چالش کتابخوانی طاقچه : جنگ چهره زنانه ندارد
مرداد هم در چشم به هم زدنی تمام شد و چالش طاقچه دارد به نیمه میرسد. موضوع این ماه پیر طریقت کتابی غیرداستانی درباره جنگ جهانی دوم بود. تمام کتاب هایی که شاید کمی به موضوع جنگ نزدیک باشد و خواندهام برمیگردد به چند سال پیش و تجربه خواندن کتاب های اخرین دختر، دا، من زندهام. و تمام آنچه از جنگ جهانی دوم میدانم هم بر میگردد به کتاب تاریخ دبیرستان و کمی اطلاعات دیگر که در اپیزود مجمع جزایر گولاگ از پادکست بیپلاس شنیدهام. اما این کتاب از سایر کتابها با موضوع جنگ جهانی دوم هم متفاوت تر است و تفاوتش در زاویه دیدش است. زاویهای زنانه، که به جنگ نگاه میکند.
سوتلانا الکسیویچ ۷۳ ساله نویسنده و روزنامه نگار کتاب اهل بلاروس است. کتابهای صداهایی از چرنوبیل، زمان دست دوم از دیگر کتاب های الکسیویچ است. کتاب صداهایی از چرنوبیل (یا نیایش چرنوبیل) کتاب خواندنی دیگری از روایت ها و گزارش عینی قربانیان چرنوبیل است.
شاید همه تصویری که ما از زنان در جنگ داریم تصاویر مادران و همسران چشم انتظار یا امدادگران و پرستاران باشد. کمتر کتاب و فیلمی به زنانی که مثل مردها مسولیت های مهم داشتهاند پرداخته. زنانی که مثل مردان اسلحه دست گرفتهاند، سربازان دشمن را به اسارت گرفتهاند، به اسارت گرفته شدند، جان کسی را گرفته اند و یا جانشان را از دست دادهاند.
کتاب پر است از روایت های زنانه از جنگ جهانی دوم. پر است از احساسات. احساساتی که شاید در پشت نگاه مردانه به جنگ جامانده باشد.همان طور که نویسنده کتاب میگوید : تاریخ جنگ را توصیف نمیکنم، بلکه تاریخ احساسات را روایت میکنم. من مورخ روحها و قلبها هستم.
بخشی از کتاب :
«یکی ما رو لو داد… آلمانی ها فهمیدن که کمین پارتیزانا کجاست. جنگل و راه های ورودی به اون رو از همه طرف زیرنظر گرفتن. ما بین بیشه های وحشی قایم شده بودیم. باتلاقها ما رو نجات می دادن، دشمن وارد باتلاق نمیشد. گیر می کرد و زمین گیر می شد. باتلاق، هم ماشین آلات، هم نیروها رو قورت می داد. چند روز، حتا گاهی اوقات هفتهها ما تا زیر گلو تو آب فرو می رفتیم. یه بی سیم چی زن با ما بود، اخیرا زایمان کرده بود. کودک گرسنه بود… شیر می خواست… اما مادر خودش هم گرسنه بود، شیر نبود و نوزاد گریه میکرد. دشمن نزدیک بود… با سگها… اگه سگ ها صدایی میشنیدن، همه مون می مردیم. گروه مون حدود سی نفر بود… میفهمید؟ بالاخره تصمیم گرفتیم… هیچ کس جرئت نکرد دستور فرمانده رو منتقل کنه، اما مادر خودش قضیه رو حدس زد. قنداق نوزاد رو تو آب فرو برد و مدت زیادی همون جا نگه داشت… نوزاد دیگه گریه نمی کرد… هیچ صدایی نمی اومد… ما نمیتونستیم سرمون رو بالا بگیریم. نه میتونستیم تو چشمای مادر نگاه کنیم، نه تو چشمای همدیگه…»
این کتاب را نشر چشمه با ترجمه عبدالمجید احمدی در 364 صفحه منتشر کرده است. نسخه الکترونیک کتاب را میتوانید از لینک زیر دریافت کنید. علاوه بر این، کتاب صوتی نیز با گویندگی مهسا ملک مرزبان از رادیو گوشه منتشر شده. اگر اولین باریست که به طاقچه سر میزنید میتوانید اولین خریدتان را با 50 درصد تخفیف ثبت کنید.
کتاب الکترونیک :
کتاب صوتی :
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه ˼محل سگ بگذارید لطفا!˹
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: وقتی نیچه گریست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
محبوب من ، همه چیز همه چیز