چالش کتابخوانی طاقچه:آسپازیا



https://taaghche.com/book/67797


یکی از تفریحات من کتاب خوندنه برای همین تصمیم گرفتم تو چالش کتابخوانی طاقچه شرکت کنم عاشق مطالعه ی کتابای جورواجور به خصوص از جنس رمان هستم اما هر رمانی هم به دلم نمیشینه!?یه روز مجبور شدم طاقچه رو برای مطالعه ی کتابی که ۸ نمره از امتحانم براش بود نصب کنم و بعد اون زندگیم به طاقچه گره خورد. طاقچه مامن منه برای گشتن دنبال کتاب و خوندن و چک کردن اطلاعات کتابای پیشنهاد شده . یه بار که داشتم کتابگردی می کردم اتفاقی به کتاب آسپازیا رسیدم کتابی که انگار خیلی طرفدار نداشت اما توی ژانری بود که من عاشقشم یعتی "تاریخ" پس تصمیم گرفتم به آسپازیا یه فرصت بدم و در راه پر پیچ و خم زندگی همسفرش بشم...


یونان تمدنی است که به عنوان مهد فرهنگ در دوره ی باستان شناخته میشود و به بزرگانی چون سقراط،افلاتون،ارسطو،بقراط،پریکلس،فیثاغورث و... شهرت دارد و حتی بنیان گذار دموکراسی است! اما براستی آیا مردم و حکومت یونان همه طرفدار این روشن فکری و فرهنگ و حامی آن نوابغی که در این جامعه پرورش یافته اند بوده اند؟!

"تاریخ را باید همچون یک رشته کمدی در نطر گرفت و صد البته نباید آنرا همچون
موضوعاتی عینی و حقایقی مسلم باور داشت ."

تمدن یونان آن گونه نیست که ما راجع به آن می اندیشیم در این جامعه مردان قانون به عدالت پشت می کردند و مردم را هیچ می انگاشتند،پرستش خدایان و احترام به آنان آنچنان ارزش داشت که کوچک ترین شکی به آنها جزایی به سنگینی اعدام داشت،مردمان هر که را که بر این تمدن رو به زوال دل میسوزاند و تلاش میکرد را خوار میشمردند ، فساد تمام آن دموکراسی آرمانی را چون باتلاقی در بر گرفته بود و حتی دختران را مانند اعراب جاهلی زنده به خاک میسپردند و زن در برابرشان ارزشی نداشت . در این جامعه مدارسی وجود داشت که در آن به دختران راه و رسم شایستگی را می آموختند و آنان را برای مصاحبت با مردان قدرتمند آموزش می دادند تا شاید روزی مردی از آنان طالب و خریدار این دختران شود و پس از آن که جوانی اش را از دست داد(بیست ساله شد) او را دور افکند .آسپازیا دختری بود که در یکی از همین مدارس تربیت شده بود...


اسپازیا که بود؟!

در دورانی که زنان بازیچه ای برای خوش گذرانی مردان و بی تاثیر در هر امری بودند زنی زاده شد که این دور باطل را در هم شکست . زنی که در زیبایی همتایی نداشت و در پزشکی دستی بر آتش داشت،ریاضی و نجوم می دانست و هنرمندی بی بدیل بود و با این حال افکارش آنچنان فلسفه ای داشت که شاید بتوان او را نخستین فیلسوف زن یونانی دانست ...

"افسوس که عاشق شده ام زنی که عاشق شود دیگر فیلسوف نخواهد شد"

آسپازیا را از کودکی به دلیل آماده کردن برای هم نشینی با مردی ثروتمند، در علوم مختلف متبحر می کردند . او در کلاس هر استاد آنچنان سوال میپرسید که معلم بیچاره ناگزیر به اظهار نادانی شود. هر دختری به او رشک میورزید،حسرتش را می خورد و یا عاشقش بود اما این دختر منحصر به فرد همیشه در فکر بود ...

"زن ها باید این دنیای مردانه را تغییر بدهند"?

سرنوشت او را به آن سوی جهان فرستاد و او را همنشین مردی رمز آلود نمود اما این تقدیر او نبود . او باید به آتن بازمی گشت تا اسوه و حامی دخترانی شود که دیگر نمی خواهند تنها وسیله ای در اختیار مردان باشند . او اینگونه نام خود را در تاریخ جاودانه کرد اما کاهنان معبد که چشم دیدار این پیشرفت را نداشتند او را فرا خواندند با چندین جرم که یکی از آنان هم برای سر به دار سپردن کافی بود و تنها حامی او مردی شد به نام پریکلس ...


باری بر دوش زنانی یونانی
باری بر دوش زنانی یونانی