چالش کتابخوانی طاقچه : الفبای مرگ
سلام .
یک قاتل ، کشته های فروان ، پرونده قتل سریالی ، و... تا اینجا همه چیز عادیست امّا ...
قتل نه برای پول ، نه از روی غیر عمد ، نه قتل انسان های عادی .
قتل قاتل ها و جنایتکاران .
او کیست ؟ سوال مهم تر اینکه چرا اینکار را میکند ؟
رابین هود است یا یک بیماری روانی ؟
هدفش عدالت است ؟ یا فقط برای تفریح اینکار را میکند ؟
چند کارگاه جنایی ،یک پرونده و کلی مشکلات . اما مشکل اصلی خود قاتل است ،او انسان است یا شبح ؟ خود جنایتکار است یا یک قربانی ؟
کتاب الفبای مرگ
نویسنده : مهرداد مراد
ناشر : نشر داستان
تعداد صفحه : ۳۰۱ صفحه
سال انتشار : ۱۳۹۶
کتاب الفبای مرگ اولین کتابی بود که در ژانر جنایی خوندم . من برای خواندن کتاب چالش تازه کاران را انتخاب کردم هم به خاطر موضوعاتش و هم به خاطر وقت . من این کتاب را از طاقچه بی نهایت دریافت کردم و طی مدت یک هفته کتاب را به پایان رساندم . یک نکته قابل توجه اینکه داستان ها به صورت بخش بخش جدا از هم اما پیوسته نوشته شده بنابراین با گذاشتن ده دقیقه وقت میتوانید به یک نقطه ثابت برسید . از دیگر نکات جذاب کتاب تغییر زاویه راوی بود یعنی اکثرا با شخصیت اصلی کتاب بود اما در مواقع لزوم صحنه های قتل نیز از زاویه مقتولان تصویر می شد . کتابی بسیار پرکشش و با داستانی پر از معما . پر از چالش هایی که ذهن انسان را در می کند .پر از شک به تک تک افراد موجود در داستان. داستان بسیار درست شروع و درست هم تمام شد .
در طول خواندن کتاب به طور کامل خود را در بین کارگاهان داستان حس می کردم و احساس ترس دائما با من همراه بود ترس از اینکه ماموری که مسئول برقراری امنیت در یک جامعه است ، خودش در نا امنی زندگی میگذراند . ترس از اینکه یک کدام از مجرمان دست به انتقام بگیرد ، ولی به هر حال گذراندن زمانی در این شرایط برایم جذاب بود ، بودن به عنوان یک کارگاه جنایی حسی بود که شاید هیچوقت در زندگی واقعی تجربه نمی کردم ولی این کتاب باعث شد قطره ای از دریا را حس کنم .
بعد از مدتی با شخصیت های داستان ارتباط برقرار خواهید کرد و از آن به بعد هم پای آنان مدارک را جمع آوری می کنید ، نتیجه گیری می کنید و در پایان قاتل رو دستگیر می کنید. به نظرم این کتاب را نباید برای یافتن یک شخصیت کارگاه ایرانی خواند چون در حل این معمای پیچیده یک گروه تلاش کردند ، گروهی که در فشار بودند و باید هر چه سریع تر قاتل را می یافتند وگرنه ...
پنچ کارگاه: محمد ماهان و ...
یک قاتل به نام : ؟؟؟؟!
بخشی از کتاب :
ناگهان صدای خفیف و آشنایی به گوشش خورد. بارها این صدای خفه را شنیده بود. گلولهای بی صدا گردن زورگیر را سوراخ کرد و از آن طرف گذشت. مایعی داغ و لزج روی صورتش پاشید. قمه از دست زورگیر افتاد و با ناباوری به پای سرشار سقوط کرد. صدای گلولهها قطع نمیشد. آن دو نفر هم یکی بعد از دیگری روی زمین غلطیدند. سرشار به زحمت چشمانش را گشود و از لای پلکهای خون آلود، هیکل سیاه پوشی را تشخیص داد که از فاصله نزدیک به آنها تیراندازی میکرد. با ته آرنج محکم به پهلوی مردی کوبید که از پشت بغلش کرده بود و با یک حرکت او را به جلو پرت کرد. مرد که مات این کشتار شده بود، بدون مقاومت و اراده افتاد روی زمین. سرشار با پشت یکی از دستان، خون روی صورتش را پاک کرد و در حالیکه تقریباً خم شده بود، روی راهزن آخری، با دست دیگر به قاتل اشاره کرد و با فریاد گفت: - نه. نکش. بسه دیگه. کارش نداشته باش.
لینک کتاب در سایت طاقچه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: زنان نامرئی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:اعجوبه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: آکاتا؛ جادوگر سفید 1