چالش کتابخوانی طاقچه : «جنگ چهره زنانه ندارد»
نمیدانم از کجا شروع کنم به تشریح کتاب. دچار کرونا هستم و همچنان مریض احوال. بگذارید خیلی ساده توضیح دهم. بابت این مسئله از حضورتان معذرت می خواهم.از توضیح کوتاه خود کتاب شروع میکنم.کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» توسط نشر چشمه انتشار یافته و با این که نشر چشمه آن را در قفسه «داستان غیر فارسی-209 جهان نو » قرار داده است اما این کتاب یک داستان نیست، بلکه یک مستند نگاری جنگی است. نویسنده کتاب، خانوم «سوتلانا آلکساندرونا آلکسویچ» با جمع آوری روایت هایی متعدد از راویانی تماما خانوم، که خود در جنگ جهانی دوم حضور داشته اند و با پذیرفتن مسئولیت های جنگی مردانه و نیمه مردانه تجربه مستقیمی از جنگ را کسب کرده اند ، و ساماندهی آن ها در یک سیر زمانی پیوسته و از ابتدا به انتهای جنگ و در 6 فصل (خود کتاب 7 فصل دارد) که در ادامه آن ها را ذکر خواهم کرد، سعی در آن داشته تا به گفته خود یک روایت زنانه و حسی از جنگ را ایجاد کند.نویسنده در جایی از کتاب بیان داشته که احساسات پل میان حوادث و واقیت آنان است و از این رو سعی دارد تا با ایجاد یک روایت زنانه (بنا به گفته خود نویسنده) از جنگ، احساسات انسانی و عواطف موجود در تجربیات جنگی را به خواننده منتقل کند تا یک پله به حقیقت جنگ نزدیک تر شود. نویسنده از روایت و انتقال صرف وقایع جنگی گذر می کند و به انتقال احساسات تجبه کنندگان جمگ می پردازد و خود می گوید برای این کار گاهی مجبور بوده که ساعت ها با راویان زندگی کند، با آن ها آشپزی کند، در کارهای منزل به آن ها کمک کند، با آن ها آلبوم عکسشان را ورق بزن و خاطراتشان را با گوش جان بشنود و به درد و دل های آن ها گوش بسپارد به انتظار رخ نمودن آن لحظه طلایی بیرون ریختن احساسات ، احساساتی که هیچ رنگی از نقش بازی کردن در خود ندارند و خود خود واقعیتند.روایت های کتاب اینگونه اند و روایاتی که به خوبی شما را درگیر خود می کنند و حس راوی را به خوبی و بدون کم و کاست انتقال میدهند.البته یکی از مشکلاتی که روایت ها دارند کوتاه بودن آن هاست که باعث می شود اگر مثل من حافظه نه چندانی خوبی داشته باشید سریع روایت های کوچک را از یاد ببرید. اما نویسنده به این مسئله هم فکرکرده و اگر تا صفحه 100 صبر کنید با روایت های طولانی تر و چند صفحه ای هم مواجه خواهید شد و تا خود روایت پایانی کتاب، چندین بار از این روایت های به نسبت طولانی تر و منسجم تر را خواهید خواند.یکی از نکات جالب در مورد کتاب که البته دیده ام مخالفانی هم داشته است، نحوه گزینش روایت ها برای گنجاندن در کتاب است . نویسنده می گوید :« خیلی زود فهمیدم امکان آوردن خاطرات همه وجود ندارد، باید برای خودم یک اصل گزینش پیدا کنم. چگونه؟ با صورت بندی و طبقه بندی آدرس ها، آنها را برای خودم اینطور طبقه بندی کردم، از این به بعد سعی کنم زن هایی را انتخاب کنم که شغلهای متفاوتی در جبهه و در زمان جنگ داشته اند. آخر هر کدام ما زندگی را از دریچه شغل، جایگاه خود در زندگی یا حادثهای که در آن حضور دارد، تماشا میکند. علیرغم شرطی بوده چنین مقایسه و تقسیم بندی می توان تصور کرد که پرستار یک جور این جنگ را می بیند، آشپز جوری دیگر، و همینطور چترباز، خلبان، فرمانده دسته و مسلسل چی، هر کدام به شکلی مجزا و متفاوت به جنگ می نگرند... هر کدام آنها شعاع و زاویه دید خاص خود را در جنگ داشت.»نکته پایانی ای که می خواهم بگویم در مورد پیشنهاد خواندن این کتاب است.این کتاب بار احساسی خیلی شدیدی دارد و به شدت خواننده را درگیر خود خواهد کرد مخصوصا اگر مثل من رقیق القلب باشید یا این که دچار بیماری و ضعف باشید. از قضا من این یک هفته ای که در حال خواندن این کتاب بودم درگیر بیماری کرونا هم بودم و همچنان هم هستم، به ضعف و بدحالی این بیماری مشکلات اجتماعی،فشار عصبی اخبار افغانستان، غم و ماتم ماه محرم، و همچنین نگرانی من بابت خوانواده را هم اضافه کنید. طی خواندن این مدت هرچقدر که مسائل مذکور حالم را بدکرد و موجب مشکلات عصبی من شد خواندن این کتاب هم حکم ریختن بنزین روی آتش را برای من داشت و به همین دلیل واقعا از نظر روانی و عصبی حالم به شدت خراب شد و حتی مریضی من کمی تشدید شد اما چون می خواستم چالش مرداد ماه را تمام کنم به خواندن کتاب ادامه دادم.