What is Wrong with me?!
چالش کتابخوانی طاقچه: بهار برایم کاموا بیاور
اینم از اولین ریویو من برای چالش کتابخوانی طاقچه. توضیحات لازم رو اینجا میتونید ببینید و هر کسی که این پست رو میخونه رو دعوت میکنم به این چالش. خودم خیلی ازش خوشم اومده امیدوارم شما هم انجام بدید و به این بهونه در سال حداقل بالای ده تا کتاب با پیشنهادات طاقچه عزیز بخونیم.
خب اول اینکه کتاب بهار برایم کاموا بیاور نوشته خانم مریم حسینیان هست من نسخه چاپی رو از نشر چشمه خریدم ( واقعا دلم برای کتاب غیردرسی چاپی خوندن تنگ شده بود )، ولی شما میتونید نسخه الکترونیکش رو از طاقچه دریافت کنید. در رابطه با ژانرش میتونم بگم معمایی رازآلوده ولی تم عاشقانه هم توی داستان میبیند.
روزی که کتاب رو سفارش داد قرار بود دو الی پنج روز بعدش به دستم برسه. از شانس من دقیقا اون روزی رسید که من خونه نبودم، برق رفته بود و آیفون کار نمیکرد منم گوشیم شارژ نداشت که زنگ بزنم به تلفن اهالی خونه که برن کتابهامو تحویل بگیرن. خلاصه که مرجوع شد. فردا صبحش به دستم رسید خوشبختانه و اصلا الان که دارم فکر میکنم چه بهتر که اومدن کتابام نیوفتاد تو اون روز مزخرف. بگذریم و بریم سراغ خود کتاب...
امروز کتاب بهار برایم کاموا بیاور رو خوندم. کتابی که یک ماه برای خوندنش فرصت داشتم ولی جوری من رو وادار به خوندن کرد که یکروزه تمامش کردم. از آن کتاب هایی که دووم نمیاری و نمیتونی صبور باشی برایشان. نمیتونستم ادامه خوندنش رو بذارم یک روز دیگه. فقط گاهی کتاب رو میبستم و به دیوار سفید زل میزدم. انگار دووم نمیاوردم بیشتر از یکحدی تو سردرگمی و معمای داستان معلق باشم. سوالات و ابهامات جوری بود که تشنه میشدم برای کشف گنج داستان؛ برای اینکه بفهمم واقعا تو برهوت این ماجرا چه اتفاقی داره میوفته.
راوی داستان زنیست که همراه با شوهر و دو فرزند خردسالش، تو برف و سرما میاد وسط برهوتی که تا چشم کار میکنه سفیده و در انتهای این سفیدیِ برف درختهایی از دور تیره دیده میشن. دو خانه وسط این برهوت و یکی از دیگری مشکوکتر. چرا اومدن اینجا؟ که آقای نویسنده داستانش رو تموم کنه. چون اینجا شبیه همانجایی است که شبها مینویسد. فقط اینجاست که درختهایش از دور تیرهاند. صدای کبک میشنوی وسط زمستان.
ما را آورده بودی وسط برهوت. حتا نمیتوانستیم آدرس خانهامان را به کسی بدهیم؛ بگویم کوچه چندم؟ خیابان چی؟ پلاک چند؟
بعد مدتها اولین رمان ایرانی بود که خوندم. زیبا بود و ارزشش رو داشت و باعث شد بخوام بیشتر برم سمت این رمانها. داستان پر از رمز و رازه، فضایی سرشار از ندونستنها و سردرگمی؛ هم برای شما و هم شخصیت اصلی قصه. فضای داستان همیشه بین واقعیت و اوهام در رفتوآمده جوری که گاهی نمیشه تشخیص داد چیبهچیه دقیقا. یا زمان و اشخاص واقعی هستند یا تصور ذهنی. همچنین حس ترس و تنهایی رو القا میکنه.
