چالش کتابخوانی طاقچه: بیمار خاموش

نام کتاب: بیمار خاموش

نویسنده الکس مایکلیدیس

مترجم مریم حسین نژاد

انتشارات : نشر سنگ

تعداد صفحات : 320

این کتابیه که من برای ماه ششم چالش کتابخوانی طاقچه انتخاب کردم. در مورد زندگی یک زن.

دیدم که این کتاب رو، سه تا انتشارات مختلف چاپ کردن هر سه تاش هم توی طاقچه بی نهایت بود. اما من این کتاب رو از نشر سنگ، مدتها قبل، از طریق طاقچه هدیه گرفته بودم و تو لیستی بود که می‌خواستم در آینده بخونم.

برای همین، این رو خوندم و از کیفیت ترجمه بقیه نسخه ها مطلع نیستم. اما همین که من خوندم ترجمه خوبی داشت و ازش راضی بودم.

کتاب بیمار خاموش، در مورد خانم هنرمندیه به نام آلیسیا که یک دفعه شوهرش رو به قتل می رسونه. از اون جایی که این خانم هنرمند بوده و پرونده هم جنایی بوده، خیلی خبرگزاری‌ها دنبال علت این قتل می گردند. ولی نکته اینجاست که آلیسیا بعد قتل دیگه حرفی نمیزنه و ساکت ساکت می مونه.

میبرنش بیمارستان روانی و آنجا بستری میشه تا شاید بتونن از نظر روانی درمانش کنن یا متوجه بشن انگیزه قتل چی بوده.

آقایی به اسم تئو، به عنوان روان درمانگر خیلی تلاش میکنه درمان این خانم رو به عهده بگیره و نهایتا هم موفق میشه و درمان آلیسیا بعد از 6 سال به تئو واگذار میشه.

یه حرف جالبی که تئو زد، این بود که میگه:" ما روانشناس ها و روان درمانگر ها اکثرا برای این، این شغل را انتخاب کردیم که بیماری‌های خودمون رو نجات بدیم و درمانش کنیم چون ما آسیب دیده بودیم و می‌خواستیم درمان بشیم."

حالا تئو توی جلساتی که بالاخره میتونه در قالب اونها با آلیسیا صحبت کنه، هرچی سعی میکنه نمیتونه آلیسیا رو به حرف بیاره.

توی فصل های کتاب ما بیشتر از زبان روان درمانگر، داستان رو دنبال می‌کنیم. اما از اون طرف چند فصل در میون دفتر خاطرات آلیسیا رو برامون چاپ کردند تا یه حدودی از زندگی آلیسیا رو هم متوجه بشیم.

قلم داستان واقعا جذاب و روان بود از خوندنش شاید لذت ببرید. یک مقدار تم جنایی معمایی روانشناسی داره و به این که کودکی فرد چطور گذشته باشه چقدر بزرگسالی تاثیر میگذاره اشاره داره.

طبق نظر فروید و خیلی روانشناس ها، کودکی افراد میتونه منشأ رفتار های زیادی تو بزرگسالی باشه. این داستان هم میخواد همین رو به بیان رمان گونه بهمون نشون بده.

من از خوندن رمان هایی که تم روانشناسی دارند کلاً لذت میبرم

پایان رمان خیلی خیلی غافلگیرکننده است که ازش هیچی نمیگم، چون اگه بگم اسپویل میشه.

فقط در این حد بگم که آخر آخرش وقتی که این غافلگیری نهایی رو شد، من چند لحظه کتاب رو بستم و به صفحاتی که گذشته بود فکر کردم تا یادم بیاد چی شده و چی به چی بوده.

اما از کتاب‌هاییه که نقطه مبهمی به نظرم باقی نگذاشت.

چقدر یه جاهایی از داستان دلم میخواست گوشِ آلیسیای کودک را بگیرم تا بعضی حرف های غمگین رو نشنوه.

البته که نهایتاً کار آلیسیا به نظرم منطقی نیومد اما تئو قابل درک تر بود.

نقاشی های آلیسیا رو جوری توصیف کرده که فکر کردم شاید این داستان واقعی باشه و رفتم سرچ کردم شاید یه نقاشی هایی بهم نشون بده! این تخیل قوی نویسنده رو میرسونه.

به هرحال رمان جذابیه. نمیدونم چرا مدت طولانی خوندنش رو عقب انداختم.

اما توی شرایط موجود که غم و غصه زیاده توصیه نمی کنم که افرادی که خودشون کمی ناراحت هستند این رمان رو بخونن به نظرم فعلاً کتاب های حال خوب کن جایگزین بهتری ان.

یک قسمت از کتاب:

برای هیچ روان درمانگری و حتی روت، چیزی بدتر از این نیست که سالها روی فرد آسیب دیده ای کار کند و نه مثل یک جوان، بلکه مثل پسربچه ای خواهان تغییر و بهتر شدن و شفا یافتنش باشد و با وجود صدها ساعت روان درمانی، حرف زدن و گوش دادن و تحلیل، نتواند این روح را نجات دهد.

لازمه بگم که عکس کتاب خیلی خلاقانه بود...

لینک کتاب در طاقچه:

https://taaghche.com/book/61770