اینجا کتابهایی که خوندهم رو ثبت میکنم.
چالش کتابخوانی طاقچه : جین ایر Jane Eyre
مدت زیادی بود که یکی از دوستانم شدیداً خواندن "جین ایر" را پیشنهاد میکرد و من هم به دلیل حجم کتاب خواندنش را به تعویق انداخته بودم. با اینحال چالش این ماه، که خواندن کتابی با قدمت بیش از یک قرن بود، بهانهی خوبی برای شروعش بود.
اگر بخواهم نظر شخصیام را خلاصه کنم، کتابی بینظیر با پایانی غیردلخواه من :))
کتاب با آنکه حجم زیادی دارد خیلی سریع خوانده شد و به خصوص از نیمه دوم به بعد زمین گذاشتنش بسیار سخت خواهد شد. من کتاب را طی یک هفته خواندم.
جین ایر کیست؟
جین ایر، دختری که داستان زندگیاش از حدود ده سالگی تا سیسالگی را در این کتاب روایت میکند، دختری یتیم است که داییاش او را به فرزندخواندگی پذیرفته است. با اینحال عمر داییاش رو به دنیا نیست و او همراه با زندایی و بچههایش زندگی میکند. زندگیای سراسر رنج.
لحن کتاب من را یاد آنه شرلی میانداخت. منظورم اتفاقات نیست، بلکه لحن پرشور و پر از احساس جین است که خواننده را شگفتزده میکند، گاهی از حاضرزبانیهایش تو را به خنده میآورد و البته همواره تحسینبرانگیز است.
جین توانایی بالایی برای درک انسانها داشته و قلب بخشندهای دارد. در جایی در مورد زنداییاش که او را آزار داده این چنین مینویسد:
این سوز و گدازهای وحشتناک ناشی از رنجهای روحی را در نتیجهی رفتار تو میدانم. اما باید تو را ببخشم چون نمیدانستی چه میکنی. تو وقتی قلب مرا جریحهدار میکردی تصورت این بود که داری امیال بد مرا ریشهکن میکنی.
او مغرور و آزاده است. و البته به قول خودش مناعت طبع بالایی دارد که جریحه دار میشود. در جایی وقتی پس از مورد تنبیه قرار گرفتنش به او اجازه میدهند کار دلخواهش را انجام دهد میگوید :
چه لطف بیهودهای! مثل اغلب الطافی که مدتها اشتیاق برخورداری از آنها را داریم، اما خیلی دیر شامل حالمان میشود.
در جای دیگری وقتی شخصی به او میگوید "در این دنیای بزرگی چه کسی به تو توجه دارد؟" جین پاسخ میدهد:
خودم به خودم توجه دارم. من هرچه بیشتر تنها، بیدوست و بیپناه باشم، بیشتر شرافت خودم را حفظ میکنم. از قانون خداوند که مورد تصدیق انسان است اطاعت خواهم کرد. به اصولی پایبند خواهم بود که وقتی عاقل بودم و نه دیوانه که الان هستم، آنها را پذیرفتم. قوانین و اصول برای زمانی نیستند که وسوسهای وجود ندارد؛ برای چنین لحظاتی وضع شدهاند که جسم و روح در مقابل سختی آن قوانین و اصول سر به شورش برمیدارند؛ سخت دقیقند و غیرقابل نقض خواهند بود. اگر من برای راحت شخص خودم بتوانم آنها را نقض کنم چه ارزشی دارند؟
جین را میتوانم اسطورهای در بیان احساسات قلبی خودش بدانم. او به قدری به شیوایی از آنچه در قلب و ذهنش میگذرد سخن میگوید که انسان با خود میگوید :اوه! دقیقاً همین است! من هم همین حس را تجربه کردهام اما پیش از این نمیدانستم چطور آن را در قالب کلمات در بیاورم. و جین اسطورهی به کلمه آوردن احساس است.
یک جایی که از درد و رنج خود میگرید و دایهاش او را به آرام شدن فرا میخواند، مینویسد:
بسی [...] گفت:«دوشیزه جین، بس است، گریه نکن.» بله، به آتش هم میتوانست بگوید:«نسوز!» امّا آتش مگر میتواند نسوزد، پس من چگونه میتوانستم خود را از رنج کشندهای که گرفتارش بودم نجات دهم؟»
البته او در عین احساساتی بودن، بسیار و در مواقع مختلف میبینیم که به عقل خود تکیه میکند. او این دو را دو جزء جدایی ناپذیر میداند و در جایی میگوید:
احساسات بدون تعقل، در واقع، مثل یک داروی آبکی و بیمزه است؛ و از آن سو، تعقل عاری از احساس هم مثل لقمه بدمزه و ناگواری است که نمیتوان آن را بلعید.
طنزی که در بیان اوست، به خصوص در دوران کودکیاش، در جای جای کتاب به چشم میخورد. در جایی آقایی در ادامه نصایح خود در مورد شرارت و بدی، از جین میپرسد :
- آیا میدانی که آدمهای بد بعد از مردن کجا میروند؟
+ به جهنم میروند.
