چالش کتابخوانی طاقچه:جنایت و مکافات نوشته ی فئودور داستایوفسکی

https://amp.taaghche.com/book/5151/%D8%AC%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%81%D8%A7%D8%AA


درود و عرض ادب از جانب من روانه ی تمام خوانندگان گرامی
در ابتدای امر اعلام می دارم متن فوق برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است.
کتابی که من برای این چالش در نظر گرفته ام اثر برجسته ای از فئودور داستایوفسکی کبیر یعنی جنایت و مکافات است.
کتاب جنایت و مکافات بنابر نظر بسیاری، از شاهکار های ادبی جهان است.طرفداران فئودور داستایوفسکی عمومأ معتقدند این رمان بعد از برادران کارامازوف رتبه دوم برتری را در میان آثار این نویسنده بزرگ دارد.داستایوفسکی در ابتدای امر می خواست این داستان را از زبان اول شخص مفرد و شخصیت اصلی بنویسد.اول به شکل یادداشت های روزانه،سپس به شکل اعترافات او در برابر دادگاه و در نهایت به صورت خاطرات او هنگام آزادی از زندان ولی همه ی این ها نا سرانجام ماندند و او تصمیم گرفت داستان از زبان راوی سوم شخص مفرد بیان شود.
داستان پیرامون زندگی یک دانشجوی حقوق به نام راسکولنیکف که به دلیل مشکلات مالی مجبور به ترک دانشگاه شده و اکنون مدتی است با مشقت فراوان امورات زندگی را می گذراند،می گردد.
او مبتلا به اسکیزوفرنی بوده و دائما دچار اوهام گوناگون می شود.همان طور که از نام کتاب بر می آید جنایتی رخ می دهد که مکافات بسیار به دنبال خود می آورد.راسکولنیکف که پیشتر اشاره کردم از بیماری روانی اسکیزوفرنی رنج می برد تحت تاثیر توهمات خویش و همچنین افکار و نظریه ی عجیبی که قبلاً آن را در مقاله ای منتشر ساخته بود نقشه ی قتل پیرزن ربا خوار شهر را می کشد تا ثروت او را دزدیده و زندگی دشوار خود را سامان ببخشد.خلاصه ی نظریه ی او از این قرار است که عده ای از افراد جامعه که اقلیت هستند و از جنبه های مختلفی به دیگران برتری دارند و به اصطلاح نخبگان نامیده می شوند،می توانند در جهت رسیدن به اهداف والایشان دست به یکسری خطا ها و جنایات بزنند و اگر برای رسیدن به یک هدف برتر نیاز به قربانی کردن انسان(های) دیگری باشد آن ها مجاز به این عمل هستند.از مثال های او برای این نظریه اش ناپلئون بناپارت است و او حتی الگوی مطلق راسکولنیکف برای توجیه جنایت وی می باشد.
او پس از آنکه پیرزن ربا خوار را با تبر به قتل می رساند با خواهر او مواجه می شود و برای آنکه بعد ها توسط او لو نرود خواهرش را هم با همان تبر می کشد.در این کتاب شخصیت های دیگری هم حضور دارند و داستایوفسکی هر کدام را به طرزی شگفت انگیز روانکاوی می کند و تمام لایه های شخصیتی آن ها را به خوانندگان خود نشان می دهد.در میان آن ها دونیا(خواهر راسکولنیکف)،سونیا(معشوقه راسکولنیکف)،رازومیخین(دوست راسکولنیکف)،پاروفیری پترویچ(بازپرس پرونده ی قتل)،سودریگایلف(پدر بچه هایی که دونیا معلم سر خانه شان بوده،عاشق دونیا) حضور پر رنگ تری دارند.
راسکولنیکف پس از انجام این جنایت دچار تشدید بیماری شده و مرتبا توهمات و کابوس هایی تمام روان او را به هم می ریزد.او بسیار خود محور است و شاید بشود گفت این مسئله در مورد سایر افراد حاضر در رمان هم می کند.
فئودور داستایوفسکی در میان اهل ادب به روانکاوی شخصیت های خود معروف است و به زیرکی تمام لایه های شخصیتی هر کدام را برای خوانندگان عیان می کند. بدون شک هیچ نویسنده در شخصیت پردازی و تحلیل شخصیت های آثارش به اندازه او توانمند نیست. این موضوع تا جایی پیش می‌رود که جمعی از منتقدین وی را روانشناسی تجربی می دانند.
او در جنایت و مکافات کوشیده تا ارتباطی بین اعضای جامعه و اوضاع جامعه ترسیم نماید. هر شخصیت در این کتاب نماینده‌ای از یکی از اقشار مختلف یک جامعه ی واقعی است. آنها با تصمیمات اعمال خود روی جامعه اثر می گذارند و جامعه نیز با قوانین و مقررات خود روی افراد اثر می‌گذارد. این اثرات دو جانبه هستند و می‌توانند سو یا نیک باشند.
روند داستان به سبب گفتگوهای طولانی اشخاص اندکی کند سپری می شود اما نقطه ی عطف داستان همین مکالمات میان شخصیت هاست که به مخاطب کمک می کند به درک عمیقی از کتاب و تفکر روانشناسانه نویسنده آن برسد. پس از گفتگوی بین اشخاص سریع و بی‌توجه عبور نکنید.
در پایان باید بگویم که این رمان نه تنها از برجسته ترین آثار ادبیات روسیه که از برجسته ترین آثار ادبیات جهان می باشد و دریچه های تازه ای از بینش و تفکر را به سوی خواننده باز می‌کند. توصیه می کنم فرصت حداقل یکبار خواندن این شاهکار را به خود بدهید.