چالش کتابخوانی طاقچه : آکاتا

کتاب آکاتا جادوگر سفید نوشته نویسنده آمریکایی - نیجریه ای وندی اوکورافو با ترجمه احمد کامیار.

کتابی در ژانر تخیلی و فانتزی، به سبک کتاب های هری پاتر و جادو گری .

داستان مانند خود نویسنده متاثر از فرهنگ نیجریه و آمریکا ست ما در داستان با کسایی آشنا می شویم که دارای توانایی خاص هستند که به آنها آدم پلنگ(آدم هایی که توانایی انجام اعمال خارق العاده و اسرار آمیز دارند) و آنها با استفاده از جوجو ( طلسم ) می توانند کارهایی را انجام بدهند که آدم های معمولی که در داستان به آنها بره گفته می شود قادر به چنین کاری نیستند.این افراد در تمام دنیا مکان های مخصوص به خود دارند که توسط جوجو های قدرتمند از بره ها پنهان است.حتی دارای سیستم آموزشی خود هستند که ۴ سطح دارد: اکپیری،امباکوئا،اندیبو و آخرین سطح اوکوآکاما که افراد کمی توانسته اند آخرین درجه را سپری کنند.

قهرمان اصلی داستان یک دختر آمریکایی-نیجریه ای است که تا نه سالگی در آمریکا بزرگ شده و خانواده او تصمیم به بازگشت می گیرند. سانی ظاهری لاغر ،ضعیف و دختری زال است، که زل زدن مردم و پچ پچ کردن مردم او را اذیت می کنند و چون آمریکایی نیجریه ای برخورد خوبی ندارند.تنها خواسته‎ سانی این است که بتواند فوتبال بازی کند و بچه‎ها در مدرسه اذیتش نکنند. سانی احساس سرگشتگی دارد. اما زمانی که باارولو و چی‎چی دوست می‎شود و وارد یک انجمن خاص می‎شود، کم‎کم خودش را پیدا می‎کند.  بعد از ورود او به انجمن «لئوپارد» و آشنا شدنش با اعضای این دنیای تازه، وارد ماجرایی خطرناک می‎شود. سانی با آناتوف که مربی چیچی و ارولو ، آشنا میشود.آناتوف که با دیدن سانی ،توانایی او را می بیند روح درون او را بیدار می کند صورت روح درون سانی که شبیه خورشید است ظاهر می شود همه افراد آنجا صورت درون خود را دارند . آناتوف به سانی می گوید که او یک آزاده ست. «کسی که از پدر و مادر پلنگ به دنیا نیامده است».

چیچی به سانی می گوید که حالا او یک اکپیریه (تازه کار) و در مورد جامعه پلنگی برای او توضیح می دهد .در کلبه آناتوف بچه ها با ساشا که یه آمریکایی و برای گذراندن تنبیه و آموزش به نیجریه فرستاده شده آشنا می شوند،چهار نفری برای دیدن قدمگاه (دهکده) پلنگان که توسط قوی ترین جوجوها محافظت و از نظر برها مخفی ،می روند

آناتوف به چیچی،ارولو،سانی و ساشا آموزش می دهد و سعی می کند آنها را آماده چیزی که در راه است کند،بچه ها را به دیدن استادها می فرستد که در این راه خطراتی نیز برای آنها دارد. در این مدت مدام روزنامه ها در مورد یک قاتل سریالی آیینی که کودکان زیادی را ربوده و کشته است می نویسند.

سانی و بقیه متوجه می شوند که اتوکوتو نیز یک آدم پلنگ که آخرین مرحله را گذرونده و او قاتل مادر بزرگ سانی است که استاد او بوده. حالا ماموریت سانی،چیچی،ارولو و ساشا پیدا کردن شخصی به نام اتوکوتوی سیاه کلاه است که بچه‎ های بسیاری را دزدیده است و قصد دارد با استفاده از جادوی سیاه هیولای باستانی را بیدار کند سانی به همراه دوستانش باید او را پیدا کنند و مانع از گم‎شدن بچه ‎های بیشتری بشوند. اما اتوکوتو فرد قدرت‎مندی است، سانی و دوستانش باید بر او غلبه کند.




"چاقوی جوجواش را به دست گرفت.حرکاتش نرم و روان بود.دنیای اطرافش تغییر کرد.هرچیزی که آنجا بود بزرگ و بزرگتر شد.آن ها در میان علف های بلند زیر باران ایستاده بودند،اما همزمان در جای دیگری هم بودند،جایی پر از رنگها،جایی که سبز بود خیلی سبز.
اکونسو زوزه کشید دوباره چرخید، سریع تر از قبل. سانی می دانست تنها یک کلمه است که باید بگوید. آن را به زبانی گفت که حتی نمی دانست وجود دارد."



آکاتا

https://virgool.io/p/qiozgjbmzgcz/%C2%AB%D8%A2%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D8%9B%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF%DB%B1%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/82162