- آیا تو دوست داری به آن گودال بیفتی و تا ابد در آنجا بسوزی؟
+ نه آقا
- چه کار باید بکنی تا به جهنم نروی؟
+ باید سلامت خود را حفظ کنم و نمیرم.
او در جاهای دیگر نیز به دین و آداب و رسوم دینی طعنههایی میزند. وقتی بچهها را مجبور میکنند غذای بدمزه را بخورند و بعد از آن هم دعای شکرگزاری را بخوانند، مینویسد :
دعای سپاسگزاری را برای تشکر به خاطر غذایی که نخورده بودیم خواندیم.
هلن
هلن یکی از دوستان جین است. با اینکه در بخش کوتاهی از کتاب از او نام برده میشود، عقاید این دختر و شیوه زندگی او اثر عمیقی بر خواننده میگذارد. مثلاً وقتی جین را جلوی عموم تنبیه میکنند، جین رو به هلن میگوید:
-هلن، تو چرا پیش دختری آمدهای که همه او را دروغگو میدانند؟
+ همه، جین؟ فقط هشتاد نفر شنیدهاند که به تو چنین نسبتی داده شده. در حالی که دنیا شامل صدها میلیون نفر است.
زنان در کتاب
خب همانطور که میدانید یکی از وجوه برجسته کتابهای برونته که باعث درخشش فراوان در زمان خودشان شده، این بوده که برای نخستین بار، راوی کتاب یک زن بوده است. علاوه بر آن، در متن کتاب نیز به برابری زنها و مردها اشاراتی میشود.
تصور میشود زنان عموماً آراماند، در حالی که احساس زن با مرد فرقی نمیکند؛ زنان هم احتیاج دارند استعدادهای خود را به کار بیندازند، و به اندازه برادران خود برای کوششهاشان میدان عمل داشته باشند. آنها هم درست مثل مردان از محدودیتهای شدیدی که در برابر خود میبینند و پیامد آنها رکود مطلق است رنج میبرند؛ و این نشانه کوتاهفکری همنوعان برخوردار از امتیازات بیشتر آنهاست که میگویند زنان باید کارشان منحصر به پختن غذا و شیرینی خانگی، بافتن جوراب، نواختن پیانو و برودریدوزی روی کیسه باشد.
کتاب در کتاب
این بخش کتاب در کتاب را به تازگی قصد کردهام به مرورها اضافه کنم. و غرض از آن نام بردن از کتابهایی است که در این کتاب از آنها یاد شده. در کتاب جین ایر از "سفرهای گالیور" نام برده شده است.
اشکالات ویرایشی و نگارشی
غلطهای املایی حدود 10-20تایی در کتاب وجود داشت که به نظر من برای کتابی که چندین بار تجدید چاپ شده خیلی زیاد است. مثلاً "سوغات" و "طوفان" به شکل "سوقات" و "توفان" نوشته شده بودند که غلط است.
سخن یکی مانده به آخر
سخن آخر را زودتر از معمول مینویسم چون میخواهم بعد از این کتاب را اسپویل کنم و شاید نخواهید ادامه متن را بخوانید. به طور کلی من امتیاز 5 از 5 به کتاب دادم، چون پایان نه چندان دلچسبش مربوط به سلیقه شخصی من میشود و چیزی از زیبایی این کتاب، ارزشمندیاش و لذتی که حین خواندنش بردم کم نخواهد کرد. فکر میکنم مناسبترین سن برای خواندن این کتاب حدود 20-22 سالگی است. همانطور که قبلاً هم گفتم کتاب بسیار خوشخوان است، خیلی سریع جلو میرود و برای هدیه دادن هم کتاب مناسبی است. کتاب همه پسندی است.
چرا پایان را دوست نداشتم؟ (اسپویل)
---// نگویید نگفتی ها ! خطر اسپویل شدید است :))
خب به نظرم کار جین در بازگشت به آقای راچستر حماقت محض بود! یعنی من با برگشتنش مشکلی نداشتم، می توانست برگردد و به آقای راچستر از سلامتی خودش اطمینان دهد، و او را از نگرانی و غمی که داشت خارج کند، ولی آیا لازم بود با او ازدواج کند؟ آیا این تصمیم خیلی زودهنگام و نابجا نبود؟ جینی که از تمام دنیا فقط آن مدرسه شبانه روزی را دیده و تنها مردان زندگی اش ادوارد راچستر و سنت جان بودهاند، در سن 19 سالگی، آیا برای این تصمیم اصلاً مشروعیت لازم را دارد؟
من ابتدا در نظر داشتم این کتاب را به نوجوان ها پیشنهاد کنم، چرا که تفکرات جین در طول کتاب بسیار پخته است و به نظرم میرسید یک جور شخصیتی است که نوجوانها مشتاق او خواهند شد و از او الگوی صحیحی خواهند پذیرفت. با اینحال پایان کتاب باعث شد اینکار را نکنم و سن مناسب برای خواندنش را به وقتی موکول کنم که انسان کمی از آن احساسات و هیجانات آن دوره دور شده و امیدهای غیرواقعگرایانه ندارد.
نظر شما راجع به پایان کتاب چه بود؟ :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: وزارت درد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:دوستش داشتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: قتل خانم مک گینتی