این کتاب کتابی خواندنی ،گیرا و از نظر ضد جنگ بودن ارزشمند است و بالغ بر 20 بار در ایران چاپ شده است برای خواندن آن نیازی به توصیه من نخواهید داشت ، اما با توجه به تجربه ای که من داشتم می خولهم به جای توصیه به خواندن بگویم چه کسانی لازم نیست این کتاب را بخوانند.از این جهت توصیه می کنم تمام افراد مریض، احساساتی ، و دارای ضعف اعصاب و تمام کسانی که در زمان بدی از زندگی هستند یا این کتاب را نخوانند یا در خواندن آن تجدید نظر به خرج بدهند.همانطور که گفتم این تاب از روایت های کوتاه تشکیل شده و تجربه خواندن آن با خواندن رمان و حتی داستان کوتاه متفاوت است و مهم ترین چیزی را که به شما خواهد داد احساسات ضد جنگ است. پس اگر جزوافراد بالا هستید مطمین باشید که به حد کافی از جنگ و مرگ و جسد و خون و حال بد بزار هستید و نازی نیست که با خواندن این کتاب حال خود را بدتر کنید.
نمیدانم از کجا شروع کنم به تشریح کتاب. دچار کرونا هستم و همچنان مریض احوال. بابت این مسئله از حضورتان معذرت می خواهم. بگذارید خیلی ساده توضیح دهم.
از توضیح کوتاه خود کتاب شروع میکنم.
کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» توسط نشر چشمه انتشار یافته و اگرچه نشر چشمه آن را در قفسه «داستان غیر فارسی-209 جهان نو » قرار داده است اما این کتاب یک داستان نیست، بلکه یک مستند نگاری جنگی است. نویسنده کتاب، خانوم «سوتلانا آلکساندرونا آلکسویچ» با جمع آوری روایت هایی متعدد از راویانی تماما خانوم، که خود در جنگ جهانی دوم حضور داشته اند و با پذیرفتن مسئولیت های جنگی مردانه و نیمه مردانه تجربه مستقیمی از جنگ را کسب کرده اند، و ساماندهی آن ها در یک سیر زمانی پیوسته و از ابتدا به انتهای جنگ و در 6 فصل (خود کتاب 7 فصل دارد) سعی در آن داشته تا به گفته خود یک روایت زنانه و حسی از جنگ را ایجاد کند.
روایت زنانه
نویسنده در جایی از کتاب بیان داشته که احساسات پل میان حوادث و واقعیت آنهاست و از این رو سعی دارد تا با ایجاد یک روایت زنانه (بنا به گفته خود نویسنده) از جنگ، احساسات انسانی و عواطف موجود در تجربیات جنگی را به خواننده منتقل کند تا یک پله به حقیقت جنگ نزدیک تر شود. نویسنده از روایت و انتقال صرف وقایع جنگی گذر می کند و به انتقال احساسات تجربه کنندگان جنگ می پردازد و خود می گوید برای این کار گاهی مجبور بوده که ساعت ها با راویان زندگی کند، با آن ها آشپزی کند، در کارهای منزل به آن ها کمک کند، با آن ها آلبوم عکسشان را ورق بزن و خاطراتشان را به گوش جان بشنود و به درد و دل های آن ها گوش بسپارد به انتظار رخ نمودن آن لحظه طلایی بیرون ریختن احساسات ، احساساتی که هیچ رنگی از نقش بازی کردن در خود ندارند و خود واقعیتند. روایت های کتاب اینگونه اند و روایاتی که به خوبی شما را درگیر خود می کنند و حس راوی را به خوبی و بدون کم و کاست انتقال میدهند.
انتقال حس ، مهمترین کار هر روایت
البته یکی از مشکلاتی که روایت ها دارند کوتاه بودن آن هاست که باعث می شود اگر مثل من حافظه نه چندانی خوبی داشته باشید سریع روایت های کوچک را از یاد ببرید. اما نویسنده به این مسئله هم فکرکرده و اگر تا صفحه 100 صبر کنید با روایت های طولانی تر و چند صفحه ای هم مواجه خواهید شد و تا خود روایت پایانی کتاب، چندین بار از این روایت های به نسبت طولانی تر و منسجم تر را خواهید خواند. البته از یک نظر هم این مسئله را می توان مسئله ای نه چندان بزرگ خواند،زیرا مهم ترین چیزی که قرار است این کتاب به شما بدهد یک حس انزجار از جنگ است که به خوبی هم با این تعدد روایات به آن رسیده و این که ما این روایات را از یاد ببریم مهم نخواهد بود، بلکه مهم حس و حال این روایت هاست که تا مدت ها در مغز و جان شما باقی خواهد ماند.
