در تلاش برای یادگرفتن چیزهای جدید، مثلا چیدن کلمات کنار یکدیگر..
چالش کتابخوانی طاقچه : « تلنگر »
کتاب تلنگر یا سقلمه(سقرمه) که در واقع ترجمهی nudge هست. و مترجم در ابتدای کتاب میگه که این دو کلمه مفهومی که باید رو نمیرسونه و این بدتر از اصطلاحات و کلماتی هست که توی کشور و قوانین اقتصادی ما کاربرد نداره و توی کتاب اومده و یا اونقدر عامه نیست برای خواننده ها و برای همین گاها پانوشتی برای فهم بهتر اونها نوشته شده که در نسخه ی الکترونیکی یا انتهای کتاب اومده (و دسترسی و ورق زدن و برگشتن سخته) یا کلا نوشته نشده.
اما کتاب تلنگر یکی از دو کتاب معروف آقای تیلر در بین مقالات تخصصی و یا عمومی اشه که طی سالهای زیادی در زمینهی اقتصاد نوشته. شروع کتاب نویسنده مثالی میزنه از نحوه ی انتخاب در چینش مواد خوراکی یک فروشگاه زنجیره ای در مدارس تحت پوشش اش و بررسی این مورد که آیا تنها با تغییر در چینش، بدون تغییر مِنو امکان داره عادت های غذایی بچه ها تغییر کنه یا نه ؟ و در ادامهی این بررسی، عبارت معمار گزینش رو تعریف میکنه برای فردی که مسئول این تصمیم گیری و تعریف گزینههای انتخابی بوده. و میگه که هر کدوم از ما گاهاً در نقش دانش آموزان تصمیم گیرنده هستیم از بین گزینههای موجود و گاهاً به عنوان کسی که تصمیم های ممکن رو برای دیگران تعریف و مشخص میکنه، تصمیم ساز ایم. و مثال میزنه که فردی که یه فرم اداری طراحی میکنه، یه سایت طراحی میکنه و یا به عنوان پدر و مادر مسیر تحصیلی بچه هاش رو بهشون توضیح میده معمار گزینشه.
بعد هم در مورد پدرسالاری میگه و اینکه تصمیم سازها آیا میتونن انتخاب هایی که به ضرر فرد تصمیم گیرنده است رو از بین گزینه ها حذف کنند یا نه ؟ و این محدودیت کردن تصمیم گیرنده ها تا چه حدی برای تصمیم گیرنده ها قابل پذیرشه؟
در حالت بعدی یک دسته از آدمها مخالف این محدودیت ها با وجود مزایاش هستند و به آزادی انتخاب معتقدند. اینکه دولت باید با کمترین اجبار و تلنگر آدم ها رو در انتخاب کردن آزاد بذاره و نویسنده میگه بر فرض اینکه مردم در این شرایط گزینه ای که بهترین (بهینهترین) انتخاب هست رو انجام بدن : اگر این انتخاب بین طعم های مختلف بستنی باشه بر اساس علاقه و مزه، براشون مشکلی نیست اما اگر یه بازیکن مبتدی بخواد حرکت مهره های شطرنج رو در مقابل یه حریف قَدَر انتخاب کنه قطعا انتخاب های ضعیفی به سبب بی تجربگی و محدودیتِ مهارت اش خواهد داشت.
بعد هم دوباره برمیگرده به مثالهایی از معماری گزینش که شما به عنوان یک تصمیم ساز از بین دو گزینه ی الف یا ب کدوم رو برای تصمیم گیرنده ها به عنوان یه انتخاب قرار میدین؟ و آیا باید خودتون رو در اون موقعیت فرض کنید تا بفهمید چه تصمیمی میگیرند تا به عنوان یک گزینه قرار بدین یا راه حل دیگه ای وجود داره برای تعریف گزینه ها؟
تا اینجای کتاب با کمی فاصله از مباحث اقتصادی نویسنده در مورد دنیای انتخاب آدمها و عادت های رفتاری اشون با آمار و ارقام صحبت میکنه و مثالی میزنه از تجربه ای که خودش در یکی از کلاس های دانشگاهی که تدریس میکرده : اینکه درصد بالایی از دانشجویان مثل رانندگان و ... تصورشون از عملکرد و توانایی شون خیلی بالاتر از وضع موجوده و میگه که مردم به طرز غیرواقعی خوش بین اند و با اینکه طبق آمار، نیمی از ازدواج ها به طلاق منجر میشه در روز مراسم عقد آدمها معتقدن که جزو نیمه ی دوم خوش شانس و همیشه خوشبخت اند. جلوتر هم راجع به اینکه آدم ها برای یک چیز ارزش یکسان و حتی نزدیک بهم قائل نیستن میگه : اینکه دانشجویانی که میخواستن ماگِ قهوه اشون رو بفروشن به عنوان فروشنده، قیمتی دو برابر چیزی که دانشجویانِ خریدار اعلام کرده بودن در نظر گرفته اند و این رو به ضررگریزی مردم نسبت میده در کنار یکی دیگه از ویژگی رفتاریِ اکثریت مون : تمایل به وضع هرچند نامطلوب موجود. و اگر با احتمال کمی فردی تصمیم بگیره تغییری توی وضعیت اش ایجاد کنه و مثلا اشتراک سالیانه ی مجله ای که با قیمت کمی ترغیب به خرید شده ولی نخونده تلنبار کرده روی هم، رو بخواد لغو کنه مدام تصمیمش رو به تعویق می اندازه و با یکی دو تا مثال دیگه تا انتهای این بخش جایزالخطا بودن آدم ها در تصمیم گیری هاشون رو به خواننده ها نشون میده.
حجم کتاب کم نیست اما با وجود متن روونش میشه ادامه داد و با کلمات، آمار و ارقام ها، راه حل ها و گزینه های انتخابی بیشتری آشنا شد.
تا اینجا با بخش کوتاهی از کتاب آشنا شدید و اگر تمایل به خوندن کتاب تلنگر رو دارید، لینک خریدش توی طاقچه رو اینجا ببینید :
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه؛ سرزمین موعود
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: زنان نامرئی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر زن اسلحه بردارد و به جنگ برود ! !