چالش کتابخوانی طاقچه: بی حد و مرز


این یادداشت نقدی است بر کتاب «بی حد و مرز» که برای شرکت در چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است.

می‌خواهم نحوه‌ی نوشتن یک کتاب به‌اصطلاح موفقیت را به شما آموزش دهم. ابتدا یک داستان از زندگی خودتان تعریف می‌کنید. لازم نیست کاملا مطابق با زندگی خودتان باشد. فقط ازنظر عاطفی خواننده را درگیر کند. مثلا این‌که در کودکی مغزتان ضربه دیده است و از آن به بعد نمی‌توانستید مانند دیگران باشید. بعد به مشکلات زندگی خود دراثر این اتفاق اشاره کنید. هرچه مشکلات بزرگ‌تر، داستان تاثیرگذارتر. بعد نوبت می‌رسد به نقطه‌ی اوج داستان. آن‌جایی که اتفاقی می‌افتد که زندگی شما دگرگون می‌شود. یک منجی هم برای خودتان دست و پا کنید. مثلا پدر دوستتان که به شما توصیه می‌کند که کتاب‌های افراد موفق را بخوانید. شما در چشم به هم زدنی انگیزه پیدا می‌کنید. شروع می‌کنید به کتاب خواندن. سعی می‌کنید جواب سوال اصلی خودتان را در کتاب‌ها پیدا کنید. کم‌کم زندگی شما تغییر می‌کند. کافی است که به نقطه‌ی بعدی بروید. برای چند نفر تعریف کنید که چگونه زندگی‌تان زیر و رو شد و به موفقیت رسیدید. دیگران سعی می‌کنند همان کارهایی که شما انجام دادید تکرار کنند. و به‌طرز عجیبی آن‌ها هم موفق می‌شوند. شخصی می‌تواند با رها کردن زندگی عادی خود و خواندن کتاب‌های مربوط‌به سرطان، مادر خود را درمان کند و از مرگ نجات بدهد. دیگر بس است. این داستان خارق‌العاده به‌اندازه‌ی کافی خوانندگان شما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. شما می‌توانید داستان‌های خارق‌العاده‌ی دیگرتان را در قسمت‌های مختلف بگنجانید و خوانندگان را بیش از پیش شگفت‌زده کنید. به نظرم به‌اندازه‌ی کافی خوانندگان را تشنه‌‌‌ی فهمیدن راز موفقیت زندگی‌تان کرده‌اید.

حال نوبت قدم بعدی است. تعهدنامه‌ای در انتهای فصل اول بگنجانید و از خوانندگان بخواهید که آن را پر کنند. اگر کسی در رودربایستی هم کتاب را شروع کرده باشد، بعد از پر کردن این تعهدنامه خود را موظف می‌داند که کتاب را به نحو احسن تمام کند. ترکیبی از آموزه‌های دیگران را در کتاب خود ارائه دهید. مهم نیست که هیچ کدام از این‌ها برای خودتان نیست. به‌هرحال پایان‌نامه که نمی‌خواهید بنویسید. فقط می‌خواهید یک کتاب به‌اصطلاح موفقیت بنویسید. همین. پس مقدار زیادی اطلاعات را جمع‌آوری کنید و آن‌ها را دسته‌بندی کنید. بهتر است عنوان فصل‌ها جذاب باشند تا مخاطب به خواندن محتوای آن فصل علاقه‌مند شود. برای جذاب شدن محتوای فصل‌ها، از دوستان سلبریتی خود نام ببرید و چند جمله‌ی تاثیرگذار از آن‌ها نقل کنید. اگر خوانندگان بفهمند که شما با جیم کری و ویل اسمیت رفیق گرمابه و گلستان هستید بیشتر به شما اعتماد می‌کنند. چند داستان خارق‌العاده‌ی دیگر هم در کتاب بگنجانید. باز هم می‌گویم. مهم نیست واقعی باشد. فقط باید خواننده را متعجب کند. مثل فیلم‌های ابرقهرمانی. اصلا الگوی همان فیلم‌ها را دنبال کنید. بعد از این‌که به‌اندازه‌ی کافی خواننده را سرگرم کردید، چند راهکار هم به او آموزش بدهید. مثلا برای حافظه‌ی بهتر، غذاهایی پیشنهاد دهید که هیچ کس قدرت خرید مواد آن غذا را ندارد. یا روش‌هایی برای حافظه‌ی بهتر پیشنهاد دهید که خیلی وقت است منسوخ شده است و حتی خودتان هم دیگر از این روش‌ها استفاده نمی‌کنید. در آخر کتاب هم یک برنامه‌ی ده روزه‌ به خوانندگان خود بدهید تا به شما وابسته بمانند. نگران نباشید. آن‌قدر درطول کتاب به پادکست‌ها و کانال یوتیوب خود اشاره کرده‌اید که آن‌ها تا آخر عمر به شما وابسته می‌مانند. تبریک می‌گویم. شما با این روش کتاب نوشتن میلیونر خواهید شد.

https://taaghche.com/book/83134