چالش کتاب‌خوانی طاقچه: بر جاده‌های آبی سرخ

https://taaghche.com/book/94545/%D8%A8%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%AE


یادداشتی برای کتاب مردادماه: رمانی طولانی که با تمام شدنش، دلت برای شخصیت‌هایش تنگ می‌شود.

نام نادر ابراهیمی را نخستین بار در کتاب ادبیات سال سوم دبیرستان دیدم و بعدتر در دوران دانشجویی با مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل «یک عاشقانه‌ی آرام»، «ابن مشغله» و «چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم»، سبک نویسندگی او را بیشتر شناختم و مجذوب قلمش شدم و هم اکنون، سال‌هاست نویسنده‌ی محبوب من است.

این بار، روزهای بلند تابستان را پیوند زدم با خواندن اثر دیگری از او، «بر جاده‌های آبی سرخ». نامش شاعرانه بود و نشان از این داشت که هم‌چون دیگر آثار ابراهیمی، با کتابی مواجه خواهم بود که در عین صلابت و استواری معنا، سرشار از لطافت و طراوت در کلام است.

داستان این کتاب در بندرریگ می گذرد؛ شهری از توابع شهرستان گناوه در استان بوشهر.دوران خوشی نیست، ایران چندپاره است و هر پاره را مدعی بسیار. خراسان بزرگ زیر نگین شاهرخ‌میزرای افشار، نوه‌ی نادرشاه است. پادشاهی مملو از سوء‌ظن که طمع اجدادش، میله‌ی سرخ و داغی شد و چشمانش را سیاهی بخشید.

محمدحسن قاجار، در ولایات شمالی ایران مستقر است و فراق فرزندش، آقامحمدخان قاجار که اسیر مکر افشاری است و در قلعها‌ی دور محبوس، قلبش را می‌فشارد.

به این نام‌ها، اضافه کنیم کریم خان زند را که سودای سلطنت بر ایران را در سر دارد و مدام، با دشمنانی از خارج و عنودانی از داخل، پنجه‌در‌پنجه است.

در این وانفسای تاریخی، دلاور مردی «میرمَهْنا» نام با هم‌راهی برادران و هم‌شهریان فداکارش، کمر بسته به بیرون راندن اجانب فرصت‌طلب و آزمند از سراسر خطه‌ی جنوب و برانداختن بندگی و بردگی و سرسپردگی در برابر این بدسگالان سیری‌ناپذیر.

این روایت حماسی و شورانگیز که آمیزه‌ایست از ارجاعات تاریخی و خیال‌پردازی‌های داستانی، شرح دلاوری و شجاعت شیرزنان و شیرمردان قوی‌دل سرزمین ماست. هم آنان که با سلاحی از عشق و ایمان و با اعتقادی راسخ به هدف و آرمان والای خویش که حفظ خاک پاک میهن از دستبرد خصم متجاوز و کج اندیش است، با تمام وجود پا به عرصه‌ی مبارزه نهادند و کم‌تر کسی امروز آنها را می‌شناسد یا به یاد می ‌آورد.

متأسفانه دنیای امروز ما ، قهرمانان خیالی را بیشتر دوست دارد. «سوپرهیرو» هایی با قدرت و امکاناتی محیرالعقول، الگوهای امروز کودکان و نوجوانان ما هستند.

راستش واقعاً دلم برای میرمهنا و یارانش تنگ می‌شود. مردانی که به گاه رزم، جنگاورانی بودند صف‌شکن و بی‌باک و در زندگی روزمره، همسران و برادران و فرزندانی عاشق، مهربان، بذله‌گو و زلال و شفاف و بی‌ریا. مردمانی که اگر کوته‌نگری حکام وقت و چشم‌تنگی و حرص عوامل داخلی خودفروخته می‌گذاشت، هرگز خون آلوده‌ی هیچ دشمن بدکاری را بر خاک پاک وطن نمی‌ریختند.

قصه‌ی میرمهنا و یارانش و کسانی مثل او هیچ‌گاه تمام نمی‌شود. از آن‌جا که به قول حضرت حافظ، عالم از ناله‌ی عشاق خالی نیست، در هر برهه‌ای از تاریخ این سرزمین، بوده‌اند کسانی که برای حراست از این دردانه سرزمین مادری، خالصانه و عاشقانه جنگیده‌اند. یک بار نامشان میرمهنا بود، بار دیگر میرزاکوچک جنگلی و یا رئیس‌علی دلواری و بسیار زنان و مردان جان‌برکف که نامشان در غبار زمان محو گشته اما آثار اعمالشان خیر.

اگر امروز نامی از خلیج فارس هست، ماحصل رنجی است که مردمان صبور و نجیب و دلاور جنوب، سال‌ها به جان خریده‌اند و رد خون سرخشان تا همیشه بر آبی خلیج تاابدفارس باقی خواهد ماند و وظیفهی ما این است که با خواندن و دیدن و شنیدن، آنها را بیشتر بشناسیم و بشناسانیم.




جالب است بدانید که نخستین بازی رایانه‌ای ایرانی با اقتباس از این کتاب در سال 1389 روانه‌ی بازار شد تا ادای دینی باشد به این برزگ‌مرد جان‌برکف.

پوستر بازی میر مهنا
پوستر بازی میر مهنا



شهرداری بندر ریگ نیز در سال 1391، اقدام به نصب تندیسی از این قهرمان بزرگ ملی، در این شهر کرد.

تندیس میر مهنا
تندیس میر مهنا