چالش کتابخوانی طاقچه"بانو گوزن"

نام کتاب: بانو گوزن

نویسنده: مریم حسینیان

انتشارات: نشر چشمه

موضوع: داستان ایرانی - فانتزی

انتشار: 1399 شمسی

امتیاز در طاقچه: 3.5 از 5

امتیاز من: 2 از 5

معمولا کتاب ها را تا از چند نفر از دوستان کتاب خوانم معرفی نکنند و داستانش را ندانم، یا از گروه زیادی تعریفش را نشنیده باشم، نمیخرم و نمیخوانم. و اگر کتابی هم همه تعریف کنند اما با خواندن چند صفحه به هر دلیلی دوستش نداشته باشم، ادامه اش نمیدهم. مثل "ملت عشق" که همه عاشق آن هستند، ولی من هنوز نتوانستم با آن ارتباط بگیرم و بخوانم و تمامش کنم.

اتفاقاً پس از دوره ای که رمان های اینترنتی هم خیلی بازشان داغ شد و پرطرفدار شدند - که همه هم داستان های تقریبا یکسانی داشتند - سمت رمان های جدید فارسی نرفتم.

برای چالش کتابخوانی اسفند ماه، طاقچه گفت کتابی که امسال چاپ شده را بخوانید. من هم که هر چی گشتم کتابی که امسال چاپ شده باشد پیدا نکردم، یکی از کتاب هایی که خود طاقچه پیشنهاد داده بود را بخاطر توضیح جذابش انتخاب کردم. "بانو گوزن". نوشته بود "بانو گوزن داستان زنی است که در آستانهٔ مادر شدن است. از طرفی او به تازگی کسب‌وکار هنری خود را راه انداخته است. کودک متولد نشدهٔ او نیز، در شرایطی نامناسب قرار دارد و پزشکان اکیداً به او توصیه کرده‌اند که استراحت مطلق داشته باشد. اکنون او بین دوراهی زندگی خود مانده است." من هم که حالت مشابهی در این روز ها داشتم، بانو گوزن را انتخاب کردم. ولی متاسفانه مثل خاطرات سفیر خیلی با تصوراتم متفاوت بود.

بانو گوزن از زبان زن کارمندی به نام طاهره - که طاطا صدایش میکنند- بیان می شد. او می خواست کسب و کار هنری خود را در یک کارگاه کوچک آغاز کند و مدت ها برای آن برنامه ریزی کرده بود، ولی همسر او -که او هم یک مغازه تابلو نقاشی داشت- مخالف با این کار بود.

منی که انتظار داشتم با کمک طاطا بتوانم کمی برای مشکلات مشابهی که این مدت برایم پیش آمده بود، برنامه ریزی کنم و سنگینی آن را برای خودم کم کنم، تقریباً توی ذوقم خورد. بانو گوزن، بیشتر یک داستان فانتزی سرگرم کننده بود.

یکی دیگر از چیزهایی که در کتاب ها دنبالش می گشتم، ولی پیدا نشد، خانواده بود. انگار مفهوم خانواده مخالف با توسعه و پیشرفت است و گمشده زندگی های شهری امروز، که حتی در کتاب ها هم نمی توان آن را پیدا کرد. البته آزار دهنده تر از نبود خانواده _برای من_ ، تنفر از آن ها و تلاش برای انتقام از آن ها بود. و زن قصه ما، طاطا، که میخواست خود را بانو گوزن بنامد، با کمک گوزنش روز به روز بیشتر از دنیای واقعی فاصله می گرفت و در خیال خود فرو میرفت. او انتقام حسرت های زندگی خود را از اعضای خانواده و آشنایانی که ب او آزار رسانده بودند، گرفت تا زمانی که از دنیای آدم ها رانده شد و به دنیای گوزن ها رفت ...

بانو گوزن را تقریبا به هیچکس پیشنهاد نمیکنم، ولی اگر دوستدار داستان فانتزی کوتاه هستید، میتوانید آن را از طاقچه دریافت کنید.


بانو گوزن را از طاقچه بردارید.

«بانوگوزن»راازطاقچهدریافتکنید
https://taaghche.com/book/111313