چالش کتابخوانی طاقچه: احمدشاملو(دفتر یکم، شعرها)

احمد شاملو، دفتر یکم: شعرها

این مجموعه در 1124 صفحه و در هفده بخش مجموعه شعرهای "شاعر آزادی" از سال 1323 تا 1378 گردآوری شده است.

مردی که خود را الف میداند! الف حرف اول الفبا و حرف اول "آزادی" شعر خود را "زندگی" دانست و زیستن را استعاره‌ای از "صبح" نامید و بر این مجاز شعر خود را پروراند.

شعر را "زندانی" میداند که باید درآن بود و عاشقش بود تا "فردا" (دوست داشتن سکوت و زمزمه و فریاد، دوست داشتن زندان شعر با زنجیرهای گران‌ش، و من همچنان می‌روم.... تا "فردا")

برای رسیدن به‌ "فردا" می‌توان به سلاح شعر مسلح شد(با ساز یک مرگ با گیتار یک لورکا، شعر زندگیشان را سرودند.)

هر مبارزی گاهی به شب و تاریکی می‌اندیشد.(بهار آمد دریغا از نشاطی که شمع افروزد و بگشایدش در)

ولی در عین حال روزنه های امید در دل یک انسان آزاده همیشه روشن است(به چشمش قطره‌ی اشکی، بر لبش لبخند خواهد گفت: بیابان را سراسر مه گرفته!) و عزمی برای مبارزه(از غریو دیو توفانم هراس وز خروش تندرم اندوه نیست) حتی مرگ را نماد پیروزی می‌داند( نازلی سخن نگفت، نازلی بنفشه بود، گل داد و مژده داد زمستان شکست. و رفت)

آنچه به او نیرو می‌دهد را عشق می‌داند(اگر عشق نیست هرگز هیچ آدمی زاده را تاب سفری این‌چنین نیست)

در انتقاد از مخالفانش از آنهایی که به وی تاخته بودند می گوید آیا شما تحمل شنیدن پاسخ من را دارید؟(رنج از پیچیدگی می‌برید؟ از ابهام؟ رنج شما از ناتوانی خویش است. در قلمرو(دریافتن)

در این کتاب از سال 56 تا 63 شاعر را گم میکنیم و نشانه و اثری از او نیست(زنان و مردان سوزان هنوز دردناک‌ترین ترانه هایشان را نخوانده‌اند.)

ادامه شعرهایش از سال 63 ادامه دارد: پخته تر سنگین‌تر پیچیده‌تر انگار قهرمان جنگاور درون شاعر از میدان جنگ خسته و فرسوده و ناکام به دنبال بیان واژه ها در لایه هایی از ابهام برای رمزگشایی در آینده است.(چه لازم است بگویم که چه مایه می‌خواهم‌ات؟ چشمانت ستاره است و دلت "شک")

غم گفتارش دوچندان می‌شود(دریا دریا، چه‌ات اوفتاد که گریستی؟) و گاهی خود را به حد انفجار متصور می‌شود(در حفره یخ زده قلبش در تصادمی عظیم منفجر می‌شد) و به دنبال آرزویی ناممکن(ایکاش آب بودم، حسرتا مشکلی‌ست در مرز ناممکن. نمی‌بینی؟)

و اندوه های فلسفی(جز بازگشت به چه می‌انجامد راهی که پیمودم؟ به کجا؟ سامانش کدام رباط بی‌سامانی‌ست با نهال خشکی و کج و مج)

اما اندوه شاعر در سفر کمی التیام می‌یابد وقتی آیدا با تعجب گفت: درخت لیموترش را ببین که این وقت سال غرق شکوفه شده! مگر پاییز نیست؟(احساس عمیق مشارکت)

در آخر شعری که در ایام جوانی در سفری به ترکمن صحرا سرود را بخوانیم:

گفتم اينک ترجمان ِ حيات

تا قيلوله را بي‌بايست نپنداری.

آن‌گاه دانستم

که مرگ

پايان نيست

سخن آخر: شاملو را نباید خواند باید زندگی کرد. کلامش مملو از توصیف است بدون وارد شدن در دنیای توصیفات و تجسم کردن آنچه او میخواهد به تصویر بکشد خواندن شعر او لذتی ندارد. دریافتن معنای استعاره هایی گاه پیچیده‌‌ی شعرش به لذت حل مسائل دشوار است و لذت بردن از هنرش از این مسیر به غایت می‌رسد. این کتاب زیبا را می‌توانید با قیمت بسیار مناسب و استفاده از تخفیف از سایت طاقچه تهیه کنید.



https://taaghche.com/book/104667/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%DB%8C%DA%A9%D9%85%D8%9B-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D9%87%D8%A7