چالش کتابخوانی طاقچه:طاعون

نام کتاب:طاعون

نویسنده: آلبرکامو(آلبرکامو نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار فرانسوی برنده جایزه ادبی نوبل بود. او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق کتاب مشهور بیگانه و مقاله جریان‌ساز افسانهٔ سیزیف است.)

مترجم: کاوه میر عباسی ( این کتاب توسط رضا سید حسینی/انتشارات نیلوفر وپرویز شهدی/ انتشارات مجید هم ترجمه شده است.)

انتشارات: نشر چشمه

ژانر کتاب :رمان

کتاب طاعون شرح حال افرادی است که همه گیری گسترده طاعون را تجربه کرده اند. اکنون که ما همه گیری کرونا را تجربه کرده ایم میتوانیم تک تک عبارات کتاب را در ذهن خود تجسم کنیم و آنگاه نمونه ای واقعی برای خود ارائه دهیم‌. در کتاب زمانی که کامو از ترس ،تنهایی ،افسردگی ، دوری و....سخن می گوید دیگر تنها یک خواننده نیستیم که کلمات را پشت سرهم از مقابل چشم عبورمی دهد وسعی می کند مفهوم کلمات را برای خود مجسم کند بلکه انگار شرح حالی از اکنون ماست.

+به این ترتیب نخستین ارمغان طاعون برای همشهریان ما تبعید بود.آری،خلئی که مدام درون مان حس می کردیم و ازش خلاصی نداشتیم،حال و وضع مشخص مان،میل نا معقول به آنکه برگردیم عقب و یا برعکس سرعت زمان را شتاب بخشیم،خدنگ های سوزان خاطره که به جانمان می نشستند،قطعا همگی از احساس تبعید نشان داشتند.

+بدین سان فروافتاده درفاصله ای یکسان بامغاک ها وستیغ ها،بیش ترشناوربودند تازنده؛گرفتار روزهایی بی مسیر ومقصد وخاطره هایی سترون،به سایه های سرگردانی می مانستند که قدرت نمی یافتند، مگر آنکه می پذیرفتند در خاک اندوه شان ریشه بگیرند.بدین ترتیب،دستخوش رنج عمیق تمامی اسیران وتبعیدی هابودند،یعنی زندگی باحافظه ای که به هیچ درد نمی خورد.

زمانی که تصویرهایی از رسانه درباره ی تلاش انسان برای نابود کردن چیزی که حتی قادربه دیدنش هم نیست یا نمایش گور های دسته جمعی و آتش های گسترده ای که برای سوزاندن اجساد برافروخته میشود پخش میشود ،تنهایی انسان است که نمایان می گردد.انسانی که به زمین وزمان چنگ می زند تا مگر نفسی که زمانی اصلا نمیدانسته چگونه می آید ومی رود دوباره جریان یابد.این همان انسان مغروری است که زمانی ادعای خالقیت داشت و اکنون در برابر چیزی که حتی قادر به دیدنش هم نیست اینگونه عاجز مانده است. طاعون یا کرونا یا هر همه گیری دیگری به انسان گوشزد میکند که جز خود کس دیگری را ندارد وتنها خود انسان است که میتواند نجاتگر باشد و برای نجات خود باید به هم نوع خود کمک کند.

+وقتی که آدم تنها خودش خوش‌بخت باشد، خجالت دارد.

+سوال پرسید که چرا خود شما این‌همه فداکاری به خرج می‌دهید در حالی که به خدا ایمان ندارید؟ ریو بی‌آنکه از تاریکی خارج شود، گفت که به این سوال قبلا جواب داده است و اگر به خدای قادر مطلق معتقد بود از درمان مردم دست برمی‌داشت و این کار را به خدا وا می‌داشت.

+آ‌‌ن‌گاه پی بردم که، دست کم، من در سراسر این سال‌های دراز، طاعون‌زده بوده‌ام و با وجود این، با همه‌ی‌ صمیمیتم گمان کرده‌ام که بر ضد طاعون می‌جنگم! دانستم که به‌طور غیرمستقیم مرگ هزاران انسان را تأیید کرده‌ام و با تصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ‌ها را به دنبال دارند، حتی سبب این مرگ‌ها شده‌ام. دیگران از این وضع ناراحت به نظر نمی‌آمدند یا لااقل هرگز به اختیار خود درباره‌ی آن حرف نمی‌زدند. من گلویم فشرده می‌شد.

دانلود کتاب طاعون از طاقچه.