتر است راحت باشیم، اما خودش هرگز این کار را نکرده. راه دیگر این است که یخ بشوی و هرگز نشان ندهی چه احساسی داری و از فکر‌ هایت حرفی نزنی؛ بعد یک روز از اینجا بیرون می‌روی، آزاد آزاد، اما تازه کشف می‌کنی قفل شده‌ای و کلیدش را جایی در اعماق قلبت انداخته‌ای که نمی‌شود بیرون آورد.»

نازنین اسفند ۱۴۰۱