فائزه در جستجوی تعادل... =)
برادران کارامازوف
کتاب برادران کارامازوف، اثر فئودور داستایفسکی، یکی از معروفترین رمانهای بلند دنیاست که تو دو جلد نوشته شده و آخرین اثر این نویسندهاس.
موضوع کتاب در مورد خانوادهی کارامازوف و مشکلات بین سه برادر کارامازوف با پدرشونه که البته پسر چهارمی هم هست که گفته شده اونم پسر نامشروع فئودور (پدر) هست ولی خود فئودور کارامازوف قبول نداره و میگه پسر من نیست! (به نظر من که تو کتاب به صورت قطعی مشخص نشد ولی اکثر جاها اسمردیاکوف رو پسر چهارم فئودور میدونن.)
فئودور کارامازوف آدم بشدت پولدوست ، هوسران و خلاصه شده در یک کلام "مزخرف" هست که کلا به جز خوشگذروندن به هیچی حتی پسراشم کار نداره و پسرها از همون بچگی به حال خودشون رها میشن و هرکدوم توسط اقوام دیگشون بزرگ میشن. پسر سوم، آلیوشا، راهب میشه و کلا زمین تا آسمون با پدرش و برادراش فرق داره و شخصیت مثبت داستانه! اما دوتا برادر دیگه بشدت متنفرن از پدرشون و مشکلاتی بوجود میاد که در نهایت فئودور کشته میشه اما برخلاف تصور (تصور شخصیتهای داستان نه خواننده) نه توسط پسرش بلکه توسط......! و کتاب حول اتفاقاتی که چند روز قبل مرگ فئودور و بعد مرگش و محاکمه قاتل میوفته میچرخه.
به نظر من یکی از جالبترین ویژگیهای این کتاب این بود که با توجه به اینکه رمان طولانی و بلندی حساب میشه، ولی تمام اتفاقات جلد اول توی سه یا چهار روز اتفاق میوفته و اتفاقات جلد دومم با پَرش دو ماهه به آینده، باز شرح ماجراهای یکی دو روزه!!واقعا به نظرم خیلی مهارت میخواد که ماجراهای رمان به این بلندی رو فقط توی چند روز بذاری بدون اینکه کِش دادن بیخود و خسته کنندهای داشته باشه! بسیار رمان پرمحتوایی هست یعنی صرفا تعریف یک داستان نیست صحبتهای عمیق داره . خیلی بحث و صحبت درباره دین(مسیحیت) میشه که من فکر میکنم برای اینکه کاملا بشه متوجه مفاهیم و منظورهای این بحثها شد باید یک سری اطلاعات راجع به اعتقادات موجود تو دین مسیحیت داشت. البته صحبتها جوری هست که کلا بیانگر دین و اعتقاد به خدا و شیطان و از این قبیل چیزها میشه ولی یه قسمت بود که صحبتهای یک کشیش با حضرت مسیح بود که من اونجارو کاملِ کامل متوجه نشدم بصورت کلی منظورشون رو فهمیدم!
قشنگترین قسمت کتاب به نظر من صحبت های سالک زوسیما قبل از مرگش هست که واقعا صحبتهای زیبایی کرده مثل این قسمت:
آزادی را به مفهوم افزایش نیازها و برآورده کردن سریع آنها انگاشتن، سرشتشان را درهم میریزد؛ زیرا تعداد زیاد خواستها و هوسهای نابجا و سبکسرانه اگر برآورده شوند، عادتها و ابداعهای پوچ در خودشان ایجاد میکنند.
و قسمت دومی که من واقعا دوست داشتم صحبتهای وکیل مدافع توی دادگاه در مورد نقش والدین توی زندگی بچههاست که صحبتهای کاملا منطقی و درستی بود و اونم درمورد این بود که نمیشه افرادی که صرفا بدلیل بدنیا آوردن کسی و نه انجام هیچ کار دیگهای در حق اون بچه، بهشون پدر و مادر گفته میشه رو به اسم سفارشات دین مقدس بشمریم:
پدر واقعی کیست؟ این نام واژهای والاست، نامی پرشکوه و ارزشمند؛ من این نام را به کسی که سزاوارش است میدهم. پدری مانند کارامازوف پیر که کشته شده نمیتواند نام خودش را پدر بگذارد، او لیاقت و شایستگی این را ندارد. "پدرها، به فرزندانتان آزار نرسانید". بله، پیش از هرچیز توصیههای مسیح را به کار ببندیم، آنوقت است که میتوانیم از فرزندانمان متوقع باشیم، وگرنه پدر نیستیم، دشمنان فرزندانمان هستیم، آنها هم فرزندانمان نخواهند شد، دشمنانمان میشوند و این خود ما هستیم که آنها را دشمن خودمان کردهایم.
مخصوصا تو ایران که تعادل بین حقوقی که والدین در برابر فرزندان و فرزندان در برابر والدین دارن رعایت نمیشه و بهنظرم یکم احساسی برخورد میشه با این قضیه! حقوق فرزندان خیلی خیلی کمتر مورد توجه بوده تا برعکسش و از همون بچگی به اشتباه اینطور تو ذهن اکثریت افراد حک شده که پدر و مادر حق انجام همه جور کاری رو دارن که خب این بحث خیلی طولانیه فقط در همین حد که با نظر وکیل کاملا موافقم!
فیلم این کتاب هم ساخته شده البته خیلی قدیمیه برای سال 1958 هست ولی من چون دوست دارم کتابهایی که میخونم و تصویرسازیهایی که خودم میکنم رو به صورت عینی هم ببینم دیدنش برام جالب بود اما به صورت فیلم عادی بخوایم ببینیمش خیلی خسته کننده بود(نظری در مورد اینکه اثر کلاسیک بود و اینا ندارم فقط از دیدگاه خودم میگم)
درنهایت کتاب خوبی بود خودم علاقهمند شدم برم جنایت و مکافات اثر دیگهی داستایفسکی رو هم بخونم و خوندن آثارش از جمله برادران کارامازوف رو هم پیشنهاد میکنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: عادتهای اتمی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: نام من سرخ
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:کارعمیق