درکل دوستش داشتم و خیلی منرو به فکر برد. هم لحظاتی که داشتم میخوندمش و هی سناریو میچیدم براش و هم الان که تمومش کردم و هنوز درگیرشم. ولی با همه این همه یه سری انتقاداتم دارم بهش. مثلا اینکه واقعا لازم بود تو کل کتاب خواننده اینقدر معلق و سردرگم باشه؟ یا آخرش یکسری از شخصیتها مثل مهتاب و نیما فقط سر و تهشون هم بیاد؟ یا شخصیت های مهمی مثل نسترن خانوم و سلام جوری باهاشون رفتار بشه که آخرش حس کردم خیلی جاها بودن که فقط سهمشون رو از دلهره و رمز و راز به فضا بپردازن. این اتفاق برای بعضی از اتفاقای ریز داستان هم افتاده بود و نظر شخصی من اینه که میتونستن سرنخهای بهتری بشن بهجای اینکه فقط بیان تا حضور داشته باشن. خواننده 150 صفحه تقریبا در بیخبری و سردرگمی تمام بهسر میبره و بعد تو کمتر از ده صفحهی انتها کلیت داستان رو میشه. و با این حال شما میمونید و کلی علامت سوال. وقتی به آخر داستان رسیدم و فهمیدم که چی بوده قضیه واقعا از ایده داستان خوشم اومد ولی هنوز نمیدونستم با علامت سوالهای تو ذهنم چیکار کنم. شایدم این خاصیت داستان بوده ... ولی آخر داستان به صورت کلی جوری هست که نظرتون راجعبه شخصیتها از اینرو به اونرو میشه. بخش های عاشقانه عنصر اصلی داستان نیستند و میشه گفت عاشقانه هاش تیپیکال یک عاشقانه ساده بودن ولی خیلی جاها رابطه بین شخصیت اصلی و همسرش طوری بود که با خودم میگفتم " الان این رفتار به شخصیت این مرد میاد اصلا؟" درواقع جوری بود که حس میکردم این عاشقانهها با شخصیت مشکوک و حتی رومخ آقای شوهر همخوانی نداره. ولی خیلی به این نکته انتقاد سفت و سختی نمیکنم این داستان انقدر همهچیزش مشکوک بود که این رابطه اگر عادی بود جای سوال داشت.
با اینحال این کتاب رو دوست داشتم شاید سلیقهای باشه ولی از فضای پر رمز و رازش و حسی که بهم میداد در طول داستان لذت بردم. پیشنهاد میکنم شماهم بخونید چون تجربه جالبی بود. شاید نشه بهش گفت تجربه جدید چون احساس میکنم تازگیها نویسندههای ایرانی علاقه خاصی به وارد کردن فضای وهم و معما به داستان، معلق کردن خواننده تو ترشی، شوک وارد کردن به شما در چند صفحه اخر کتاب و درنهایت گذاشتن ملت در جای خالی و علامت سوال پیدا کردن. ولی راجعبه این کتاب باید بگم که خب سبکش این بود و این اشارهم هم بیشتر بخاطر اعتراضم به این قضیه بود صرفا.
و در آخر هم اینکه امیدوارم بخونید. لذت ببرید. تو چالش طاقچه شرکت کنید ضمناینکه نسخه الکترونیکش رو میتونید از اینجا دریافت کنید :)
پ.ن مطمئنم که حالا حالا ذهنم مشغول گنجشکها، کامواهای صورتی، نگار و بهاری که قرار بود از راه برسه خواهد بود... شاید یکبار دیگه خوندمش.
!!!!!!! از اینجا به بعد اسپویل خالصه و توصیه میکنم حتی اگر خیلی حساس نیستین روی این موضوع باز هم نخونید چون واقعا حیف میشه ایده داستان، و حالا باز من تموم سعیمو میکنم حتی تو این بخش هم یه چیز اسپویل نشده باقی بگذارم خدارو چه دیدی شاید یکی نگاهش افتاد بهش فقط
جدا باید یکبار دیگه کتاب رو بخونم به دلایل زیادی!
- اول اینکه بعد از اینکه فهمیدین قضیه چیه کاملا میشه تجدید نظر کرد توی روابط بین شخصیت ها. مثلا فکر میکنم این بار رابطه نویسنده و همسرش منطقیتر شه برام یا ببینم الان دیدگاهم نسبت به رابطه مادرانش چجوریه. خصوصا اخرای داستان سر گنجِ زیر خاک و گنجشک شدن
- یه سری از شخصیتا مثل سلام و نسترن خیلی جایگاه متزلزلی داشتن. یه جا فکر میکردی که قراره کار خاصی بکنن و شخصیت تاثیر گذارین یه جا ...
- سرنوشت شخصیتهای نیما و مهتاب و پدرش رو به خوبی متوجه نشدم. مثلا نفهمیدم نیما تا کجا و چقدر واقعی بود. چرا اخر داستان یهو سر باز کرد همه چیو گفت. یا عاشقانه نیما و مهتاب چی بود؟ اون هم بخشی از داستان نگار بود؟
- میخوام یه بار دیگه بخونم تا قاعده بازی نگار تو داستانش دستم بیاد. خصوصا آخرهای داستان این قاعده خیلی پررنگتر میشه. اونجاها که هی سوال نپرسیدنن و لو ندادن و صبر کردن و فقط دیدن هی گوشزد میشه بهش.
- دلم میخواد یکبار دیگه ناپدید شدن شخصت هارو بخونم. اینکه چی میشه که نگار به اینجا میرسه و داستان نگار به انتها میرسه
- و اینکه هنوز نفهمیدم اون بخش های ترسناک و وهمآلود وسط داستان که با یک فونت و سایز دیگه نوشته میشدن چی بودن. شاید دقت نکردم شاید باید مدل خاصی میخوندمشون...
- میدونستین مریم که پای هر نوشته را امضا میکرد همون مریم حسینیان موقع نوشتن پارتهای داستانه؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب "ربکا" : چالش کتابخوانی طاقچه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتاب خوانی طاقچه : دایی جان ناپلئون
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: رهبری