چالش کتابخوانی طاقچه : ترس و لرز

https://taaghche.com/book/3084/%D8%AA%D8%B1%D8%B3-%D9%88-%D9%84%D8%B1%D8%B2

ماه دی: کتابی که ماجراهایش در شهرهای جنوبی ایران اتفاق می‌افتد. کتاب ترس و لرز نوشته غلامحسین ساعدی و نشر نگاه.

ماجرای این کتاب در روستای ساحلی در جنوب ایران اتفاق می افتد و به مانند دیگر کتاب معروف غلامحسین ساعدی( عزاداران بیل) بخش بندی شده ی به هم پیوسته است. این کتاب دارای شش داستان است.

در این کتاب به مسئله فکری جامعه آن روستا اشاره دارد که جهل و خرافه و فقر وجود دارد.

برای درک بهتر به این جملات کتاب توجه کنید:

من از سایه ها می ترسم.

لنج ما بد شگونه.

اینا مال جنگل نیستند دهل دوس ندارند.

زن ها جارو به دست پشت بام و دور خانه کشیک می دادند و هر چند دقیقه به هدف نا معلومی حمله می کردند و داد میزدند کیش کیش برو

این همون امامزاده اس یه امامزاده این جا دفن شده که دشمن هر کی که بخواد بیاد رو از دریای اون رد بشه.

این کتاب مثل کتاب عزاداران بیل می تواند نشان دهنده سیر تاریخی فکر و تفکر مردمان ایران باشد. مردمانی که از جهل و خرافه پرستی به تفکر منطقی رسیدند.

هم اکنون هم تعداد کمی از مردم به حرف های غیر منطقی باور دارند ولی نه به سبک قدیم بلکه به سبک جدید به مانند اعتماد بی پایه و اساس به طب سنتی. ( طب سنتی برای کسی مناسب است که می خواهد در تاریخ پزشکی پژوهش کند نه برای درمان در دنیای امروزه).

بخش بزرگی از این تفکرات اشتباه به مسئولان کشور بر می گردد که باید با ترویج علم و دانش این مانع بسیار بزرگ که روز به روز دارد بزرگ تر می شود را بردارند.

بیشتر متن به صورت جملات کوتاه توسط شخصیت های مختلف است.

شخصیت های مهم داشتان شامل سالم احمد -صالح- محمد احمد علی -زاهد- زکریا - عبدالجواد- محمد حاجی مصطفی- پسر کدخدا است.

نکته جالب این است که در آخر قصه به مکانی می رویم که در اول کتاب نوشته شده همان مضیف سالم احمد.

از نکات مثبت این کتاب این است که فضا سازی خوبی دارد بطوری که می توان آن روستا را در ذهن مجسم کرد و به تجسم مکان های مختلف روستای ساحلی پرداخت.

نکته ی منفی این کتاب این است که پایان دو قصه کمی نا مفهوم و گنگ است. که به نظرمن جالب هم هست.

در داستان اول می خوانیم که سالم احمد در انباری خانه اش به یک مرد سیاه پوش بر می خورد و سالم احمد فکر میکند که این مرد سیاه پوش جن پری یا چیز هایی شبیه به این است و سالم احمد کم کم مریض می شود و در نهایت در پایان قصه اول میمیرد . نکته جالببرخورد اهالی این روستا است که با روش های عجیب و غریب سعی می کندد سالم احمد را درمان کنند که نا موفق مس شود و مر سیاه پوش که از انباری بیرون می آید و در خواست غذا نان آب و ... می کنند اهالی روستا این مرد سیاه پوش را میکشند. چون فکر می کنند که آدم نیست و شبیه روح پری و امثال اینهاست.

بخوانید پیش از آنکه دیر شود.

پایان