هر شغل یک پنجره برای دیدن دنیا
یکی از نکات جالب در مورد کتاب که البته دیده ام مخالفانی هم داشته است، نحوه گزینش روایت ها برای گنجاندن در کتاب است . نویسنده می گوید :« خیلی زود فهمیدم امکان آوردن خاطرات همه وجود ندارد، باید برای خودم یک اصل گزینش پیدا کنم. چگونه؟ با صورت بندی و طبقه بندی آدرس ها، آنها را برای خودم اینطور طبقه بندی کردم، از این به بعد سعی کنم زن هایی را انتخاب کنم که شغلهای متفاوتی در جبهه و در زمان جنگ داشته اند. آخر هر کدام ما زندگی را از دریچه شغل، جایگاه خود در زندگی یا حادثهای که در آن حضور دارد، تماشا میکند. علیرغم شرطی بوده چنین مقایسه و تقسیم بندی می توان تصور کرد که پرستار یک جور این جنگ را می بیند، آشپز جوری دیگر، و همینطور چترباز، خلبان، فرمانده دسته و مسلسل چی، هر کدام به شکلی مجزا و متفاوت به جنگ می نگرند... هر کدام آنها شعاع و زاویه دید خاص خود را در جنگ داشت.»
ترجمه
آقای عبدالمجید احمدی این کتاب را مستقیما از روسی به فارسی ترجمه کرده است و الحق والانصاف هم خوب ترجمه کرده است و جایی برای بحث نگذاشته و واقعا به خوبی به خواسته نویسنده را که انتقال تمام و کمال حس روایت ها به خواننده بوده جامه عمل پوشانده.
کتاب را به چه کسانی توصیه نمیکنم
نکته پایانی ای که می خواهم بگویم در مورد پیشنهاد خواندن این کتاب است.این کتاب بار احساسی خیلی شدیدی دارد و به شدت خواننده را درگیر خود خواهد کرد، مخصوصا اگر مثل من رقیق القلب باشید یا این که دچار بیماری و ضعف باشید. از قضا من این یک هفته ای که در حال خواندن این کتاب بودم، درگیر بیماری کرونا هم بودم و همچنان هم هستم. به ضعف و بدحالی این بیماری، مشکلات اجتماعی،فشار عصبی اخبار افغانستان، غم و ماتم ماه محرم، و همچنین نگرانی من بابت خانواده را هم اضافه کنید. این مدت هرچقدر که مسائل مذکور حالم را بدکرد و موجب مشکلات عصبی من شد خواندن این کتاب هم حکم ریختن بنزین روی آتش را برای من داشت و به همین دلیل واقعا از نظر روانی و عصبی حالم به شدت خراب شد و حتی مریضی من کمی تشدید شد اما چون می خواستم چالش مرداد ماه را تمام کنم به خواندن کتاب ادامه دادم.
این کتاب کتابی خواندنی ،گیرا و از نظر ضد جنگ بودن ارزشمند است و بالغ بر 20 بار در ایران چاپ شده است برای خواندن آن نیازی به توصیه من نخواهید داشت، اما با توجه به تجربه ای که من داشتم می خواهم به جای توصیه به خواندن بگویم چه کسانی لازم نیست این کتاب را بخوانند.
از این جهت توصیه می کنم تمام افراد مریض، احساساتی ، و دارای ضعف اعصاب و تمام کسانی که در زمان بدی از زندگی هستند یا این کتاب را نخوانند یا در خواندن آن تجدید نظر به خرج بدهند.
همانطور که گفتم این کتاب از روایت های کوتاه تشکیل شده و تجربه خواندن آن با خواندن رمان و حتی داستان کوتاه متفاوت است و مهم ترین چیزی را که به شما خواهد داد احساسات ضد جنگ است. پس اگر جزوافراد بالا هستید مطمئن باشید که به حد کافی از جنگ و مرگ و جسد و خون و حال بد بیزار هستید و نیازی نیست که با خواندن این کتاب حال خود را بدتر کنید.
از کجا تهیه کنیم؟
از آنجا که این چالش کتابخوانی متعلق به اپلیکیشن کتابخوانی طاقچه است، مثل همیشه در آخر بحث لینک دسترسی به کتاب را در اپلیکیشن طاقچه برای شما عزیزان میگذارم.امیدوارم که استفاده برده باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: جایی که خرچنگها آواز میخوانند
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: کمدیهای کیهانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: زندگی و زمانه مایکل ک