چالش کتابخوانی طاقچه:چراغ سبزها
کتابی پر سر و صدا با داستان های عالی اما اجرای ناقص. مککانهی دانشجوی C در کالج بود و ادعا میکرد که معمولاً یک دانشجوی A است، اما میخواست به جای کتاب، وقت خود را به دنیای واقعی اختصاص دهد، و در پایان این کتاب میگوید که ترجیح میدهد «هر روز یک C با تجربه را به جای یک A نادان انتخاب کند. " خوب، این کتاب در بهترین حالت یک C است و اگر او کمتر از خود راضی بود و به دیگران اجازه می داد او را به نتیجه گیری های عینی راهنمایی کنند، می توانست یک A باشد. در عوض در ذهن مک کانهی همه چیز طوری است که زندگی خود را فقط آنطور که می خواهد زندگی کند.
بخشهای خوب آن بسیار خوب هستند - او یک داستانسرای با استعداد است و این یکی از خاطرات نادر هالیوود است که داستانهای شخصی بسیار خوبی را در خود دارد. بیشتر آنها قبل از مشهور شدن او رخ می دهند، اما در نیمه راه کتاب چیزی تغییر می کند. او از یک مرد معمولی به یک ستاره سینما تبدیل می شود، و این زمانی است که کتاب (و احتمالاً شخصیت شخصی او) شروع به فروپاشی می کند.
اگر به دنبال اطلاعاتی در مورد فیلم های او هستید، اینجا چیزی پیدا نمی کنید. او فقط بیشتر آنها را فهرست می کند، بیشتر به تجربیات زندگی اش علاقه مند است. او مانند یک کودک بازیگوش است که نمی خواهد بشیند آنقدر فرار کند تا خسته نشود. خواندن در مورد تصمیم او برای رانندگی با RV در سراسر کشور و اقامت او در آستین، تگزاس، جالب است. من اعتقاد او به خدا، ماهیت تا حدودی محافظه کار او و موضع بسیار حامی زندگی او در خواستن بچه را تحسین می کنم.
همچنین نکات منفی زیادی وجود دارد. عنوان و ساختار کتاب مضحک است. هدر دادن یک مفهوم نادرست. او روی «چراغهای سبز» فرضی تمرکز میکند، اما آنها را به وضوح تعریف نمیکند و ادعا میکند که همه چیز چراغ سبز است، خواه موقعیتی را دستکاری کند یا اتفاقاتی که فقط برای او اتفاق میافتد. سپس صفحات با خطنویسیهای او، نوشتههای مجله، و گفتههای یک جملهای که اغلب معنای کمی دارند، پر میشود. این مرد بسیار درگیر خود است و در حالی که چند تکه جالب می گوید، شما باید همه چیزهای مزخرف را بگردید تا به آنها برسید. تقریباً هیچ چیز در مورد دوست دختر، برخورد با بازیگران دیگر و مصرف مواد مخدر وجود ندارد.
مک کانهی همچنین تصویری بسیار منفی از والدین عجیب و غریب خود ترسیم می کند. او درباره آنها مثبت صحبت می کند، اما بعد از آن داستان هایی می گوید که آنها چقدر پست، بی ادب، خشن، غیراخلاقی و توهین آمیز بودند. اینکه چگونه او اکنون مادرش را با او زندگی می کند، باور کردنش سخت است - او به عنوان یک دروغگوی دیوانه ظاهر می شود که نمی توان به او اعتماد کرد و با معروف شدنش بیشتر به او سرزنش می کند.
که ما را به بزرگترین مشکل کتاب میرساند - اعتقاد نویسنده به این که دروغ گفتن کاملاً قابل قبول است، دزدی، عقبنشینی از تعهدات و استفاده از دیگران برای منافع شخصی. پدر و مادرش همه اینها را به او یاد دادند. او آن را قوانین «غیرقانونی» می نامد، جایی که تنها درست و نادرست شامل گرفتار شدن است. بنابراین او به انجام کارهای بد زیاد لاف می زند و فقط از چند باری که گرفتار می شود پشیمان می شود. این توجیه غیراخلاقی دروغ و تقلب از جانب مردی است که ادعا می کند زندگی صادقانه ای دارد. او متوهم است، اما به نظر می رسد بسیاری از افراد دیگر را که روش های جذاب او برای رسیدن به خواسته هایش را تحسین می کنند، متقاعد کرده است.
او کاملاً یک شخصیت است و کتاب بسیار سرگرم کننده است. اما با نزدیک شدن به پایان، بیشتر هفت سال آخر زندگی خود را نادیده می گیرد و آن را در چند صفحه خلاصه می کند. و نتیجهگیریهایی که او میگیرد بسیاری از حقایقی را که برای یک خواننده عینی کتاب آشکار میشود نادیده میگیرد - اینکه مککانهی واقعاً هیچ حقیقت عینی ندارد و فقط در حال ساختن چیزها است. در حالی که من توانایی جذاب او را در چرخش و حرکت با جریان تحسین می کنم، توجیه مصرف مواد مخدر، بی فکری، خودخواهی و دفاع از دروغ او دشوار است. او نیاز داشت که در زندگی خود به نورهای قرمز بیشتری توجه کند و بسیاری از آنها را به چراغ سبز تعبیر نکند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: شور زندگی (داستان پرماجرای زندگی ونگوگ)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: انسان در جستجوی معنا
مطلبی دیگر از این انتشارات
«دایی جان ناپلئون» زیر ذره بین