اوتاکو، کرم کتاب، بلاگر، هکیکوموری، معتاد چیپس و موسیقی، خواننده و نویسنده فن فیکشن.
چالش کتابخوانی طاقچه: باشگاه مشتزنی فمنیستی
برای چالش آذر ماه طاقچه، با موضوع کتابی در زمینه فمنیسم کتاب باشگاه مشتزنی فمنیستی رو انتخاب کردم. دلیلش هم فقط اسم جذابش بود. همین اسم جذاب، این حس رو بهم داد که قراره مثل کتابهای زیادی تبلیغات شده و overrated باشه، که خدا رو شکر خلافش بهم ثابت شد و واقعا مفید بود!
کتابهای زیادی درمورد فمنیسم تو بازار هست. از نقد و بررسی های اجتماعی و سیاسی و قانونیش گرفته، تا حتی ادبیات داستانی. ولی این کتاب هیچکدوم از این دو نبود. بیشتر از نقد، داستان یا گله و شکایت، این کتاب راهنمایی بود برای چطور پیشرفت کردن در جامعه شبه-فمنیسمی... یا در مورد جامعه ما، ضد-فمنیسمی!
شاید عجیب باشه که سرسخت ترین دشمنان فمنیسم در جامعه ما در سطوح بالاتر و تحصیلکرده تر دیده میشن، و استدلالشون برای مخالفت، تندرو بودن فمنیسمه. راستش، به شخصه چیزی راجب درستی هیچکدوم از طرفین نمیدونم، ولی میدونم هیچ چیز صد در صد نیست. نه هرکدوم از اون مخالفان مردسالارهای زیادی قدیمی-فکر کنن، و نه هر فمنیستی تند رو و پر سر و صداست. این کتاب که اسم "فمنیستی" رو یدک میکشه، دقیقا یه مثال خوبه.
نزدیک ترین کتابی که به میتونم به کتاب باشگاه مشت زنی تشبیه کنم، «بیشعوری» هست. مقدمه اولش، دسته بندی موانع و ابزار ها و «پیمان نامه»هایی که تو کتاب بود ساختار خیلی مشابه بیشعوری داشت. فرقش این بود که باشگاه مشت زنی تخریب نمیکرد، اگه هم میکرد به طور مساوی و منطقی می کرد(و خدا رو شکر. چون معلوم نیست اگه افراط میکرد تو انتقاد چه واکنش هایی دریافت می کرد:/)
تمرکز کتاب روی بهتر کردن خود بود. نویسنده با دقت مشکلاتی که زنان به خاطر شخصیت کلی و در اقلیت بودنشون تو محیط کار دارن رو باز کرده بود، و ریشه ها و راه حل برای حلشون رو یک به یک میگفت.
مثلا، این نکته که خانم ها تو محیط کار معمولا تو نقش معاون و حامی فرو میرن حتی با اینکه وظیفشون یه چیز دیگست. یا اینکه وظایف منشیگری و یادداشت برداری تو جلسه ها، یا چای و قهوه آوردن بیشتر تمایل داره که بیافته رو دوش خانم ها، چون تو ناخودآگاه جامعه ثبت شده که این وظایف "زنانه" است. این وظایف که معمولا تو سایه و پشت صحنه هم هستن، حتی با اینکه مثل چسب نگه دارنده برای کل پروژه عمل می کنن، ولی زیاد جای ترفیع و پیشرفت ندارن.
همین الان تصور کنید وارد یه جلسه ای میشید، و بالای میز یک خانم و یک آقا هردو خودکار به دست نشستهان. هیچکدوم از دیگری از نظر مکان نشستن پایینتر نیستن، و کاملا در یک راستا هستن. اولین فکری که به سرتون میزنه چیه؟
اینکه اون آقا مسئول جلسه است و خانم منشی یا دستیاره. یعنی تصور برعکس این خیلی سخته، نه؟
نویسنده باور داشت قسمت اعظمی از این مشکل به خاطر کم رویی خود خانم ها هم باشه. طبق آمارهایی که نویسنده داد و من دقیقشو یادم نیست! خانم ها در طول جلسات ایده های بیشتری دارن، ولی کمتر بیانشون میکنن، یا وقتی هم که بیانشون میکنن امکانش خیلی بالاست که تو محیط کاری مردانه، ارزش این ایده به نام کس دیگه ای زده بشه.
نویسنده راه های زیادی برای حل این مشکل گفت، ولی اینکه چقدر ازشون میتونه کارآمد باشه رو فقط تجربه میتونه نشون بده!
مثلا، اگه تعداد خانم ها تو محیط کار بیشتر بشه شانس موفقیت همشون بالاتره، پس اوصیکم به پیشنهاد کردن خانم ها به جایگاه های خالی کاری! یا اینکه چطور زبان بدن خانم ها متمایل به کوچک کردن و نامرئی کردن خودشونه، مثلا جمع کردن پا زیر میز به طور ضربدری و کوچیک نشستن، درحالیکه آقایون بزرگ و سلطه گرانه می ایستن.
به یه سری قسمت ها که میرسیدم حس می کردم دیگه پیشنهادها جنرال شدن. مدام مثال نقض میومد تو ذهنم از آقایونی که اونها هم این مشکلات رو دارن. انگار چیزهایی که نویسنده راجب زنان و اقلیت های جامعه آمریکا میگفت، برای اکثریت جامعه ایران کاربرد داشت! کلی کارمند وفادار که انتظار ترفیع گرفتنشون رو با ادب و حیا بیان نمیکنن، ولی هرروز بیش از روز قبل از کارشون زده میشن و حس میکنن بهشون ظلم شده. کلی آدم شاغل که از همکاران ایده دزدشون که کارها رو روی شونه اونها میندازن گله دارن. و حتی دانش آموزهایی که حس می کنن همگروهی برونگرا و پرسر و صداشون توجه بیشتری میگیره، حتی با اینکه اصل کار رو اونا انجام دادن!
و به همین دلیله که این کتاب رو به هر قشری چه این مشکلات رو داره چه نداره توصیه میکنم. چون این کتاب بیشتر از اینکه در حمایت فمنیست باشه، یه کتاب توسعه شخصی مفیده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: «باغوحش اساطیر»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: آبنبات هلدار