چالش کتابخوانی طاقچه : اتحادیه ابلهان

این کتاب در سال ۱۹۸۱ توانست جایزه پولیتزر را از آن خودش کنه و به یکی از معروف ترین کتابهای ادبیات آمریکا تبدیل بشه. شخصیت اصلی داستان یک پسر چاق و تنبل به اسم ایگنیشس هست که از لحاظ اجتماعی یک فرد انگل برای جامعه محسوب میشه و اصلا نمیتونه برای جامعه مفید باشه و دست و پا چلفتی هست(دقیقا مثل شخصیت آلدو در کتاب ریگ روان اثر استیو تولتز ). از نظر کتاب،علت مشکلات این فرد ناشی از رک گویی او هست که همیشه در برابر سیستم تبعیض نژادی و اجتماعی آمریکا مقاومت نشون میده و از نظر مادرش ، یک کمونیست محسوب میشه. اصولاً متوجه شدم که من از کتابهایی که شخصیت اینچنینی دارند ، خوشم نمیاد و بخاطر همین ، کلا با دل چرکی کتابهای اینجوری میخونم و به خودم میگم وای باز دارم کتابی میخونم که شخصیت این چنینی داره. ایگنیشس با اینکه از جامعه گریزان هست ، مجبور هست که برای گذران زندگی در شغل های مختلفی مشغول بشه و هر بار ابلهانه رفتار می‌کنه و اخراجش میکنند.

وقتی نابغه ای حقیقی در دنیا پیدا میشود، میتوانید او را از این نشانه بشناسید: تمام ابلهان علیهش متحد میشوند.

این کتاب نه سال بعد از مرگ نویسنده به همت مادرش چاپ شد چون نویسنده سال های جلوتر خودکشی کرده بود(آقامون توقع نه شنیدن از ناشران مختلف نداشته) و در ژانر کمدی اجتماعی خوش درخشید. کتاب قطوری هست ولی نترسید چون خوش خوان هست و در پس طنز کتاب ، انسان را با واقعیت سیاه و تلخ جامعه بشریت امروزی روبرو می‌کنه و غمگینش می‌کنه. میشه گفت که ایگنیشس ، #دن_کیشوت عصر مدرن هست که از جامعه مدرن و متظاهر امروزی گریزان هست و زیربنای هرچیزی را زیر سوال میبره . این کتاب میگه که همراهی با جامعه امروزی ، فقط باعث تقویت آرمان گرایی و افت کیفیت زندگی افراد جامعه میشه و فردیت فرد زیر سوال می‌ره. ایگنیشس از تمام نماد های زندگی آمریکایی مثل هالیوود ، مصرف گرایی و دموکراسی اظهار تنفر می‌کنه و کاراکتر ضدقهرمان از خودش به خواننده القا می‌کنه.

جهل مرکّب تو نسبت به آن‌چه که ادعای تدریسش را داری،
تو را شایسته مجازات مرگ کرده‌است.
شک دارم اطلاع داشته باشی که قدّیس کاسین ایمولایی را شاگردانش آن قدر با قلم‌های فلزی زدند تا مُرد!
مرگش، شهادت شرافت‌مندانه‌اش، الگویی شد برای دیگر معلمان.
به درگاهش دعا کن ای ابله فریب‌خورده!
ای «کی تنیس بازی میکنه؟» ای گلف باز می‌خواره‌ی عالم‌نما!
مگر یکی از مقرّبین شفاعتت را کند.
با این‌که نفس‌های آخر را می کشی، کسی تو را شهید نخواهد دانست؛
چرا که هیچ هدف مقدسی را پیش نمی‌بری
لقب الاغ، که حقیقتا شایسته اش هستی، تا ابد بر تو خواهد ماند.​

نکته ای که حائز اهمیت است این هست که مضامینی مثل اختلاف طبقاتی، نژادپرستی، مسئله‌ی نداشتن شغل متناسب با تحصیلات و به‌طور کلی نظام سرمایه‌داری و دنیای مدرن و شیوه‌ی زندگی در آن، موضوعاتی هستند که در کتاب مورد نقد قرار می‌گیرند. البته باید توجه داشت کتاب با وجودی که هر حرف و غرغر و انتقادی را توی دهان ایگنیشس می‌گذارد، به او و آرمان‌گرایی ذهنی‌اش جنبه‌ای قهرمان‌گونه نمی‌بخشد. ایگنیشس در عمل، چیزی نیست که توی یادداشت‌هایش از خود ترسیم می‌کند. عصیان او منطق خاصی پشتش نیست و در عمل، نمی‌تواند در راستای اهداف توی ذهنش کار کند و به درد بخورد. او حتی در مواقع لزوم، دروغ می‌گوید که خودش را خلاص کند.

ایگنیشس به پلیس گفت: «گاهی گردگیری می‌کنم و به‌علاوه الان مشغول تنظیم یک کیفرخواست علیه قرن حاضر هستم. هروقت‌که سرم از مشغولیات ادبی به دَوران بیفته سس پنیر درست می‌کنم.»

خاکستری بودن ایگنیشس و قرار نگرفتنش در جایگاه ثابت یک قهرمان، از دیگر ویژگی‌های برجسته‌ی رمان است. این خاکستری بودن حتی درباره‌ی شخصیت دلسوزی چون مادر ایگنیشس هم وجود دارد. و در جایی ناگهان از تیپ مهربان همیشگی مادر آشنایی‌زدایی شده و مادر تبدیل به تهدیدی برای پسرش می‌شود. نکته قوت دیگه این کتاب ، نثر روان داستان و ترجمه‌ی خوب پیمان خاکسار و تلاشش برای خلق لحن ایگنیشس از نکات‌ قوت آن است.

خواندن این کتاب را از دست ندهید و برای تهیه آن به لینک زیر رجوع کنید :

https://taaghche.com/book/37712/%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%87%D8%A7%D9%86